یک سال گذشت! (کم و بیش)
و تنها چیزی که یادمه شب های امتحاناته!
وقتی ۱۰ ساعت با امتحان فاصله داری و متاسفانه هیچ چیزی نخوندی تو این چند روز !(حتی در طول سال?!!) ولی با خودم میگم من این درس رو دوست دارم (میخوام خودمو به درس کمی علاقهمند کنم بلکه کمی درس بخونم و نمره قبولی رو بگیرم...)
شروع میکنم ب خوندن و هرچی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم ک نمیفهمم. پس ترجیح میدم از روش های اضطراری استفاده کنم...(اصلا منظورم تقلب نیست??) و بعد استراحت میکنم ک صبح بتونم سرجلسه کاری بکنم.
طبق معمول صبح با سختی بیدار میشم و میرم مدرسه...
طبق معمول هدست تو گوشمه و دارم آهنگ گوش میکنم
(وجدان)-آخه یکی نیس بگه خیلی درس خوندی میخوای موزیک گوش کنی؟!?
+امروز امتحان چی دارم؟
-فیزیک
+آفرین.من چی گوش میدم؟
-تجدیدی
+پس جای بحثی نمیمونه
هم اکنون ۱۰ دقیقه قبل ازمون:
دوست عزیز کج بشین ورقه رو هم خوب بگیر ببینم اوکی؟
*حله مشکلی نیس ردیفه...
۱۰ دقیقه بعد:
سوال یک: شک دارم بین گزینه ها
۲:اسمش نوک زبونمه
۳:اسونه ولی عدداش مذخرفه
الی اخر...
و در اخر برگه:
دبیر عزیز و گرامی اگر نمره قبولی را ندهید باید ب فکر یک جای خواب برای خودم باشم .جان جدت بده بزنیم عه ن چیزه یعنی نمره بدید نیفتیم وگرنه بیکار میشیم معتاد میشیم میفتیم میمیریم. باتشکر(یه گل تقریبا قشنگ هم اخر برگه کشیدم.)
و این تنها چیزی بود ک از یکسال گذشته یادمه،
چون تمام مدت داشتم ... عع
یادم نمیاد چیکار میکردم ولی خب گذشت دیگه? مهم از این به بعده ک بازم یادم نمیمونه?
حرف اخرم اینکه هیچوقت رو قول های دیگران قول ندیدن... #UDIN?