ویرگول
ورودثبت نام
سایه نگار
سایه نگار
سایه نگار
سایه نگار
خواندن ۱ دقیقه·۹ ساعت پیش

اتهام خاموش

من در این شهر زندگی می‌کنم. شرح حالم گفتنی نیست.

روزها و شب‌ها با خودم در نزاعم. هر کجا بازتاب خود را می‌بینم، از او می‌گریزم. گه‌گاهی به سوی پنجره می‌روم تا از خود فرار کنم، اما جز کلافگی چیزی نصیبم نمی‌شود.

هر سایه پشت پنجره، خنجر نامرئی در جانم است. هر لبخند، نقشه‌ای پنهان دارد. در این حوالی، صداها نجوا می‌کنند و هیچ کسی نیست که حقیقت را با من شریک شود. حتی به خودم هم نه... به همه بیمناکم. نمی‌دانم این صداها از کجا می‌آیند و به چه سو می‌روند.

می‌دانم این سخت‌باوری‌ها فریب ذهن من است؛ چاره چیست؟ در سرم، دادگاهی دائمی برپا است. خودم علیه خودم… ذهنم برای تایید این سخت‌باوری‌ها، برهان‌های قانع کننده ‌ای می‌آورد.

۱
۰
سایه نگار
سایه نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید