شروع ماجرا به سال ۲۰۰۹ میلادی و آغاز چالشی در یکی از فرومهای ترسناک اینترنتی بر میگردد. این چالش از کاربران میخواست که عکسهای روزمرهی خود را به شکلی ترسناک ادیت کنند و با نام خود روی وبسایت قرار دهند. طی این چالش عکسهای زیادی توسط کاربران فرستاده شد اما در این میان تنها یک تصویر بود که توانست توجه همه را به خود جلب کند.
این تصاویر توسط یکی از کاربران ارسال شده بود. به نام اریک، درواقع تعدادی عکس سیاه و سفید بودند که پس از مطالعه های بسیار دقیق بر روی عکس ها معلوم شد فتوشاپ نیستند و عکس ها از دور مسابقه حذف شدن ... پس از مسابقه دوباره عکس ها رو مورد بررسی قرار میدن و میفهمن این عکسها نه تنها فتوشاپ نیس بلکه تمام کسانی که در عکس ها حضور داشتند یا گم شدن یا به طرز وحشتناکی کشته شدن
اسلندر تاکنون بهترین قتل های جهان را به نام خود کرده ، او چهره ای محفوض دارد و قدی بلند با یک کت و شلوار مشکی و اندامی لاغر هیچکس تا کنون موفقط به دیدن اسلندر نبوده او تا کنون 100 ملیون قربانی را کشته دو قتل اخر مربوط به جمعی از کودکان و دو خبرنگار بوده است.
دو خبرنگار جوان که برای جمع اوری اطلاعات دست به هرکاری میزنند در جنگل محاکمه شدند سام واکر افسر پلیس قدیمی اف بی ای گزارش داد دو خبرنگار که به دنبال اطلاعات از اسلندر من بودند به دست اسلندر محاکمه شدند این دو خبرنگار با پخش انلان به داخل خانه اریک رفتند و وقتی به اسلندر برخوردند کشته شدند و جنازه های ان ها که با طناب از درخت اویزان شده بود پیدا شد جالب اینجاست که روی لباس دو خبرنگار با خون نوشته شده ساکت باشید"be silent"
لابد میپرسین اریک کیه . الان واستون توضیح میدم .
چندین دهه پیش اریک جیسون یک خانه بزرگ در وسط جنگل خریداری کرد اریک و همسرش خوشحال بودند تا یک روز که همسر اریک با وحشت از خانه فرار میکند اریک که بسیار به همسر خود علاقه مند بود به دنبال او رفت همسر اریک بعد از فرار از جنگل به یکی از رهگذران اطلاعاتی از شوهرش میدهد و او را یک قاتل روانی خطاب میدهد اما اریک و همسرش و حتی رهگذر فردای ان روز فوت کردند .خانه ای که اریک و لیلی در ان از عشق میگفتن اکنون پر از تار عنکبوت و جنازه شده...
یه افسانه ی المانی وجود داره به اسم ( مرد قلمی ) :
مرد قلمی جزوی از افسانه های کهن آلمان است. مرد قلمی فردی است به عنوان یک قاتل کت و شلوار پوش که صورت وی عاری از هر گونه ارگان است. هدف این قاتل مرموز فقط بچه ها است. وی بر روی مغز آن کودکان کار می کند و آنها را دچار پارانویا(بدبینی) و بی خوابی می کند. بعد از مدتی ، کودکان را به جنگل کشانده و آنها را به فجیع ترین شکل ممکن به قتل می رساند.
این دختر بچه 13 ساله وقتی از خونه میره بیرون دیگه هیچ وقت برنمیگرده و جزء گم شده ها بوده تا اینکه بعد از سه ماه به وسیله ی یه دوربین از جنگل فیلم و از خودش عکس میگیره و با پرتاب ان فیلم به داخل جاده این فیلم رو به دست یه بنده خدایی میرسونه و اون فرد پس از دیدن فیلم اون رو داخل یوتیوب میزاره اما بعد از 24 ساعت فیلم از یوتیوب پاک میشه ...
چند ماه بعد جنازه ی این دختر بچه در جنگل پیدا میشه که به طرز وحشتناکی به قتل رسیده بود .
و متاسفانه این اخرین قتلش نبود
گزارش رسمی پلیس راهنمایی رانندگی برلین: چیزایی که دوربین های مدار بسته خیابون هاشون ثبت کردن.
در 3 ماه گذشته 18 کودک مشاهده شدن که با لباس خواب با عبور از خیابان مذکور به سمت جنگل های جنوب غربی رفتن.هیچ یک از 18 کودک ذکر شده به خانه بازنگشتن و جز افراد گمشده به حساب میان.
و یکی از دیگه از قربانی هاش دختر بچه ای به نام جسیکا بود که فقط شش سال داشت .
پدر: 2 هفته پیش قرار بود جسیکا رو به جشن تولد یکی از دوستانش ببرم.در جشن همه چی خوب بود.و در اون جا چندین عکس هم گرفتم.شب که به خونه رگشتیم .جسیکا دچار بی خوابی شده بود.اما مثل همیشه نبود .نه کابوسی دیده بود نه از چیزی میترسید بلکه چشم هاش باز بود.ساعت 3 صبح اومد اتاق ما و گفت که نمیتونه بخوابه و طبق معمول هم ما اون رو روی تخت خودمون خوابوندیم.اما مسئله این بود که اون نتوسنت تا صبح بخوابه و چشم هاش باز بود.
این قضیه تا چند روز بعد ادامه داشت و حتی کم حرف تر هم شده بود.اما 2 شب پیش دیگه حتی غذا هم نمیخورد و حرف های نامربوط میزد.ولی اواخر شب یهو حالش خوب شد شروع کرد به ورجه وورجه کردن و اصرارا داشت که سر جای خودش بخوابه و همینطور هم شد.اما ساعت 4 صبح بود که متوجه شدم در خونه بازه وقتی رفتم دیدم جسیکا نیست و رفته. من به پلیس خبر دادم و امروز هم که خبر قتل اون منتشر شد.
یکی از نکات قابل توجه در مورد این قتل ها اینه که پلیس بعد از برسی های خودش روی اجساد این مسئله رو مطرح کرده که: اجساد پیدا نشدند.
تصویر دوم اما به حادثهی عجیب دیگری اشاره داشت.
یکی از دو عکسی که از کتابخانهی شهر استرلینگ بدست آمده است. این عکس تصویری است از روز ناپدید شدن چهارده کودک که گفته میشود توسط فردی به نام «اسلندرمن» ربوده شدهاند. مقامات قانونی متوجه غیرعادی بودن تصویر شدند. یک هفته بعد کتابخانهی شهر استرلینگ در آتش میسوزد. (بعد از این واقعه) تصویر به عنوان مدرک توسط مقامات ضبط میشود.
جالب اینجا است که این تصاویر به طرز عجیبی ساده و بیجزئیات بودند. درست است که با کوچکترین نگاهی به آنها، متوجه شکل و شمایل غیرعادی فردی که در انتهای تصویر ایستاده است میشویم، ولی این غیرعادی بودن تا آن حدی نیست که او را با هیولایی بی شاخ و دم اشتباه بگیریم. او تنها فردی است عادی، البته با قد بلند که به نظر میرسد ساکت و آرام در گوشهای ایستاده و کاری هم به کار دیگران ندارد
در سال ۲۰۱۱ یکی از بزرگترین روزنامههای ایالت مینهسوتا امریکا، پیشینه و منبع اصلی پیدایش اسلندرمن را نامعلوم اعلام کرد. طبق ادعای این روزنامه، شخصیت اسلندرمن از گذشتههای دور وجود داشته است و تنها کافی است اتفاق شومی در آینده رخ دهد تا باری دیگر سر و کلهی اسلندرمن هم پیدا شود.
در ماه می سال ۲۰۱۴ میلادی، دو دختر به نامهای «مورگان گیسر» و «آنیسا ویر» سعی میکنند یکی از دوستان خود به نام «پیتون لوتنر» را در جنگلهای ویسکانسین امریکا به قتل برسانند. این دو نفر در مجموع نوزده بار با چاقو به بدن دوست خود ضربه وارد میکنند، اما این دختر موفق میشود به شکل معجزهآسایی از این حادثه جان سالم به در برد.
هر سه این دخترها در زمان وقوع این حادثه تنها سیزده سال داشتند. مجرمان ادعا میکردند که برای به جا آوردن یکی از آداب و تشریفات لازم برای رسیدن به مقامِ «proxies» (نوعی برده و غلام دربرخی از افسانهها) در برابر اسلندرمن، دست به ارتکاب این جنایت زدهاند. دلیل دیگر این دو دختر آن بود که میترسیدند اگر نتوانند در انجام ماموریت خود موفق شوند، اسلندرمن به اعضای خانوادهی آنها آسیب برساند و به این ترتیب اصرار داشتند به همگان ثابت کنند اسلندر من واقعا وجود دارد.
البته قابل ذکره این بچه ها، آنیسا و مورگان پیش از این نیز دچار مشکلات روانی زیادی بودند و به همین دلیل پس از بحث زیاد بر سر کودک یا بزرگسال بودن آنها در زمان وقوع جرم، درنهایت آن دو را برای گذراندن دوران محکومیت به بیمارستان روانی منتقل میکنند.
این بود از داستان اسلندرمن :)