بسیاری از گزاره هایی که پشتوانه شهرت و در زبان این و آن چرخیدن را دارند، در تناقض با یکدیگرند.
همگی میدانیم که تا کسی رنج نکشد، ساخته نمیشود. رنج کشیدن و ستم دیدن، مقدمه بسیاری از خودسازی ها و ارتقاء های انسانی است.
نیز از جمله فوائد ستم دیدن، درک قبح ستم است.
به یاد دارم که در یکی از جملاتی که به بزرگان در تقویم ها و این طرف و آن طرف نوشته میشود، خوانده ام که:
«از تمام کسانی که به من ستم رواداشتند سپاسگزارم. زیرا اگر اقدامات آنان نبود، هیچ گاه حال مظلومان را درک نمیکردم و با ظلم مبارزه نمیکردم»
از آن طرف نیز مدام میگوییم که ستم هایی که بر ما شده، سبب شده است که برخی از ابعاد حیاتی را از دست بدهیم. عقده هایی در درون ما ایجاد کرده که هیچگاه از شرشان خلاص نمیشویم.
ستم ها میتواند یک سری اخلاق و رفتار و عادت های بدی در فرد ایجاد کند که به سادگی نمیتواند آن ها را ترک کند.
حال به راستی حل این تناقض چگونه ممکن است؟ آیا فردی که به ما ستم میکند، در حقیقت به نفع ما قدم برمیدارد و یا به ضرر ما؟
شاید بتوان این تناقض بدوی را این چنین حل کرد:
انسان یک ظرفیت و سعه وجودی دارد که آستانه تحمل او را تعیین میکند. اگر فشار ها و رنج ها تا قبل از رسیدن به مرز آن آستانه باشد، این رنج سبب خودسازی و تقویت اوست. اما به محض این که ظرف لبریز شد و سر رفت، آن رنجی که این سرریز را ایجاد کرده، به ضرر آن بخت برگشته است.
چه قدر زیبا میشود اگر بتوانیم ستم هایی که به ما رواداشته میشود را به نفع خود تمام کنیم.