ویرگول
ورودثبت نام
SHHM
SHHM
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

قسمت چهارم، ولادت پیامبر اسلام


قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت پنجم

قسمت ششم (آخر)

تولد مهربان ترین خلق خداوند

همانطور که میدانید در عربستان، نسل از نسل حضرت اسمائیل بوده و دین آنها یکتاپرستی بوده است!

از هاشم تا پدر پیامبر بزرگوار حضرت محمد (ص) را به قتل رساندن و پیامبر ما را شبانه به دایه ای میسپارند که بتوانند ایشان را از مکر یهود نجات دهند. پس از تولد پیامبر اسلام، بزرگترین اتفاقی که افتاد این بود که خداوند 7 پرده در آسمانها و زمین کشید و ارتباط اجنه با آسمانها کاملا قطع شد! دیگر نمیتوانستند استراق سمع کنند و از آینده با خبر شوند و ارتباط آنها با انسانها نیز بسیار سخت از گذشته شد.


بعد از تولد پیامبر، خداوند اجنه را از آسمان راند و اگر به آسمان نزدیک شوند، آنها را عذاب خواهد کرد!
15 قرن پیش در قرآن آیه ای منکوب کننده آمده که مغز انسان سوت میکشد!
آیه 6 تا 10 سوره صافات، میگوید که آسمان را با ستارگان زینت دادیم و توسط ستاره ثاقب از ورود اجنه به آسمان های بالاتر جلوگیری میکنیم.
ستاره ثاقب چیست؟ ثاقب یعنی چاله ساز. ستاره چاله ساز.
بله، همان تئوری سیاه چاله که هنوز فقط در سطح تئوری باقی مانده!
انسان به تنهایی چه قدرتی دارد؟ چه علمی دارد؟ هیچ هیچ


هنگامی که حضرت رسول به رسالت منصوب شد و شروع به دعوت مردم نمود، یهودیان بارها و بارها نقشه قتل پیامبر را کشیدند در آخر هم موفق به این کار شدند و پیامبر اکرم را به شهادت رساندند.

یهود پس از جنگ خیبر که توسط امیرالمومنین علی (ع) تار و مار گشت، متوجه شد نمیتواند با نیروی نظامی به پیامبر مسلط شود در نتیجه در میان مسلمانان خود را جای دادند و شروع به ایجاد مشکلاتی نمودند اما تا زمان شهادت پیامبر نتوانستند کاری از پیش ببرند.

يهوديان در زمان مواجهه با مسلمانان ميگفتنـد ايمان آورديم و زمانيكه با يكديگر خلوت ميكردند، اين موضوع را انكار ميكردند. ابتداي روز ادعاي مسلماني ميكردند و انتهـاي روز كـافر مـيشـدند (بقـره: 14؛ آل عمـران: 72)

طبرسي در مجمع البيان در شأن نزول آية 37 سورة نساء به فتنه انگيزي هاي اين قوم پرداخته است. جنگ افروزي و فتنه انگيزي از مواردي است كه در قرآن بـه يهـود نسـبت داده شـده است. «بسياري از احبار و راهبان يهودي اموال مردم را به زور تصاحب ميكنند و ديگران را از راه خدا بازميدارنـد» (توبـه: 34)


داستان غصب خلافت امیرالمومنین


کالبد شکافی جامعه آن دوران نشان میدهد که یهودیت با برنامه ریزی فرهنگی ، هدایت فرهنگ عمومی و استفاده از قصه گویی و شعر به عنوان رسانه، ضربه شدیدی بر پیکره اسلام وارد کردند.

محتویات سیاسی و فرهنگی را به خورد سه خلیفه اول میدادند و با تغییر باور ها و ارزش ها، ارزش های ضد دینی جایگزین ارزش های دین شدند. منابع مشروعیت و نظام ارزشـي حـاكم متعـدد و چندپاره بود و دين نسبت به موقعيت پايدار گذشته افول كرد. با تهاجم فرهنگـي يهوديـان مواضع فرهنگي تحت اختيـار مسـلمانان تصـاحب شـد و در هـر مرحلـه از پـيشروي و برحسب موقعيت و موضعي كه به اشغال درآمد، صـورت و جلـوة متفـاوتي از فعاليـت هـا نمايان شد. اين فرايند از سه مسير مختلف عبور ميكرد و ناظر به سه عرصة ديـن، فـرد، و جامعه بود و جامعه به سمت آداب و رسوم جاهلي و عرف گرايی پيش رفت. عرف ديـن را و دين عرف را تأييد كرد و برداشت عمومی از دين تغيير يافت.

مسلمانان خواهان شناخت بيشتر و بهتر دين بودند، ولي حكومـت بـه كسـاني سـپرده شده بود كه در پاسخگويي به شبهه هاي دين نـاتوان بودنـد. بنـابراين، بـازار دروغگويـان و حديث سازان و مفسران عالم نما رونق گرفت. يهودياني كه اظهار مسلماني ميكردند با اطلاع از طرز تفكر اعراب جاهلي نسبت به قوم يهود خود را منبع معارف ديني معرفي كردند. آنان از حمايت حاكمان وقت بهره­مند شدند، روايات دروغين منتشر كردند، و اوضاع فرهنگي را به نفع خود تغيير دادند.

يهوديان تازه مسلمان مجموعة فرهنگي جديدي بودند و تصورات ذهني عامه درمورد آنان موجب شد كه خلفا اين گروه را مشاور و معتمد خود انتخـاب و راه را بـراي مقاصـد آنـان هموار كنند.(مسلمانان شیفته فرهنگی غیراز فرهنگ و اصول اصلی خودشان شدند و نتیجه آن نیز تا به امروز قابل مشاهده است)

يهوديان به منظور جبران شكست هاي گذشته و با توجه به روحيه برتری طلبشان سـعی كردند تا مسلمانان را از لحـاظ فرهنگـی بـه احبـار يهـود وابسـته كننـد و بهتـرين روش در دست گرفتن اوضاع فرهنگی تفسير قرآن و برپايی مجالس وعظ و سخنراني بود و ايـن آغاز رواج پديدة قصه گويی است. ضعف علمي اعراب و دور نگهداشتن اهلبيت از مردم به يهوديان در اجراي مقاصدشان كمك ميكرد.

اشتراك برخي از داستان هاي قرآن و تورات، مژدة تورات به ظهور پيامبر اسـلام(ص) و بعثت آن حضرت موجب شد تا جامعه وجاهت مورد ادعـاي يهوديـان، مبنـي بـر داشـتن آگاهي هاي بسيار درمورد تحولات جامعة اسلامي و رخدادهاي آن را پذيرا باشد (ابن هشام 166/2) خرافات و اساطير يهوديان به مثابة حقايق مسلم پذيرفته شد و اعراب خود را شاگرد يهود ميدانستند (عاملي،95/1). برخي بزرگان عصر جاهليت قبل از اسلام به مـدراش (مكانهايي كه احبار يهود در آنجا احكام شريعت يهودي را تعليم ميدادنـد) رفـت وآمـد داشتند و سؤالاتي درمورد گذشتگان و انبياء ميكردند و اين رسم پس از پيامبر مجدداً احيـا شد. عمر، خليفه دوم، ازجمله افرادي بود كه حتی بعد از ظهور اسلام نيز به مدراش رفت وآمد ميكرد (قرطبي2/123).

جمعي از انصار درمقابل يهود احساس خودباختگي و در بسياري امور به آنان اقتدا ميكردند (نعنانه 108). اين سرافكني ها سبب شد اكثر مسلمانان باور كنند كـه نام همه خلفا و ترتيب آنها و اتفاقات زمان آنها در كتب در دسترس اهل كتـاب بـه ويـژه يهوديان آمده است (جعفريان،2/725).

پس از رحلت پيامبر(ص) زمينه فعاليت يهوديان مساعد شـد. دنيـاگرايـي و علاقـه بـه منصب موجب شد بدن پيامبر بين دو تا سه روز بر زمين بماند (طبـري،213/3).

هنگامی که امیرالمومنین علي(ع) از حقش درمورد خلافت صحبت كرد، بـه او گفتنـد: «تـو بـه خلافـت حريصی» (نهج البلاغه خطبة 172).

چنان گرفتار شديم كه هـيچكـس از مـا نمـيتوانسـت نمـاز بخواند مگر پنهانی» (الصنعاني،433/2). اكثر علايـم ديـن و شـريعت ناپديـد شـد (الصنعانی63/2) و ديانت به اذان و نمـاز خلاصـه شـد (ابن عبدالبر(244/2).

نسل پس از پيامبر را دشمنان و كينه توزان و خودباختگان تربيت كردند و اسـتادان ايـن مكتب اهل كتاب و خاصه يهوديان بودند. اين گروه دينداران را مسخره ميكردند.

همة سنت های پيامبر، حتي نماز، تغيير كرد (ابن عبدالبر244/2). اسـلام فقـط نمازخواندن و رو به قبله ايستادن شـد (مجلسـی). هـيچكـدام از صـحابه توانايی خواندن خطبه های نماز جمعه را نداشتند (عاملی153) و فقـط نمـاز امـام علی(ع) بود كه مردم را به ياد نماز پيامبر می انداخت (بيهقي68/2). مؤمنان اسـتهزا ميشدند و سياست منع تدوين حـديث جرئـت روايـت از پيـامبر را از صـحابه هایی چـون عبدالله بن مسعود گرفت (ابن ماجه15/1).


خلیفه دوم فردی به نام کعب را به عنوان مشاور خود انتخاب کرد. او از كعب در تمشيت امور استمداد جست و او را درمقام مشاور خود برگزيد: «كعـب عمر را فريب ميداد» (ابــوريه، 148) و دسـتهـای پنهـان او در رهبـری فقهـي و سياسي جامعه دخيل بود. از تورات قديمي اش روايت ميكرد و خليفـه سـكوت مـيكـرد. ابن كثير مينويسد: « وقتي كعب اسـلام آورد، شروع كرد براي عمر از كتابهاي قديمي گفتن و عمر هم گوش ميداد و مردم هم تشويق ميشدند و به سخنان جذاب او گوش ميدادند». كعب با پذيرش ظاهري اسلام هم يهودي بود و هم مسلمان. تقرب كعب و دوسـتانش به حدي رسيد كه در المسند احمد و السنن داود آمده است كه عقيدة عمومي ايـن بـود كـه پيامبر(ص) از زبان كعب روايت نقل ميكرده است.


عمر به كعب ميگويد: حس ميكنم زمان مرگم نزديك شده است. آيا علی بن ابيطالب را معرفی کنم؟ نظرت درباره علي چيست؟ آيا اين مطالب در كتاب هاي شـما هست؟ كعب گفت: به نظر من علی براي خلافت مناسب نيست، علي مردی است استوار در دين، دربرابر لغزشهـا تحمـل نـدارد و برطبق اجتهادش عمل ميكند. (طبری 464/1)

تهاجم فرهنگی يهوديان تأثير شگرفي بر جامعه اسلامي نهاد، به طوريكه مردم و زمـامداران هر دو از اين وضعيت ناراضي بودند. امام علي(ع)، كه به سبب تنگنای سياسي فرهنگي در موضع صاحب نظري بيطرف در فضاي تعصب آلود آن عصر فعاليت ميكرد، بعد از پذيرش حكومت شب و روز به فكر اصلاح جامعه بود و در خواب هم از لجبازی امت بـا رسـول خدا شکایت ميكرد.


امیرالمومنین در این اوضاع آن دوران میفرمایند :

همانا بسياري از مردم تغيير كردند و از رستگاری بی بهره ماندند. به دنياپرستی روی آوردند و از روی هوای نفس سخن گفتند. كردار اهل عراق مرا به شگفتی واداشته است كه مردمی خودپسند در چيزي گرد آمدند. ميخواستم زخم درون آنها را مداوا كنم پيش از آنكه غير قابل علاج باشد (نهج البلاغه خطبه 70)


***چقدر این جمله وضعیت الان جامعه ماست، چقدر دقیق و ظریف و زیباست***


جاهلان پرتلاش و آگاهان تن پرور شده اند، گوينده حق اندک و زبان از راستگويی عاجز است و حق طلبان بی ارزش اند. مردم گرفتار گنـاه انـد و بـه سـازشكـاری هـم داسـتان انـد (هرکی زندگی خودشو بکنه چیکار به هم دارین).

جوانانشان بداخلاق و پيرمردانشان گنهكار و عالمشان دورو و نزديكانشان سودجويند. نـه خردسالانشان بزرگان را احترام ميكنند و نه توانگرانشان دسـت مسـتمندان را مـيگيرنـد.

(نهج البلاغه حکمت 272،283، خطبه 233)

به خدا شكايت ميكنم از مردمي كه در جهالت زندگی ميكنند و با گمراهی ميميرنـد، در ميان آنان كالايی خوارتر از قـرآن نيسـت اگـر آن را آنگونـه كـه بايـد بخواننـد و متـاعی سود آورتر و گران بهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف كنند و در نزد آنان چيزی زشت تر از معروف و نيكوتر از منكر نيست (نهج البلاغه: خطبه 17)

نه گام بر جای گام پيامبر مي نهند و نه از رفتار جانشين او پيروي ميكنند و نه به غيب ايمان مي آورند و نه خود را از عيب بركنار ميدارند. به شبهات عمل ميكنند و در گـرداب شهوات غوطه ورند.

نيكی در نظرشان همان است كه ميپندارند و زشتی همـان اسـت كـه آنان منكرند. در حل مشكلات به خود پناه می برند و در مهمات تنهـا بـه رای خـود تكيـه ميكنند. گويا هركدام امام و راهبر خويش اند كه به دستگيره های مطمئن و اسباب محكمی كه خود باور دارند، چنگ ميزنند (نهج البلاغه: خطبه های ،88 ،129 ،187 27).


در زمانی که موسی در مصر زندگی میکرد، یکنفر از اعضای بنی اسرائیل با سربازان فرعون درگیر شد.
اگر موسی آن سرباز را نمیکشت، آن فرد و تمامی خانواده اش را به قتل میرساندند به همین دلیل موسی سرباز را کشت (که در هر صورت در رود نیل غرق میشد) که بتواند امت خودش را نجات دهد. اما همین عمل سبب شد که موسی از شهر برود و نجات بنی اسرائیل توسط منجی چندین دهه عقب بماند. شیطان بر روی موسی تسلطی نداشت اما با گمراه کردن قوم او، کاری کرد که نجات آنها عقب بیوفتد و ظلم در زمین بیشتر شود و انسانهای بیشتری را گمراه کند.
و دقیقا همین مورد نیز در اسلام رخ داد، مسلمانان با پیروی از هوس های خود و در آرزوی جاه و مقام،
امام خود را فروختند و ظهور منجی بشریت تا به امروز به عقب افتاده.

اگر ما نیز نادان بمانیم و برای ظهور منجی به اضطرار نیوفتیم و او را حمایت نکنیم،
همین وضعیت نکبت بار زمین و دنیا ادامه خواهد یافت.
هر روز افسرده تر، هر روز فقیر تر، هر روز فشار بیشتر، هر روز بیماری، هر روز . . .


قسمت پنجم (بعدی)









اسلامپهلویتاریخبرنامه نویسینهج البلاغه
Simple FullStack .Net Developer
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید