به نامش که شناخته شده به رافت و مهربانی و آمرزندگی...
اومدم یک نکته جذاب و مفید رو بهتون بگم و برم!
وقتی یه برنامه نویس داره روی یه چیزی پشت سیستم کار می کنه، اکیدا توصیه می کنم که اگه اون یه چیز پیچیده هست یا داره دیباگینگ انجام میده، به هیچ وجه باهاش صحبت نکنید؛
همچنین برنامه نویسی رو با کار های دیگه ای مثل گرافیک مقایسه نکنید. چون وقتی یکی در حال کار گرافیکی هست، اگه پنج دقیقه وسط کار برید و باهاش حرف بزنید بعدش یه نگاه کنه میفهمه داشته چیکار می کرده و تا کجا پیش رفته و باید الان چیکار کنه.
ولی این راجع به برنامه نویسا صادق نیست.
اگه حین برنامه نویسی باهاش حرف بزنید... امممم... بهتره مثال بزنم.
اون رو تشبیه می کنم به یک کامپیوتر که رمش(حافظه موقت)(*آدما هم دارن) مشغول شده یا به تعبیری بهتره بگم پر شده و داره مثلا از 94 درصدش برای برنامه نویسی استفاده می کنه؛ پردازندش هم مشغول پردازش هست و تماما در حال استفاده هست.
حالا وقتی شما وارد می شید، بوسیله یه ذره پردازش و چند درصد رم متوجه حضور شما میشه(اما براش مهم نیست:(یعنی اصلا بهتون یه ذره فکر نمیکنه))
بعد شما که حرف میزنید باهاش، یک اضطرابی در اون به وجود میاد! چرا؟
چون دو ساعت با اون کدها ور رفته تا مثلا 4 گیگ رم مغزش پر شده و الان داره از همون 4 گیگ اطلاعات مغزش برای تکمیل کد ها و پروژه استفاده می کنه. وقتی شما حاضر میشی 300 مگش رو با حضور و چهره مبارکت میپرونی(البته مطمئن باش نگاهت نمیکنه) بعد با حرفات مجبورش داری می کنی به توجه؛ اونجاست که برای گوش دادن حرفات و فهمیدنشون و تحلیلشون و پاسخ به شما به 1.5 گیگ رم نیاز داره، از کجا میاره؟
هیچی، 1.5 گیگ از اون 4 گیگ هم الان میپره!
خب فکر می کنید بعد از رفتن شما چقدر طول می کشه تا متوجه بشه چیکار داشته میکرده تا کجا پیش رفته و قرار بوده چیکار کنه؟ چقدر طول می کشه تا اطلاعات رو بازیابی کنه؟ تازه اگه چیزی رو گوشه ذهنش برای بعد نگه نداشته باشه که یادش بره و کلا در روند پروژه خلل ایجاد بشه.
خب الان من گفتم که چه بلایی به سر اون برنامه نویس بدبخت میارید. ولی نگفتم چه بلایی به سر شما میاد. و نمیگم!!! فرض رو گذاشتم که طرف شما یه برنامه نویس خوش اخلاق مهربون گوگولی هست!!
#مزاح_تلخ
#هوای_برنامه_نویس_ها_رو_داشته_باشیم