خلاصه داستان: کشتن شوالیه دلیر، روایت بخشی از زندگی یک نقاش پرتره نگار است که بعد از آشنایی با یک استاد نقاشی سنتی ژاپنی به نام توموهیکو آمادا و سکونت در خانهی خالی او در یک کوهستان دورافتاده، زندگیاش درگیر اتفاقاتی فراطبیعی میشود. در میان این اتفاقات، رازی در زندگی این استاد نقاش که حالا مبتلا به آلزایمر در گوشهی بیمارستانی افتاده، توجه او را به خود جلب میکند. راز زندگی این استاد چیست؟ آیا او منشأ همهی این اتفاقات است؟!!
+ نقاط مثبت:
1) قلم موراکامی، به دلیل تجربهی زیادی که کسب نموده، بسیار روان است و خواننده را به ادامه دادن داستان تشویق میکند.
2) اطلاعاتی کارگشا در مورد جنگ جهانی ژاپن، در متن داستان بیان میشود.
3) شخصیتپردازی دقیق و باورپذیر
4) ساختارمند بودن داستان و مدیریت فراز و فرودها در سیر داستان
5) دانش تخصصی در مورد نقاشی و پرترهنگاری
6) باورپذیر بودن اغلب وقایع فانتزی
7) تعلیقهای متعدّد و هراسناک
8) شروعی جذّاب و کشاننده
- نقاط منفی:
1) طولانی شدن برخی روایت های معمولی زندگی. (البته تا حدّی قابل توجیه است)
2) به بازی گرفتن مفهوم قضاوقدر و اتفاقات فرا دنیوی. (متأسفانه)
3) کمی طولانی شدن خروجی صفحات داستان به نسبت محتوای #اصلی
4) باورپذیر نبودن برخی وقایع و جنبههای داستان بهگونهای که تخیل کردن نویسنده آشکار می شود.
5) وجود تعداد محدودی صحنهی نامناسب
= جمع بندی:
کشتن شوالیه دلیر، داستانی پر تعلیق، جذاب و دارای کشش است که میتواند برای برخی نقاط داستانی از جمله روایت روان و آسان، بهعنوان الگو در نظر گرفته شود.
نمره دهی از «100»:
(نکته 1: مجموع نمرات 5 معیار زیر، بیش از 100 میشود. چون گاهی بعضی عناصر داستان، بهقدری قدرتمند نگاشته میشوند که خلأ دیگر عناصر را میپوشانند.)
(نکته 2: اعطای نمرهی مجموعی «100»، یعنی این داستان از لحاظ کیفیت، استاندارد و عالی است. اما 25 نمرهی باقیمانده، به آثاری تعلق میگیرد که در بهکارگیری ابزارهای داستاننویسی، فوقالعاده عمل کردهاند.)
1) دنیای داستانی: 11 (از 20) ✅
2) شخصیت پردازی: 23 (از 35) ✅
3) پیرنگ: 20 (از 35) ✅
4) درونمایه: 0 (از 15) ❌
5) سبک: 14 (از 20) ✅
✔️ نمره نهایی: 68 (از 100)
"قطعه خواندنی": «سپس او ناپدید شد؛ همچون مهی رقیق که بر بال نسیم جابهجا میشود. آنچه باقی ماند، صندلی خالی و میز شیشهای بود. طلسم پنگوئن نیز از روی میز ناپدید شده بود. کل ماجرا همچون یک رویای زودگذر به نظر رسید، اما مطمئنم که رؤیا نبود؛ اگر بود، پس اینجهانی که در آن زندگی میکنم نیز یک رؤیا است.»