دو سال گذشته بود از ایده ی اولیه سفر با دوچرخه و من توی این دوسال چیزای زیادی یاد گرفته بودم.
این که بودن یکی دیگه همراهم توی سفر لزوما قرار نیست امنیت برام بسازه و تنها بودنمم لزوما به نشونه ی نبودن امنیت برام نیست.
هر جاده ای حتی دور افتاده ترین جاده ها که بخوام داخلش قدم بزارم پیش از من خدا اونجا منتظرم می مونه.
حیطه ی امن، گاهی میتونه به وسعت یه دنیا بزرگ باشه و گاهی به کوچیکیه اتاقم هم نمیتونه باشه و این همش مربوط به طرز نگاهم به زندگی هست.
هر اتفاقی حتی وقتی ظاهر خیلی ناجوری داشته باشه ولی در نهایت نیک و خیره و برام عشق به همراه میاره
و هیچ کسی مالک هیچ چیزی نیست و هر چیزی هرچقدر زیبا هرچقدر عالی یک روزی محکوم به فناست ، چه باغدارهایی که هیچوقت از باغشون لذات نبردن وچه عابرینی که زیر سایه های درخت ها شکرگزار لحظه هاشون شدن و آرامش اون درخت ها نصیبشون شده . و مالک همه چیز خداست و من فقط باید مراقب چیزهایی که در اختیارم هست باشم ،نه مراقبت از اینکه یه وقت دزدیده نشن،بلکه مراقبت از وجودشون...مثل بدنم،افکارم ...
این دوسال یاد گرفتم ثروت حقیقی پول نیست بلکه اگاهی ای هست که نسبت به حودم و دنیایی که داخلش زندگی میکنم دارم ،اگاهی ای که من رو توانمند میکنه و به من آزادی میبخشه.هر چقدر این اگاهی بیشتر آزادی و آرامش بیشتر ...
و یاد گرفتم هر کمپ هر آنچه که داره رو در روز اول بهت هدیه میده و تو باید حرکت کنی و نباید یکجا بمونی مگه اینکه بخاطر شرایط آب و هوایی و یا اتفاقاتی که خودتم درک میکنی که این اتفاق برای تو هست سفرت دچار توقف بشیه
یادگرفتم تنهایی سفر کردن به جهان اجازه میده داستانهای خاص خودم رو برام بسازه و هیچ جا حس اضافی بودن نکنم و هر جایی هر اتفاقی رو برای خودم بدونم ،
و یاد گرفتم آدمهایی که به سمتم میان آینه ی رفتار خودم و احساسات خودم میشن ،اگه عشق توی وجودم باشه عشق برام میزارن و اگه من و نفس قوی ای داشته باشی اونا هم با من هاشون جلوم ظاهر میشن.
وفهمیدم بزرگترین منبع انرژیم میتونه توجهم به لحظه های زندگی باشه و تعطیل کردن فکر های توی سرم و بی توجهی بهشون.
فهمیدم بیشتر از غذانخوردن ،هر چیزی رو خوردن و هر فکری رو کردن و هر برداشتی رو کردن میتونه به من آسیب بزنه .
خلاصه این دوسال خیلی منو بزرگ کرد علارقم همه سختیها حالا شاپرک قوی تری هستم و مطمینا اگه سفر با دوچرخه روشروع کنم از شاپرک دوسال قبل قوی تر هستم چون بیشتر خودم و جهانم و خدای خودمو شناختم علارقم اینکه هنوز هم نا اگاهم ...