خوسف این خنیاگر روح و روان را دوست دارم
مهد پر آوازه گوهر فشان را دوست دارم
خوسفی های سراپا مهربان ، یاران دل
مردم بی کینه آداب دان را دوست دارم
قند می بارد مدام از لابه لای لحنشان
از بِ آغاز تا آن آاا یشان را دوست دارم
جای هست و نیست ها تک واژه آآآ و نیاااا
آری آری عشق با این ترجمان را دوست دارم
عطر نرگس می تراود از دهان جومیان
پایتخت ، آن پلکانِ آسمان را دوست دارم
از خراسو مله تا پایِ سرِ جوُ آریوُ
از گووُ تا کوچه باغ جومیان را دوست دارم
ریگ کُلقِن ، رود بالا ، نعره های رود شور
آسیاب خفته در شهر میان را دوست دارم
نغمه های خرم و خنیای کل عباس ها
عشق بازی مدام آب و نان را دوست دارم
رود بالا و سگو ، کُل ما غُلی ، مَله ی کُلو
از کیا ده تا عراقی ، موسیان را دوست دارم
عشق ورزی های کُلقِند و سراب مُوسیو
با دلی پژمرده گویم : این خزان را دوست دارم
از خُرومَک تا نِزِشتِ خفته در سیلِ سرشک
صد دریغ مانده بر هر استخوان را دوست دارم
پاره ای از جان باغان نغمه در رچ می زند
آن بهشت خفته در یک سو نهان را دوست دارم
از سیوجان و تقاب و کوشه تا مُلکِ مَلک
تا فدشک آن مُشک خوش نام ونشان را دوست دارم
از فدشک آمد سخن حیف است آسان بگذرم
زادگاهم این بهشت بی گمان را دوست دارم
ایستادم تا به حرمت آورم نام پدر
جان جانان آن عظیم جاودان را دوست دارم
چشمه از خلق نکویش لاف صافی می زند
آن زلال جاری اعلا مکان را دوست دارم
خوسف مهد عالمان اعلم بی ادعاست
اسوه های بر همه عالم عیان را دوست دارم
خادم الخورشید خاور حضرت ابن حسام
ناخدای نامه های خاوران را دوست دارم
قله شوکت ، شکوهی ، مظهر خودباوری
اختر پر رونق این کهکشان را دوست دارم
سید مهدی اسوه مهر و محبت ، یار دل
آن همای همت خلد آشیان را دوست دارم
خوسف سقفش بر ستون های هنر بنیان شده است
در فلک سر برده های بی کران را دوست دارم
وارث گرد آفرین ، بیناترین سیمای خوسف
دُرّ پر آوازه آوازمان را دوست دارم
هی غزل می لغزد از کندوی ناقوس زمان
جام های لب به لب درّ گران را دوست دارم
جام ناقوس زمان پهلو به هر سو می زند
نوش نوش چامه این کاروان را دوست دارم
ساغر سالک پر از صهبای کورش نامه شد
همت والای او در هفت خان را دوست دارم
از رحیمی و حسامی تا پیام اهل دل
پاره های جان دایم مهربان را دوست دارم
از جلیل ساز ایران تا عزیزالله نی
این نفیر مانده در اعماق جان را دوست دارم
کلک بهروزی که درهر قصه اش شد تاجور
طرقه های مانده از او ارمغان را دوست دارم
سالکان و مالکان وناصحان این دیار
از حقیقه تا صمیم این کیان را دوست دارم
از دف ناب حسینم تا زه تار شکوه
عسکر نای و نی مرد جوان را دوست دارم
وای از غوغای سنتور رضا جان و امیر
نت نوازی های ناید در بیان را دوست دارم
عاشقان صد بوسه بر دستان دهقان ها زنند
شاگل و آن شاهد یاهو زنان را دوست دارم
رعد وبرق رقص بیل و آن عزای بی بدیل
سینه های شرحه شرحه ارغوان را دوست دارم
صد مثل می بارد از هر نطق ملا مد قلی
ذکر آن شوریده حاضر زبان را دوست دارم
شاهد از عشق رفیعی شوق نقاشی گرفت
راوی صورتگر این پرنیان را دوست دارم
قطره ای گفتم من از امواج اقیانوس خوسف
از بزرگ و کوچک این دودمان را دوست دارم
خوسف صد سال است سهمش شد گره ها بر گره
با چه رو گویم اسیرِ این و آن را دوست دارم
خوسف هم سنگ سرای بایر بیغوله نیست
سربلندی ، من فقط این آرمان را دوست دارم
"گوش اگر گوش تو و فریاد اگر فریاد من"
...باز هم گویم ولی ،... این امتحان را دوست دارم
فهیم بخشی