دل چو با درد وفــراق تو هم آغوش شود
رازش از پرده برون افتد ومدهـــوش شود
لعل شیرین تو آنجا که سخن ســاز کند
تیشه ای با کف فرهـاد هم آغوش شود
قبضه ی نبض سخن در کف من رقص کنان
سرو جانم به کلامت همگی گوش شود
آیه ی عشق تو از مصحف چشمت پیداست
جانم از سکّــــه ی دیدار تو منقوش شود
لوح جان از خط گفتـــــار تو سیراب شود
جرعـــه ای از لب میگون تو گر نوش شود
گــــــره از کار دل غمــــزده گر باز نشد
دست در دامـــــن آن یار خطاپوش شود
علیرضا قاسمی
شهرستان خوسف