میهمانید به دو شعر از آقای مجید بخشی از فرهنگیان خوشنام شهرستان بیرجند متولد1339
از هیمه ی تقابل آذر به صبح دی
چون سرکشید شعله ی زیبای آفتاب
خط سیاهی یلدا چو زلف یار
در نقطه ی بلند تمنا به خواب بود
با سعی باد برودت به دشت شب
زلف بلند پریشان آن صنم
یک سو کشیده گشت وبه عالم بهانه داد
اینک شما و چهره ی تابان روی دوست
مجید بخشی بیرجند
****
ساز رفتن ، سوز ماندن ، زخمه اش محجور نیست
سیل اشک از موج دریا ای دریغا دور نیست
پلک را بر هم زدم تو گام بر طوبی زدی
شهپر پرواز تو بر هر کسی میسور نیست
تا که شهد خنده های پر ز مهرت پر کشید
در خزان قحط ماندن ، بودنت مقدور نیست
بزم نزدیکان و یاران موافق را فراهم آورید
تا که گویند عرشیان را صیدتان مخمور نیست
با یراق عشق رفتن سهم هر رهرو نبود
رهروی باید سبک پر، هر کسی منصور نیست
سوی بستان می روم یاد تو را آذین کنم
چاره ای جز این برای مانده ای محجور نیست
مجید بخشی بیرجند