محمد صالح خوب
محمد صالح خوب
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اشعار محمد صالح خوب

شعر برگشت تلخ :

برگشتم و دیگر جایی برای خواب نبود.

برگشتم و دیگر چشمی در انتظار نبود
ماهی در آب نبود حدسم سراب نبود
جام شراب نبود حقم حساب نبود من بود و من ، آغوش و تن ،، تنهاییم اندر وطن

محمد صالح خوب







صالح خوبمستر گوددلنوشته
روزگار کاغذ خود را من فرض کرد، قلمی از جنس آهن، جوهری از جنس آتش،، هرچه را میخواست بر من روا کرد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید