معمولاً توی پروسهٔ آموزش و یادگیری، چه در محیط مدرسه و آموزشگاه و چه در فضای مجازی و بین صفحههای آموزش زبان در اینستاگرام، بیشتر توجه روی اینه که معلم باید چه ویژگیهایی داشته باشه، یا کدوم آموزشگاه از بقیه بهتره.
البته شاید پذیرفتن این واقعیت که مسئولیت یادگیری ما بهعنوان زبانآموز روی دوش خودمونه و باید حداقل نیمی از راه رو خودمون بریم خیلی راحت نیست.
با فرض اینکه پذیرفتیم، باید چکار کنیم که زبانآموز بهتری باشیم؟ بیاید تا از تجربهٔ زبانآموزی خودم بهتون بگم.
هدفگذاری
آدمها میتونن برای اهداف مختلف یادگیری یه زبان جدید رو شروع کنن. مثلاً هدف اولیهٔ من اصلاً هدف بزرگی نبود؛ همین که میتونستم از آهنگهایی که گوش میدم و فیلمهایی که میبینم سردربیارم، برام کافی بود. اما به مرور هدفم تغییر کرد و چیزی فراتر از اون میخواستم.
نکتهٔ مهم در هدفگذاری اینه که هرازگاهی وسط راه بایستیم و به این فکر کنیم که برای چی از این راه اومدیم؟ میخوایم ادامه بدیم یا مسیرمون اشتباهه؟! شاید یه جاهایی نیاز به مشورت با افراد متخصص پیدا کنیم و باید اونقدر این موضوع برامون اهمیت داشته باشه که بریم سراغ مشاور و کمک بگیریم.
برنامهریزی و تعهد
برنامهریزی شاید بهنظر کار سادهای بیاد که همهمون تصور میکنیم بلدیم، اما واقعیت اینه که خیلیوقتها برنامهای که درنظر گرفتیم اغراقشدهست و اصلاً تواناییهامون رو توش درنظر نگرفتیم.
یا مثلاً باوجود مشغله و کارهای دیگهای که داریم، کلاس یا دورهای رو شروع میکنیم اما بعد از یه مدت کوتاه از ادامهٔ دورهمون منصرف میشیم و تصور میکنیم اشکال از اون کلاس یا دوره بوده و بههمین راحتی از خودمون سلب مسئولیت میکنیم.
حالا باید چکار کنیم؟ باید تواناییهامون رو بشناسیم، زمان خالی برای برنامهٔ دوره یا کلاسمون درنظر بگیریم، و نسبت به اون کلاس/دوره تعهد داشته باشیم. هیچ معجزهای هم درکار نیست. شاید لازم باشه بعضی روزها حتی برای ازخواب بیدارشدن هم جنگید!
زبانآموزی به سبک امروزی
چه بخوایم چه نخوایم، شرایط تغییر کرده و ما هم باید تا جای ممکن خودمون رو باهاش وفق بدیم. مثلاً بهخاطر شیوع کرونا، کلاسهای حضوری جای خودشون رو به کلاسها و دورههای آنلاین دادن.
تطبیقدادن خودمون با این شرایط کار راحتی نیست اما نمیتونیم یادگیری و آموزش رو متوقف کنیم. بنابراین بهتره که از این فرصت به بهترین شکل استفاده کنیم و ما هم شیوهٔ مطالعهمون رو همراه با آموزشگاهها و معلمها تغییر بدیم. البته این شیوه مزایا و معایبی داره که خودش یه بحث دیگهست ولی درنهایت بهنظر میرسه که کفهٔ ترازو بهنفع مزایای این روش سنگینتره.
موضوع دیگه بهرهبردن از وسایل و امکاناتیه که میتونن توی مسیر بهروزشدن بهمون کمک کنن. هرچی باشه، برای ایجاد این تغییرات نیاز داریم که اسبابش رو فراهم کنیم.
مثلاً اگه میخوایم زبانآموز بهروزی باشیم، باید هرازگاهی وقت بذاریم و مهارت سرچمون رو قوی کنیم. یاد بگیریم که از امکانات موتورهای جستجو استفاده کنیم، یا سایتهای مرتبط با نیازمون رو شناسایی کنیم و از منابع نامحدودی که توی اینترنت دراختیارمونه استفاده کنیم. یا مثلاً گوشی همراهمون دیگه فقط یه وسیله برای تماسهای ضروری یا فعالیت (بهتره بگم فعالیت منفعلانه) در فضاهای مجازی نباشه و بتونیم ازش بهعنوان وسیلهای برای ارتباط با افرادی که میتونن چیزی بهمون آموزش بدن استفاده کنیم. یا از اپلیکیشنهایی که میتونن به برنامهها و وظایفمون نظم بدن کمک بگیریم و از تجربهٔ چیزهای جدید نترسیم.
حرف آخر؛ از شکست نترسیم!
میدونم این جمله خیلی کلیشهای و تکراریه اما بهنظر من مهمه که همین جملهٔ ساده رو به خودمون یادآوری کنیم.
توی دوران نوجوانی، زمانی که من توی کلاسهای کانون زبان شرکت میکردم و همزمان مدرسه هم میرفتم، گاهی شرایط جوری بود که نمیتونستم اونجوری که باید درس بخونم و هرچی جلو میرفتم این شرایط سختتر میشد. توی شرایط مشابه خیلی از دوستانم بیخیال زبان و کلاس میشدن ولی من و اون تعداد محدودی که میموندیم، هربار قویتر ادامه میدادیم.
من فکر میکنم باید رویکردمون رو به شکست عوض کنیم تا مدام اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم.