sh.rahimian
sh.rahimian
خواندن ۹ دقیقه·۷ ماه پیش

داستان یک ارائه در لیسبون

وطن هتل نیست که هرگاه خدماتش خوب نبود، ترکش کنیم. ما این جا خواهیم ماند.
وطن هتل نیست که هرگاه خدماتش خوب نبود، ترکش کنیم. ما این جا خواهیم ماند.


یووال نوح هراری در انسان خردمند می‌گه "در سال ۲۰۱۱ که سازمان ملل از دولت لیبی خواست که حقوق انسانیِ مردم لیبی را رعایت کند هیچکس دروغ نمی‌گفت، هرچند که هم سازمان ملل و هم لیبی و هم حقوق بشر ساخته و پرداخته‌ی تخیلات زاینده‌ی ما هستند". من هم چند دهه است معتقدم که مفاهیمی مثل وطن و مرز و نام کشور از اختراعات بشری هستن و به نظرم بسیار هم تفرقه‌افکنانه هستن. خودم به مدل مردمی ساکن بر روی سیاره‌ای کوچک اعتقاد دارم‌ ولی در سال‌های اخیر، تصویر یک دیوار نوشته‌ی مناطق جنگی حلب که مشهور شد و میگه "وطن هتل نیست که هرگاه خدماتش خوب نبود، ترکش کنیم. ما این جا خواهیم ماند" من را خیلی به فکر فرو برد. برای من با اون نگاهم به مفهوم وطن، همیشه این سوال برجسته بود که وطن چیه و جایگاهش کجاست و مرز حفظ یا ترکش کجاست. من با خودم قرار یک سفر دو ساله داشتم و حالا دوست داشتم یک تصمیم نهایی برای خودم بگیرم و سپس اتفاق جالبی افتاد.

چندی پیش در جمعی از چند ملیت مختلف، فرصتی شد تا بیش از پیش با فرهنگ دیگر کشورها آشنا بشم. خودم هم کشورم ایران را به عنوان موضوع انتخاب کردم و با نمایش اسلایدگونه سریع حدود یک صد و پنجاه تصویر، جنبه های مختلفی از تاریخ و تمدن قبلی و شرایط فعلی ایران را معرفی کردم. البته فرصت نشد که به خیلی از موارد مهم حتی سرفصل ها بپردازم، مثل جشن ها یا انواع تعطیلات. این جلسه تاثیر عمیقی بر حاضرین و از جمله بر من داشت.

همه ما ممکنه به دلیلی جایی یا محله یا شهری را ترک کنیم، به خاطر بازار کار، لرزه‌های زلزله، وضعیت سطح خدمات درمانی تجاریش و غیره ولی نکته جالب اینه که هرچه اون محل غنی‌تر باشه اگرچه غیرفعال و فعلا بدون استفاده، احتمال ترک اون محل کمتره. اگر جایی چیزی باشه که شما را اذیت کنه و حال فعلی شما را بد کنه، حداقل دو عامل دیگه هست که بر تصمیم به ماندن یا ترک کردن موثره: یکی آینده ی ماندن و دیگری گذشته اون سرزمین و پدران و مادران ما.

اولی اون قدر واضحه که نیاز به توضیح نداره. برای همینه که درخواست یا گلایه بسیاری از مردم این بوده که حاکمیت طوری رفتار کنه که حداقل امید به اصلاح در آینده از مردم سلب نشه. لذا من فقط می خوام در مورد دومی صحبت کنم: گذشته!

من طی اون جلسه و با مرور تمام آنچه از حاضرین درباره دیگر کشورها شنیده بودم، مواردی که در بیان شون پررنگ و با اهمیت شده بود و بهش افتخار می کردند، همه آنچه قبلا دیده بودم یا شنیده یا خوانده بودم و با مرور همه دانسته ها و تجربیاتم، متوجه نکته عجیبی شدم.

ما میراث دار فرهنگ و تمدن باشکوهی هستیم و آنچه به ما رسیده خیلی با عظمت تر از چیزی است که فکر می کردم. قبلا تصورم از مصادیق عظمت، ارتفاع ستون تخت جمشید یا طرح روی یک ریتون دو سه هزار ساله یا عرفان نهفته در اشعار حافظ بود. ولی متوجه شدم که تعداد کلماتی که برای تشکر داریم، ادب و آداب ما در معاشرت، اهمیت احوال پرسی برای ما، شیوه دعوت ما از دیگران به یک مهمانی، لزوم حمایت از یک فرد بر زمین افتاده، دستور پخت غذاهای ما، دستگاه های موسیقیایی و سازهای ما، شعر و حکایت های ما و ضرب المثلهای ما و هزاران نمونه ناگفته دیگه، عظمت فرهنگ ما را بیان می کنن. چیزهایی که باعث شدن تا ما، کشوری تاسیس شده در سال فلان یا استقلال یافته در سال بیسار یا فاتح (در واقع قاتل) بومیان یک منطقه نباشیم، یا حتی مردمی نباشیم که تاریخی یکی دو هزار ساله داره. قضیه جدی تر از این حرف ها است.

من می دونستم که خانواده مفهوم مهمی برای ایرانیان داره. شنیدم که جوان درون گرایی هم این را گفته بود ولی در ادامه اشاره کرده بود که با این که در ایران سالها، جدا از خانواده زندگی کرده بود ولی بعد از مهاجرت، متوجه اهمیت این مفهوم کلیدی در فرهنگ ایرانی شده بود. من می دونستم که ما نقاط قوت فرهنگی متعددی داریم ولی هیچ وقت این نقاط قوت را به مواردی مثل آداب تعامل، مزه قرمه سبزی، شیوه دوخت و دوز و لباس پوشیدن و موارد مشابه تنزل نداده بودم و حداکثر فکر می کردم که باید محدود به همان انواع جشن ها و سنت های تاریخی ما و اشیای درون موزه ها و بناهای تاریخی با شکوه ولی در حال ویرانی فعلی ما باشه. اصلا این تصور را نداشتم که تک تک المان های زندگی ما و لغات و آداب و رفتارهای ساده ما می تونه حکایت از این کنه که ما میراث دار یک تمدن غنی و اهل سرزمینی دریافت کننده یک فرهنگ باشکوه هستیم که چند صد هزار سال زندگی مردمانی سخت کوش، آن را تراش و صیقل داده تا در نهایت، یک کار تر و تمیز به دست ما رسیده. من مقایسه کردم داشته های بدیهی فعلی مون را با برجسته ترین مواردی که مردم دیگر ملل بهش افتخار می کنند و با آب و تاب در موردش صحبت می کنند.

من در سخنرانی کوتاهم با نمایش تصاویر، اشاره کردم که یافته های اخیر غار کلدر حکایت از سکونت حداقل شصت و سه هزار ساله گونه هوشمند انسان (هومو ساپینس) در ایران داره که سپس به اروپا مهاجرت کردند و این مهاجرت به دلایلی که هم اکنون مشخص تر شده، یازده هزار سال به طول کشیده.

من در آن جلسه، با نمایش تصویرهای مرتبط، اشاره کردم که دندان شیری یافت شده در غار قلعه کرد حکایت از حضور انسان در یکصد و هفتاد و پنج هزار سال پیش در ایران داره و تحقیقاتی برای اثبات حضور حداقل چهارصد و هفتاد و پنج هزار ساله انسان (گونه نئاندرتال) هم در حال جریانه (و جالبه که مقاله اش - نگارش یافته توسط تیمی از دانشمندان ایرانی و فرانسوی - در همین چند روز پیش از داوری سختی گذشت و چاپ شد. داوری سخت چون مسیر تاریخ بشریت و دانش فعلی را عوض می کنه).

برژبنسکی، مشاور مشهور امریکایی به مخاطبانش (احتمالا سیاست مداران مطرح حاضر در جلسه) میگه که با یک کشور چند ده میلیونی و با یک تاریخ پر شکوه روبرو هستیم که آگاهی شگرفی به این ارزش فرهنگی و تاریخی خودش داره و حاضر نیست که هدف سیاست هایی باشه که در میراث گذشته خودش می بینه (به قولی یعنی ایرانی ها خودشون مدعی هستن و صحبت کسی از موضع برتر را نمی پذیرن) و توصیه می کنه که باید تصمیم بگیریم که جایگاه ایران را بپذیریم.

حالا فکر می کنم که آدم هرچه قدر بیشتر به عمق این تمدن و پیشینه باشکوه و میراث چند صد هزار ساله پی ببره، کمتر احتمال داره که بابت وجود یک سری ناملایمت‌ها اگرچه مهم و جدی، ترکش کنه.

اولین گونه شبیه انسان، تاریخچه چهار و نیم میلیون ساله از قلب افریقا را داره ولی اونها خیلی زود یاد گرفتن تا از آن سرزمین به مناطق بهتری بیان و فلات ایران و به طور خاص منطقه و کشور ایران، اولین زیستگاه شون بوده. پخش شدن انسان به سایر مناطق جهان - چه برای گونه های قبلی و چه برای گونه نهایی هوشمند (هومو ساپینس) که ما از نسل اونها هستیم - به آسیا و سپس به اروپا، از ایران انجام شده. مطمئن هستم که در آینده آثاری کشف خواهند شد که سابقه سکونت انسان در ایران را به مرزهای میلیون سالی خواهد بود، چون ما هنوز تلاش درستی برای توسعه این اکتشافات انجام نداده ایم.

نتیجه این که اگر واقف تر بودیم که قبلی ها چه تمدنی را به ما سپرده اند، شاید انگیزه کمتری پیدا می کردیم که به سادگی رهاش کنیم و به تاریخ یا به کم لیاقت ها بسپاریمش. منظورم این نیست که اگر کسی ترک وطن کنه، خائنه یا رفتتش غیرمعقوله یا غیر قابل توجیه . منظورم این نیست که مهاجرت چیز بدیه و در هیچ‌جایی در تاییدش، سخنی به زبان رانده نشده، بلکه فقط اشاره دارم که هرچه شما تحویل‌گیرنده یک میراث بزرگتر و عظیم‌تر و گران‌قیمت‌تری باشی، کمتر احتمال داره که ترکش کنی، مگر این که به دلایلی به حدود ارزش اون میراث، واقف نشده باشی و البته ما تا این خاک را ترک نکنیم، متوجه اهمیتش نمی شیم. خیلی خیلی طبیعیه که با بسیاری از نکاتی که گفتم موافق نباشین ولی نظر شما قبل از ترک وطن با نظر شما بعد از اون، بسیار متفاوت خواهد شد به طوری که بهتر از قبل متوجه منظورم خواهید شد اگر بگم تنوع سبزیجات و غذاها و دستور پخت ها و ترشی و شور و ادویه و افزودنی های درون فرهنگ ما، یا جزئیات و ظرافت ها و تنوع درون رقص و آوازهای ما، خودشون بخشی از یک میراث عظیم باشکوه هستن.

وقتی میگم غذا و آشپزی، صحبت از مقایسه غذای ایرانی با غذای کشورهایی که سوسک و موش می خورند نیست بلکه صحبت از جسارت مقایسه ما با بهترین ملل دنیاست و کاش مشخص تر بود که چه قدر از همین شرایط فعلی کشورهای صاحب رتبه هم متاثر از تمدن سابق خود مردم این سرزمین (ایران) است، از منشور حقوق بشر بگیر تا معماری و هزاران چیز دیگه.

در پرانتز بگم که از "پیشینه قبلی"، تعبیر به "برتری فعلی" نکنید. الان بیشتر این حس را دارم که مستقل از رفتار حاکمیتی، ملت خودشون در حال تجربه یک سقوط اخلاقی هستن و مدعیان و داوران و اندرزگویان و راهبران و مرشدان، خودشان هم از جمله گرفتاران در این باتلاق سقوط اخلاقی هستن و برای همین هم هست که در سخن شان امید تاثیر و شفا نیست. تعبیر به برتری نژادی نیز نباید بشود وگرنه بوی تعفن نژادپرستی از آن برخواهد خواست.

این چند خط را به عنوان ماحصل تجربه ی یک جلسه معرفی ایران به تعدادی از دوستان خارجی نوشتم و به عنوان یک یادداشت ضد مهاجرتی با شما به اشتراک گذاشتم تا اگرچه به قدر وزن بال پشه ای، تلنگری باشه برای کسانی که در مسیر تردید برای ماندن یا رفتن هستند و ممکنه ندادند که چه عزیز دلی را دارند تنها می گذارند. مادرم همیشه در دعاهایش "بد وارث ها" را هم دعا می کنه و از این اصطلاح استفاده می کنه. امیدوارم که ایران با وجود افرادی مثل ما در حکم بد وارث ها قرار نگیره و ما میراث داران خوبی برایش باشیم و بتونیم ارزشی بر عظمت و شکوهی که دریافت کرده ایم، اضافه کنیم و ما حصل را به نسل بعدی بسپاریم. این را نوشتم چون در لحظه نگارش در لیسبون هستم که اگر تهران می نوشتم، شاید تعبیر به گربه ای می شد که دستش به گوشت نرسیده. خوشحالم که در شرایطی می نویسم که امکان تاثیرگذاری بیشتری داره، هم برای خودم و هم برای هر خواننده ای که بدون قضاوت قبلی، با تعلیم پذیری لازم، به همه سخنان گوش می ده، زیاد می خونه و زیاد می شنوه و سپس تصمیم می گیره و تصمیمش به ترک وطن بر اساس مد روز یا ترس از این که همه دارن به این سمت و ورطه می افتن، نیست و برای یکی از بزرگترین انتخاب های مسیر زندگیش - و یکی از سخت ترین اون ها - آگاهانه دست به انتخاب می زنه. برای شما و مام وطن بهترین انتخاب ها را آرزو دارم و انتخاب هر کسی، در این شرایط سخت، قابل احترام است.

مهاجرتایرانتمدنفرهنگ ایرانیتاریخ
شهرام رحیمیان؛ در جستجوی حقیقت، علاقه مند به علم و عدالت، به تعلم و تعلیم و دریافت تذکر و نصیحت، با هدف توسعه شخصی خود و علاقه‌مندان، در تلاش برای کسب رضایت خداوند در گذر از این مزرعه و آزمون‌هایش.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید