رمان ایرانی «آراز» به قلم علیاصغر مداحی در 232 صفحه و دو نسخهی الکترونیکی و کاغذی به همت نشر صاد منتشر شده است.
«آراز» داستان عاشقانه لیلی و مسلم در یکی از روستاهای آذربایجان را روایت میکند. مسلم شخصیت اصلی این رمان حاضر است به خاطر عشق خود، دست به هر کاری بزند، اما در این میان یکنفر مخالف این ماجراست و او کسی نیست جز پدر لیلی! او هر بار سنگی سر راه مسلم قرار میدهد و این بار آخرین بهانهی او، خدمت سربازی مسلم است؛ خدمتی که دو سال او را از لیلی دور میکند. مسلم بر خلاف میل باطنیاش شرط او را قبول میکند و لباس سربازی را به تن میکند تا شاید آخرین مانع را هم پشت سر بگذارد اما ماجراهایی پیشِ روی اوست که در این اثر عاشقانه و اجتماعی روایت شده است.
زنها مثل همیشه زودتر از مردها به استقبال نوروز رفتهاند. پردهها از پنجرۀ اتاقها کنده شده و برای شستن آماده میشوند. زنی که َلچک سر دارد، روی ایوان خانهای گردگیری میکند. تا یکی دو روز دیگر همۀ زنان و دختران ده کنار چشمه صف میکشند برای شستوشو! خیلیها از همان جا برای پسرانشان دختر نشان میکنند و بعضی برای اینکه دخترشان را به رخ دیگران بکشند. با سرمه و بزک لب چشمه میآورند تا جلِو زنهای پسردار خودی نشان دهند. هر از گاهی مادری دخترش را از زیر چادر نیشگون میگیرد که ننه مرده یه دستی هم به ظرفهای عمیقیزی بکش کارش سبک شه.
چندسال پیش که مادر هنوز زنده بود، غروب برای آوردن ظرفوظروف تا لب چشمه دنبالش میرفتم. دخترها تا عزبی را میدیدند گل از گلشان میشکفت و شروع میکردند به خندیدن و بعد قهقههشان بلند میشد. سرخ میشدم، از خجالت آب میشدم و توی زمین فرو میرفتم. ولی آنها عین خیالشان نبود که نبود!
نسخهی کاغذی از فروشگاه سایت نشر صاد
نسخهی الکترونیکی از طاقچه