«تابستان بود. من سوّم دبستان را جهشی خوانده بودم و معدلم ۲۰ شده بود. سرگرمی خانواده شده بودم. بهنظر همه فامیل یک نابغه میآمدم. خانه مادربزرگم جمع شده بودیم. نوه دوست مادربزرگم باورش نمیشد که در یک ماه از فصل تابستان همه سوّم دبستان را خواندهام و امتحان دادهام. میخواست هوش من را بسنجد. شاید بهنظرش آمده بود که این بچه قمپز در میکند. بهگمانم مهر پیشرو دبیرستانی میشد. رفت سراغ مجلههای جدول شوهرخالهام که روی میز تلفن و کنار دفترچه تلفن دسته لاغری ساخته بودند. یکی از مجلهها را برداشت. تندتند ورق زد و انگار بهچیز مناسبی رسیده باشد، مجله را جلو من گذاشت و گفت: «بهنظرت از کجا فهمید که قاتل خود یاروئه؟»
یک معمای پلیسی بود. یک نفر در خانهاش با شلیک گلوله مرده بود. شاهد ماجرا گفته بود که یک نفر بیرون پنجره به مقتول شلیک کرده و کارآگاه هم خود شاهد را بهعنوان قاتل دستگیر کرده بود. یک نقاشی هم از موقعیت جسد در اتاق ضمیمه معمّا شده بود. رو به نوه دوست مادربزرگم گفتم: «خب اگه کسی از بیرون شلیک میکرد، جنازهاش نباید اینطوری کف اتاق میفتاد.» هنوز هم نمیدانم که آن جواب در آن سنوسال از کجا به ذهنم رسید؟»
اگر دوست دارین ادامه یادداشت رو بخونید به این آدرس مراجه کنین.
سنجاق: یادداشت به قلم رامبد خانلری است که درباره کتاب و کتابخوانی نوشته، رامبد خانلری نویسنده کتابهای «سرطان جن»، «آقای هاویشام»، «سورمه سرا»، «گربه زاد» و «هنرچاق بودن» است که کتاب «سرطان جن» به قلم ایشون نامزد جایزه ادبی جلال آل احمد هم شده، و خب نکته جالب اینه که این کتاب و البته بیشتر کتابهای ایشون در ژانر وحشت و معمایی نوشته شدن! اینکه بدونیم یک نویسنده چه سیر تجربهای رو پشت سرگذاشته تا تونسته به فلان ژانر و ساختار برای قصههاش برسه، قطعا جذاب و خوندنیه، برای همین پیشنهاد میکنم خوندن این یادداشت رو از دست ندین، چون بخشی از ناگفتههای نویسنده پیرامون داستاننویسیاش رو دربرمیگیره.