«من و محمود مثل بچههایی که مشقشان را ننوشتهاند سرمان را پایین انداختیم. دست روی زانو و گوش تیز کرده بودیم پدرم از ما دفاع کند. راستش من خیلی منتظر بودم الان پدرم بگوید: این دو تا عاشق مطالعه و کتاب خواندن هستند. هر چی گیرشان بیاید میخوانند. پفک نمکی هم بخواهند بخورند، اول ادرس کارخانه و ترکیباتش را میخوانند بعد میخورندش. من آن روزها تازه مجموعه پنج جلدی «قصه ما همین بود» نوشته محمد میرکیانی را تمام کرده بودم و دوست داشتم پدرم به آن هم اشارهای بکند. اما پدرم هنوز دهان باز نکرده، پیرمرد گفت: تلویزیون! کار کارِ تلویزیون است. این بچهها آنقدر تلویزیون نگاه میکنند تا خودشان را کور کنند!
پدرم هم شروع کرد به طرفداری از پیرمرد و سفره دلش را باز کرد و گفت به خاطر هزینه عینک ما بچهها چه مصیبتی دارد میکشد!»
سنجاق: یادداشت به قلم جناب احمد مدقق هست درباره کتاب و کتابخوانی. نویسندهای از دیار دوست و همسایه افغانستان که کتاب «آوازروسی» ایشون در یازدهمین جشنواره جلال آل احمد شایسته تقدیر شناخته شد. این رمان قراره به زبانهای روسی،صربی،عربی و ترکی ترجمه بشه. از این نویسنده به تازگی کتابی با عنوان «آتشگاه» از سوی نشرصاد منتشر شده. من کتاب آتشگاه رو خوندم با اینکه مخاطب این کتاب نوجوانه اما داستان پرکشش و جذابی داره. جالبتر اینه که زبان داستان با بهره بردن از کلمات زیبای سره، نزدیک به زبان مردمان افغانستان هست و حال و هوای اون کشور و فرهنگ بومیاش رو برای خواننده تداعی میکنه.
ادامه یادداشت احمد مدقق رو از اینجا میتونید بخونید که خیلی شیرین از تجربه مواجهشون با کتابها گفتن:)