نمیشود زیست داستانی نداشته باشی و بخواهی داستانهای ماندگار خلق کنی. زیستن کلیدواژهی شخصیت و کنشگری است.
نوشتههایت همانی میشوند که تو زیستهای، حتی اگر بخواهی زیرکانه خودت و زیستنت را پس واژگان پنهان کنی!
نوع زیستن شکلدهندهی ساختارهای ذهنی تو میشود و همان ساختارها در ناخودآگاهت غلیان میکنند و میآشوبند تا به کنشگری برسی.
سیگارکشیدن و دودآلودی، طرهاندازی و خودبزرگپنداری و دهها خوی دیگر حتی اگر از عادتهای برخی نویسندگان باشند، شخصیاند و اصول کلی و عمومی زیست نویسندگی نیستند.
زیست نویسندگی یعنی:
دلبستگی به نوشتن و نویسندگی، پیوسته و منظمنویسی، ژرفنگری در رخدادهای پیرامونی، لذتبردن از نویسندگی، تشنگی برای دانایی، خواندنهای بسیار، فراواننویسی و گزیده نشرسازی.
یعنی هرآنچه نوشتی باید نوشته میشدند، به نانوشتههایت بیندیش که بسیارند. بیندیش و بنویس، اما بسیار بخوان تا بتوانی بنویسی که نوشتن بدون خواندن مثل خمیری است که بیمایه فطیر است.