این روزها به شدت سخت میگذرد.بیشتر وقت در خانه هستم .معدود دفعاتی که بیرون میرم واقعا از دیدن مردم تعجب میکنم.اینکه این مردم چطور زندگی میکنن.اینکه چطور هنوز زنده اند.اینکه چطور یک پدر از پس مخارج زندگی و دانشگاه و تفریح بچه هایش بر میاید.اینکه چطور کسانی که بیمار در خانه دارند از پس هزینه های درمان برمی آیند.عجیب است .برایم معما شده .حالا خودشان اعلام کرده اند زیر نه میلیون تومان درامد در ماه زیر خط فقر است.حالا از این 83 میلیون ادم چند نفر زیر فقر هستند.چگونه زندگی میکنند ؟؟؟??
چند وقتی بود که به دلیل مشغولیت یک قسمتهایی از خانه را نتوانسته بودم گردگیری کنم تصمیم گرفتم از آشنایان کارگری که آشناست بگویم بیاید کمک کند تا خانه را رفت و روب کنیم.اسمش گلناز خانوم بود.ندیده حس خوبی بهش پیدا کردم.صبح خیلی زودتر از موعد قرارمان رسید .همان جور بود که انتظار داشتم.چشمانی نافذ ،زیبا و پر از ابهام.دستانی چروکیده و کمری خم خورده، با اینکه سن کمی داشت اما پر بود از درد.با هم صبحانه خوردیم و خیلی زود از احوالش گفت ،اینکه دختری عقد بسته و پسری ۱۹ ساله دارد که در میوه فروشی کار میکند .گلناز خانوم شوهرش را در جوانی بر اثر سرطان از دست داده .خودش شده بود نان آور خانه.دوتا بچه کوچک را تنهایی بزرگ کرده با کارگری در خانه های مردم.حالا گلناز خانوم میگوید کرونا همان یک لقمه نان را هم از انها گرفته ،چرا که مردم میترسند او را به خانه بیاورند نکند کرونا داشته باشد ،بگیرند.جالب اینجاست گلناز خانوم ترسی از کرونا ندارد و نمیترسد به خانه مردم برود و کرونا بگیرد.او بیشتر از شکم گرسنه بچه هایش ،از اجاره خانه عقب افتاده اش،از هزینه سرسام اور جهیزیه دخترش میترسد.کرونا اصلا در مقابل این همه درد او هیچ است .برایم تعریف کرد در خانه خانوم دکتری سالهاست کار میکند ،اما خانوم دکتر عجیب خسیس و اسکروچ است . تعریف میکرد قبل کرونا خانوم دکتر به همراه همسرش که او نیز دکتر معروفی است برای گذراندن یک دوره تحقیقات به آمریکا سفر کرده اند اما بعد از آمدن کرونا ،نتوانسته اند به ایران برگردند چون هیچ پروازی انجام نمیشده و تماما لغو شده است .مجبور شدن شش ماه آمریکا بمانند و حسابی پول خرج کنند و حرص بخورند .گلناز خانوم خوشحال بود بعد از سالها خانوم دکتر به جزا تمام ناخن خشکی هایش رسیده .اما باز هم عبرت نگرفته همچنان شدیدا خساست به خرج میدهد.گلناز خانوم میگفت میدانی چرا امثال خانوم دکتر اینجور با ما رفتار میکنند ،انها معتقدند کارگر جماعت را که بهش برسی پررو میشود.???.اخر این آدمها چقدر کوته نظرند.جامعه زنجیری ای است، از افراد متصل به هم یکی از دانه های زنجیر مقاوم نباشد ،کل زنجیر سست میشود ،فرو میریزد،گسسته میشود.جامعه ما با همین بیعدالتی ها ،با همین تبعیض ها،با همین نابرابری ها تبدیل شده به جولانگاه فقر و فساد.اگر ماشین های لوکسشان را سوار شوند و فقط نیم ساعت رانندگی کنند میرسند به حاشیه شهر ،به جایی که کارگران روزمزد زیادی آنجا خانه دارند ،به جایی که زنان سرپرست خانوار با بچه های قد و نیم قد زندگی میکنند ،در انجا همه چیز فرق دارد به فاصله نیم ساعت رانندگی همه چیز به یکباره عوض میشود،شکل خانه ها و خیابان ها،حتی قیافه مردم و حتی بچه ها .همه فرق دارد خبری از بوی خوش ادکلن بالای شهری ها نیست ،خبری از اعیان بودن و خوش نشین ها نیست ،خبری از خانه ها و ماشین های لوکس نیست . اینجا عمق درد و فاجعه است .اینجا زندگی روز به روز میگذرد.هیچ کس از فردایش خبر ندارد ایا میتواند کاری پیدا کند و شکم خود و خانواده اش را سیر کند یا نه؟؟؟؟! از همین جاست که استعداد بچه ها به بزه کاری و خلاف تبدیل میشود از همین جاست که هزار جرم و جنایت شکل میگیرد.چقدر خوب بود اگر انسانیت داشتیم خود را به دلیل موقعیتی که خدا برایمان رقم زده بهتر و بالاتر نمیدیدم.دکتر و مهندس ونانوا و بقال و کارگر همه شریف و ارزشمند هستند .فکر کنیم و خودخواه نباشیم که دیر یا زود موج این بدبختی و فلاکت دامان ما و خانواده ما راهم خواهد گرفت.دستهای امثال گلناز خانوم را بگیریم .ایران را ایرانی ها میسازند همانطور که المان را آلمانی ها،ژاپن را ژاپنی ها،افغانستان را افغانی ها .هیچ کس از هیچ کجای دنیا به داد ما نمیرسد مگر خودمان.
در این شرایط سخت همو از یاد نبریم،انسانیت و شرف را از یاد نبریم.میشود زندگی برای همه ما کمی اسان تر شود.میشود گلناز خانومهای این شهر شلوغ شبی بدون فکر نان فردا ،اسوده بخوابند،میشود دنیای انها هم کمی رنگ امید بگیرد.