بسمه تعالی
آبان مهم است زیرا نتایج آن در اولین رویداد سیاسی پس از آن به وضوح قابل مشاهده است(مشارکت پایین در انتخابات مجلس). اغلب ما نگران امنیت حکومت هستیم، در حالی که دولت آنقدر قوی هست که خطری آن را تهدید نکند. مسئلهی مهم این است که چه اتفاقی برای مردم افتاده است. یاس و بیتفاوتی و ناامیدی نسبت به هرگونه تحول مثبت، در مردم بوجود آمده که مسئله مهم همین است.
اعتراض آبان در مقابل یک تصمیم قوهی مجریه بوده که میتوانست جور دیگری رخ دهد اما نداد، در حالیکه نتایج این تصمیم را بعد از این مدت میبینیم که مثبت نبوده است. جامعهی ما درگیر حوادث طبیعی و سیاسی زیادی بوده و تابآوری جامعه کاهش پیدا کرده است. احیای جامعهای که نشاط خود را از دست داده و فرو پاشیده، بسیار سخت است؛ مثل شرایط لیبی، سوریه و... .
تحلیلها ناظر بر این است که این اعتراضات، از سمت شورش طبقه فرودستان و مستضعفان بوده است، اما اینگونه نیست؛ چرا که برای اولین بار طبقه متوسط نیز همراه این اعتراضات بوده است. حتی میتوان گفت این اعتراضات از دل طبقهی متوسط بیرون آمده است. به همین جهت است که عمده اعتراضات در حاشیه شهرها رخداد. پس آبان نقطه همرسی دو طبقهی مهم جامعهی ایران است.
عدهای دوگانهی خشم مطلق و یاس مطلق را پیش روی جامعه میبینند. اما متاسفانه میبینیم جامعه همزمان به سمت هر دو حرکت کرده و میتوان گفت در این مسیر شکست خورده است. بنزین بهانهای برای تخلیه خشم نهفته در جامعه بود.
شاید بتوان چهار روند را در جامعه مشاهده کرد که برای ما حادثه آبان را روشنتر میکند. روند اول گسترش فقر و بیعدالتی است. طبق دادههای مرکز آمار ایران، ضریب جینی در سال ۹۱ کمترین مقدار خود را در تاریخ جمهوری اسلامی داشته است و اکنون با افزایش زیاد به بیشترین حد خود رسیده است. این یعنی فاصله طبقاتی به صورت نگرانکنندهای افزایش داشتهاست. روند دوم توزیع ناعادلانه فرصتهاست. روند سوم پیشرفت ظاهری کشور و ساخت و ساز است که باعث ظهور تجملگرایی و نمایش ثروت شده و بحثهایی مثل آقازادهگی و ژن خوب، که فشار مضاعف ذهنی به جامعه تحمیل کرد. روند چهارم فشار ناامیدی است که مردم احساس کردند به آنها خیانت شده که با ترکیب عوامل دیگر، فضای اعتراض را مهیا کرد.
دولت به لحاظ حقوقی و قانونی نهاد بسیار قدرتمندی است اما از تمام ظرفیت خود استفاده نمیکند که ناشی از ترکیب دولت است. میتوان حتی عملکرد اعضای جوان هیئت دولت را با سایر اعضا مقایسه کرد و تفاوت را مشاهده کنیم. بزرگترین طرح سیاسی دولت برقراری و اصلاح روابط خارجی بوده که به برجام ختم شده است؛ در حالی که در سالهای به ثمر رسیدن آن، فقر افزایش یافته و شاهد گسست جامعه هستیم.
برخلاف سال 88 ما ویژگیهای یک اعتراض سیاسی متحد و دارای خواستار مشخص را مشاهده نمیکنیم. اما همین بیجهتی اعتراضات، نشانهای برای پراکندگی و شکاف است. این پراکندگی حاصل ضعف نیروها و قدرت سیاسی است. در اصل قدرت جریانهای سیاسی از طرف مردم تامین میشود و اعتبار لازم را به آنها میدهد. تنازعهای بیمعنی جریانهای سیاسی فاصله گرفته از ملت، فاقد معنی است و بیشتر شکل نمایشی دارد، حتی اگر به طور مقطعی این نمایشها موجب جمعآوری تعدادی رای بشود.
آینده سیاسی ایران متعلق به یک جریان سیاسی حاشیهای است که در حال حاضر رسمیتی ندارند اما بسیار مستعد هستند و توانایی زنده کردن فضای سیاسی را دارند. امام خمینی هم نیروهایی را در قاعدهی هرم قدرت (حاشیه جریانات سیاسی آن وقت) بوند را کشف کرد و در این کشف، آنها را نیز ساخت و به نیروی سیاسی بدل کرد. جریانهای موجود فعلی این امکان را کاملا از دست دادهاند.
با توجه به دوگانه اقتصاد مولد و اقتصاد خدماتی در مییابیم که برای برقراری اتصال بین جامعه و نیروی سیاسی، باید راهی به سوی سیاست مولد و بدون اتکا به اقتصاد نفتی در پیش گرفت که فارغ از هر جریان سیاسی، این قابلیت و پتانسیل در فضای فعلی دیده نمیشود. حتی مشاهده میکنیم که گفتارهایی در حال شکلگیری است که در پی تصاحب قدرت با وعدههای خدماتی هستند؛ در حالی که این طرز نگاهی تحقیرآمیز و ارباب-رعیتی نسبت به جامعه است. همین سیاست غیر مولد است که هرگونه تصمیم را در مورد روابط خارجی بیمعنی و بیاثر میکند.
صحنه سیاسی فعلی ایران، دارای اقتصادی غیر مولد است و تمام نیروهای با استعداد و مولد حاشیهای را میبلعد. ایرانِ امروز نیازمند یک مشارکت گسترده است که البته این مشارکت با دموکراسی متفاوت است؛ چرا که دموکراسی دعوای جریانات قبلی برای کسب رای از مردم و همچنان ماندن در قدرت است، در حالی که مشارکت، قدرت گرفتن افراد حاشیه قدرت است.
پایان./