امارت همسایه؛ جلسه اول
مهدی تدینی | پژوهشگر و مترجم
مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهٔ تاریخ و اندیشه سیاسی است. بیشتر کتابهایی که تاکنون از او منتشر شده است در زمینهٔ فاشیسم پژوهی است.
در بحبوحه ماجرای افغانستان، اکثر مردم ایران به طرز عجیبی ماجرای افغانستان را پیگیری میکردند و نسبت به کشور همسایه همدلی داشتند. دلیل این همدلی گسترده جامعه ایران نسبت به مردم افغانستان و علیه طالبان چه بود؟
این همدلی نشانۀ یک هم حسی و همذات پنداری بود. دلیل دیگر این بود که طالبان خواسته یا ناخواسته وارد کنش سیاسی ایران شده بود. در واقع مردم حرف خود درباره ایران را در لفافه طالبان میزدند که هم حرف خود رازده باشند و هم حرف دربارۀ طالبان. از طرفی طرف مقابل هم میدانست که خودش در موضع کنایه است. در مجموع یک دعوای سیاسی در لفافه در ایران برقرار بود. موضع حزبها هم وارونه شده بود. حزبی که همیشه طرفدار جنگ و مقاومت بود، سکوت کرده بود. طرفی که همیشه طرفدار صلح بود، دم از مقاومت در افغانستان میزد.
من نه افغانستان پژوه هستم و نه تاریخنگار افغانستان. بنده ایدئولوژی پژوه هستم و تمام مقولاتی که به آن پرداختم، مربوط به فاشیسم بوده است. و در این نشست بنا بر این است که افت و خیزهای سیاسی افغانستان را از دریچۀ ایدئولوژی بررسی کنیم.
ما با اینکه تمدن و تاریخ غنیای داریم، در اوایل قرن نوزدهم متوجه شدیم که از جهان عقب افتادهایم. همین مسأله پرسش مهمی در برابر ما قرار داد که در برابر دنیای مدرن چه باید کرد؟ پاسخهای به این پرسش، تاریخ سیاسی ما را میسازد. طالبان نیز از این دایرۀ وجودی خارج نیست.
پاسخهای ملل جهان سومی در برابر دنیای مدرن:
اسلامگرایی زمانی پدید آمد که تصور شکست ناسیونالیسم و سوسیالیسم شکل گرفت.
اسلامگرایی را نباید با پدیدههای قرن ۱۵ اشتباه گرفت، اساساً متاخر است. این سوء تفاهم هست که اسلامگرایی همیشه بوده (با این خیال که همیشه به صدر اسلام ارجاع میدهد). اسلامگرایی زمانی پدید آمد که تصور شکست ناسیونالیسم و سوسیالیسم شکل گرفت. از این جا به بعد افراد در وهله اول مسلمان بودند، بعد تابعیت کشوری دیگر را داشتند. تا پیش از این ماجرا برعکس بود. تا پیش از این پدیدهها، حاکمیتها مسلمان بودند، ولی اسلامگرا نبودند. ایدئولوژیهای حکمرانی کاملاً سکولار بودند. حال باید دید که این جریان اسلامگرایی چگونه میتواند در برابر یک ایدئولوژی که در اثر چندین قرن تلاش و خطا و تجربه انسانی به دست آمده است، بدیل آورد.
طالبان یک گروه مسلح است. نباید دربارۀ طابان به عنوان یک گروه سیاسی اپوز صحبت کرد که مردم از آن خوششان آمده.
موضوع دیگری که باید در نظر گرفت این است که اگر چه جریانهای اسلام گرایی در بعضی روشها با هم اختلاف دارند، اما هویت و مسأله وجودیشان چنان مشترک است که اختلاف چندانی نمیتوان بین آنان قائل شد. اسلامگرا اسلام را میگذارد وسط و همه چیز را بر مبنای قوانین اسلام میچیند. هر چیزی هم که در برابر این اسلام قرار بگیرد، میرود در اولویت دوم. پیامد آن هم این است که اجازۀ تلفیق آموزهها و الگوهای جدید را نمیدهد و چنین پیامدی در دنیای مدرن جلوی پیشرفت را میگیرد.
طالبان یک گروه مسلح است. نباید دربارۀ طابان به عنوان یک گروه سیاسی اپوز صحبت کرد که مردم از آن خوششان آمده. طالبان یک گروه مسلح است که از ابزار ترور برای رسیدن به قدرت استفاده میکند. حال میتوان به این پرسش جواب داد که چرا مردم افغانستان علیه آنان مقاومت نکردند؟(پس حتماً طالبان مورد حمایت مردم بوده است!) جامعۀ افغانستان، جامعهایست که سالها جنگیده است و در سالهای اخیر، مردم مبارزه با طالبان را به ارتش محول کرده بود. اگر این وسط خیانتی صورت گیرد و طرف مقاومت میدان را رها کند، کسی یقۀ مردم را نمیگیرد که چرا مقاومت نکردید
هر چند که گفتیم اسلامگرایی با مسلمانی تفاوت دارد. اما باید تأکید کرد که هر چه مردم سنتیتر و اعتقادات مذهبی قویتری داشته باشند، نفوذ و سرایت اسلامگرایی در بین آنان بیشتر است. از همدلی برخی قشرهای مردم افغانستان با طالبان هم نمیتوانیم راحت بگذریم. اما به هر حال چون این مردم در برابر یک گروه مسلح قرار گرفتند، و مقاومت نکردند، نمیتوان نتیجه گرفت که حتماً حمایت کردند. کسی که در معرض تهدید جانی باشد، نظر خود را به صراحت اعلام نمیکند. نظر مردم افغانستان را میتوان در راهپیمایی اصفهان دید.
بسیاری از روشهای طالبانی در بین مردم افغانستان جذابیت دارد. برای مثال اعدام دزدها توسط طالبان در وسط شهر؛ ۶۰ تا ۷۰ درصد مردم این روش را مطلوب میدانستند. اما این باز هم دلیل نمیشود که این مردم، کلیت طالبان را هم مطلوب بدانند. طالبان اگر میدانست که حمایت مردم را دارد، در ۲۰ سال اخیر اسلحه به دست مدام در حال جنگ نبود. اصلاً میتوانست در انتخابات شرکت کند(حتی اگر اقلیت قابل ملاحظهای طرفدار او بود). همین الان هم یکی از دلایلی که انتخابات برگزار نمیکند همین است (علاوه بر این که اساساً با دموکراسی مشکل دارد). مگر کم هستند حزبهایی که دموکراسی را قبول نداشتند، ولی با استفاده از آن به قدرت رسیدند و بعد آن را جمع کردند.
وقتی جریانی با روشی به قدرت میرسد، هیچگاه روشش را نمیتواند بعد از به قدرت رسیدن عوض کند. برای مثالیهودی ستیزی ناسیونال سوسیالیسم که در نهایت هم به خودش ضربه زد. بسیاری از کسانی که بعدها از انقلاب حذف میشوند، میگویند انقلاب دزدیده شده است.
طالبان ۳۰ سال نجنگیده که فقط قدرت خارجی را بیرون کند. او میخواهد اکنون اصول مورد نظر خودش را به تمام مردم تحمیل کند. آن چیزی که نیرو و منطق قدرت را شکل میدهد، خیلی سخت تغییر میکند. ما در تاریخ دیدهایم که موتور محرک قدرت قابل تعویض نیست. وقتی جریانی با روشی به قدرت میرسد، هیچگاه روشش را نمیتواند بعد از به قدرت رسیدن عوض کند. برای مثالیهودی ستیزی ناسیونال سوسیالیسم که در نهایت هم به خودش ضربه زد. بسیاری از کسانی که بعدها از انقلاب حذف میشوند، میگویند انقلاب دزدیده شده است. اما فراموش کردهاند که خودشان با همین شیوه به قدرت رسیده بودند.
طالبان بیست و چند سال است که با اسلحه و تانک جنگیده است و در نهایت هم با همین ابزار، پایتخت را گرفتهاند. الان چند ماه است که از حکومت طالبان گذشته، نه خبری از دولت فراگیر و نه خبری از سهیم بودن همه اقوام است. اگر قبل از این هم مذاکرهای انجام داده است، مذاکره به معنای بیعت بوده است. تغییر طالبان به معنای شیاد شدناش بوده است؛ در عصر رسانه. یاد گرفته است که کارهایی که هزینه زیادی برایش دارد را انجام ندهد.
پایان.