✅چرا جامعه اسلامی؟ (درآمدی بر شازده کوچولوئیسم!)
[بازنشر از کانال لویاتان، فروردین ۹۷، به قلم امیرمحمد واعظی، دبیر دوره سوم جامعه اسلامی شریف]
❗️محتوای این متن، نظرات شخصی نویسنده است، و نباید به عنوان موضع جامعه اسلامی شریف در نظر گرفته شود.
تصور بسیاری افراد از جامعه اسلامی شریف هنوز این است که جامعه اسلامی قرار است یکسری حرفها و نظرات را با ظاهری ملایمتر و به قولی بزک کرده و کمی هم با چاشنی حرفهای قشنگِ فکری و آزاداندیشی بزند و خیلی اوقات دوستانی به ما میگفتند که خُب مشی و جناحتان را مشخص کنید و به یکی از دو تشکل بزرگتر یعنی بسیج یا انجمن اسلامی (لازم به ذکر است با وجود تفاوتهای ساختاری و اصطلاحی بین تشکلها و بسیج، بسیج دانشگاه شریف یک تشکل دانشجویی است و نه یک گروه شبه نظامی(!) و یا هر چیز دیگری!) بپیوندید و بیهوده برای خودتان دکان باز نکنید!
معمولا هم وقتی با مخالفت ما با این کار روبهرو میشدند، فکر میکردند که به خاطر تعلق خاطر به تشکل و ساختار جامعه است که به خواسته منطقیشان پاسخ منفی میدهیم و این را هم احتمالا به حساب ضعف نفس و قدرت طلبیمان میگذاشتند. اما اشتباه این دوستان، درست یکی از همانجاهایی بود و هست که جامعه به وجود آمد تا آنها را اصلاح کند.
ذهنیت بسیاری از ما (مردم عادی تا دانشجوی دانشگاه شریف) را دوگانهها و دوقطبیهایی و (و اخیرا در فضای سیاسی سه قطبی!) مثل اصلاحطلب-اصولگرا، اغنیا-فقرا، مذهبی-غیرمذهبی، طرفدار کلیت نظام-معاند کلیت نظام و ... شکل داده است که در مجموع نوعی پارادایم فکری ایجاد کرده که خروج از آن پارادایم و یا حتی فهم افرادی که چهارچوب این دوگانهها فکر نمیکنند را بسیار سخت میکند. حال اگر در دانشگاه شریف که تا دلتان بخواهد پر است از جبههبندیها و دستهای پشتپرده و دگم بازیهای مختلف، اگر فرد یا گروهی بخواهد متفاوت باشند، من به بسیاری حق میدهم که مدت زیادی طول بکشد تا بتوانند چنین موجود خارج از عرفی را بپذیرند.
حالا بریم سراغ اصل مطلب،شازده کوچولوئیسم!
سخن راجع به جامعه اسلامی و ایدهاش را با دو سخن کاملا کلیشهای و پرتکرار که آنقدر به کار رفتهاند که در اذهان از معنی تهی شدهاند، شروع کنیم:
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (آیات ۱۷ و ۱۸ سوره زمر)
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای (مولوی)
دیدید! احتمالا هرکسی این آیه و این بیت شعر را بارها شنیده باشد و در طی صحبتهایش باحالتی زیرکانه و به عنوان لطایف الحیل و آس آن را رو کرده تا دهان مخالف بربندد و اسکات خصم کند! ولی این سخنان و امثالهم در ایده جامعه اسلامی صرفا یکسری خط و خطوط زیبا و انتلکت که تنها به درد مناظره و سخنرانیهای دهان پر کن بخورند، نیستند بلکه مبناییترین اصول جامعه را شکل میدهند.
رکن رکین جامعه اسلامی بر این نگرش به انسان استوار است که انسانیتِ انسان بدون فکر و اندیشه معنا ندارد و جوهر انسان را هنگامی که در سیلان فکر و اندیشه جاری نباشد، نمیتوان جوهر انسانیِ بالفعل نامید. اندیشیدن موهبتی الهیست است که در نهاد آدمی به امانت گذاشته شده تا از طریق آن به تعالی برسد.
حال اگر بند قبلی را به عنوان یک واقعیت و نه یکسری جملات روشنفکرنمایانه بپذیریم نتیجهاش چه میشود؟ بگذارید دقیقتر بپرسم؛ نتیجهاش وقتی بخواهید یک تشکل دانشجویی داشته باشید، چه میشود؟ ایده جامعه اسلامی تلاشیست برای پاسخ به این سوال.
وقتی شما وارد بسیج و یا انجمن اسلامی بشوید باید به طور صریح و یا ضمنی چهارچوب فکری حاکمبر آن فضا را بپذیرید(تا اینجای کار شامل جامعه اسلامی هم میشود!). در مورد بسیج شریف این پارادایم فکری را میتوان نگرش خاص پشتوانههای فکری آن به اسلام و مقوله انقلاب اسلامی دانست که مشخصا دال مرکزی تفکرشان را بر نگاه و فکر امام(ره) و رهبری به مسائل مختلف میدانند و ترجیح میدهند از نام اسلام ناب برایش استفاده کنند. این نگرش مشخصا با نگرش معمول اصولگرایی و احمدینژادی تفاوتهای جدی دارد که توضیحش به درازا میکشد ولی شاید همین نوع نامگذاری مولد برخی آسیبهایی که در ادامه خواهد آمد باشد. البته در سالهای اخیر چهارچوب فکری بسیج شریف با نمودار صعودی عجیبی به سمت تلفیق با نوعی تکنوکراتیسم وعملگرایی پیش میرود که در جای خود محل نگرانی و نقد بسیار دارد.
در مورد انجمن اسلامی به نظر میرسد نمیتوان چهارچوب فکری به وضوح بسیج متصور شد ولی شاید بتوان سه نحله ملایم با مرجعیت خارج دانشگاهی، تند با مرجعیت بیرون دانشگاهی و تند بدون مرجعیت بیرون دانشگاهی را در آن تشخیص داد که البته سال گذشته این تفاوتها نمود بیشتری داشت تا امسال. نوعی هویت سلبی، تا حدی سیاستزدگی و البته تلفیق عجیبی از روشنفکری دینی و غیردینی در انجمن شریف مشاهده میشود که در کلیت امر میتوان آن را به قول جامعهشناسان ذیل پدیده راست مدرن شبه اپوزوسیون درون جمهوری اسلامی تعریف کرد!(همان اصلاحطلبی کنونی خودمان!)
هردوی این دو تشکل بزرگ و ایدههای آنها در جای خود قابل احترام و لازم است و نگاهی که بخواهد با اثبات خود، وجود غیر را بالکل نفی کند، نگاه درستی نیست مگر در موارد خاص. هردوی این چهارچوبهای فکری و تشکیلاتی خواص مشترکی دارند که قصد از توضیح آنها اشاره و نقد این خواص بود.
اولین خاصیتی که مشترکا در هر دوی این تشکلها وجود دارد، نوعی چهارچوب بسته فکری ایدئولوژیک است(البته شاید بتوان گفت که هیچ تشکل و تشکیلاتی بدون یک چهارچوب نسبتا صلب قابل تحقق نیست ولی مسئله در اینجای کار نیست!) و در نتیجه هرکدامشان زبانی کاملا ایدئولوژیک برای خود برگزیدهاند که تا حد زیادی امکان گفتوگو را از بین میبرد(البته بسیج در چند سال اخیر تلاش کرده است با ورود به زمینههایی که خود آنها را ورود و جهتگیری تخصصی مینامد و راهاندازی بخشهای فنی و تخصصی علمی و فنی مثل نشریه رویان دانشکدهها و حلقههای راه مهندسی و ... تا حدی از زیر سایه زبان ایدئولوژیک خود خارج شود. این کار را هر چند به طور کلی میتوان حرکت مثبتی در نظر گرفت ولی مشخصا زمین بازی را از عرصه اندیشه، سیاست و امثالهم تغییر دادهاست و در این زمینهها هنوز همان زبان ایدئولوژیک قبلی را دارد). وقتی گفتوگو نباشد طبعا تبادل بین الاذهانی صورت نمیگیرد و وقتی تبادل بین الاذهانی نباشد طبعا دو گروه حرفهای همدیگر را نمیفهمند و وقتی چنین شد میرسیم به یکی از علتهای اصلی وضع نامطلوب کنونی کشور در زمینههای مختلف به خصوص مسائل سیاسی، اجتماعی و حتی امنیتی!
دومین خاصیت مشترک این دو فضا را میتوان باز در همان زمینه ایدئولوژیک و بسته بودن، دید. وقتی که جوابها از قبل معلوم باشد و شما صرفا وظیفه دارید پیامبرگونه این پاسخها را به گوش جاهلان نابخردی برسانید که همانطور جاهل جاهل(!) در دانشگاه میچرخند و به خاطر جهلشان نمیآیند پای حرفهای حکیمانه شما بنشینند و باید زحمت بکشی بروی بیرون از دفتر تشکلت و برایشان برنامه برگزار کنی، دیگر از آزاداندیشی، فکر و حرکت عقلی و ... چه چیزی جز پوستهای به ظاهر زیبا باقی میماند؟! اصلا آزاداندیشی که از قبل نتیجهاش نزد برگزار کننده معلوم باشد، آزاد اندیشی است؟!
اکثرا این ایراد را در کشور به قشر مذهبی میگیرند ولی مشخصا این ایراد تقریبا به همه اقشار وارد است. از صدر تا ذیل و از مذهبی و تا ملحد، همه با تقریب خوبی حقیقت را چنان نزد خود میدانند که گویی دیگران حتی اندک بهرهای از فکر، عقل و انسانیت نبردهاند! این موضوع و احساس داشتن پاسخها نزد خود، در بسیاری از موارد باعث احساس عدم احتیاج به مطالعه میشود و حتی اگر به مطالعه بپردازند هم در خیلی از موارد نه برای شناخت و کسب معرفت بیشتر بلکه برای شناخت عدو و یا کسب سلاح بهتر جهت اسکات و اسقاط همزمان خصم است!
سومین خاصیت مشترک این دو را نه در ایدئولوژی و یا بسته بودن جستوجو کرد بلکه باید در جریان کلیحاکم بر جامعه ما یعنی تهی شدن از معنا یافت. کشور تقریبا با تمام قوای محرکهاش به سمت پولیسازی همه چیز منجمله آموزش و دانشگاه حرکت میکند. جای مباحثات داغ فکری و سیاسی دهههای قبل را کارگاهها و جلسات "چگونه کسبوکار موفقی راهاندازی کنیم؟" میگیرد! علومانسانی بنیادین کنار میرود و تبدیل میشود به صرف علومانسانی مهندسیطور، مثل اقتصادسنجی، MBA و مدیریت بدون نگاه به #مبانیشان البته! اعضای تشکلها و فعالان دانشجویی با محدودیتهای مختلفی روبهرو میشوند(جنس مشکلات را خودتان حدس بزنید!) و بدنه دانشجویی هم دیگر رغبتی به برنامههایشان نشان نمیدهد و فعالین تشکلها هم که این وضع را میبینند میروند دنبال جذابیتهای فنی و رسانهای و همینطور دومینو وار اوضاع به پیش میرود و هر آن میبینی که معنا کمتر از قبل اهمیت پیدا میکند و همه چیز سطحیتر میشود.
البته نمیتوان انکار کرد که این روند به سمت سطحیتر شدن در دنیا هم با اوج گرفتن صنعت انترتینمنت(سرگرمی) و گسترش فجازی(فضای مجازی!) در حال پیشروی است ولی جدای از جریان جهانی، در داخل کشور هم همه عوامل، دست در دست هم ملت را به این سمت سوق میدهند. نمیتوان به یقین گفت ولی روند فعلی حاکم بر دانشگاه و تشکلها، به نظر نمیرسد به جایی بجز انحطاط فضای فعالیت دانشجویی بینجامد. بسیج در این مسیر پیشرو به نظر میرسد و انجمن هم به دنبال آن میرود. (بسیج که در این زمینه برنامهها و حرکتهای زیادی انجام داده و انجمن هم با امثال جلسات رهرو به همین مسیر میرود.)
برای عدم سوء برداشت باید گفت که راقم این سطور به اهمیت مباحث کارآفرینی، شرکتهای دانشبنیان و استارتآپ و ... واقف است، ولی این موضوع نباید مانع نقد و اصلاح شود، چرا که مسیر فعلی به نوعی لِه کردن فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در فضای دانشگاه زیر چرخ توسعه است!
چهارمین خاصیت مشترک این دو فضا، حاکمیت عملگراییست. عملگرایی را به معنی مکتب پراگماتیسم در نظر نگیرید. اینجا بیشتر سایهای از آن مطرح است. همین که اعضای یک تشکل دانشجویی، خود، درست و به استدلال نمیتوانند از آنچه در تشکل برای انجام به آنها محول شدهاست دفاع کنند، با این صحنهها روبهرو میشویم که به صرف احساسات ایدئولوژیک، یکی فریاد مرگ بر فتنهگر سر میدهد و آن طرف پیامش برای شکستن حصر همیشه روشن است و این طرف داعش وطنی میزند و آن طرف ؛دختران خیابان انقلاب کار میکند!
سه مورد از چهار موکنه نمیشود صحبت کرد. مسائل فلسفی و عمیق هم که به درد نمیخورند که بروم مطالعهشان کنم و خُب دیگر، هیچ بحثی باقی نمیماند. پیش به سوی جبهههای حق/آزادی علیه باطل/دیکتاتوری! البته اینجاست که مورد سوم وارد میشود و همین شور و احساس را هم میگیرد و به مرور همه با هم میروند سراغ پول درآوردن و دیگر هیچ!
پ.ن: خودتان یک شاید و احتمالا در اول هر جمله این متن قرار دهید، چرا که یقین و اطمینان کامل آن هم در اموری که به تجربه درک شدهاند حاصل شدنی به نظر نمیرسد!
حال که نقدها را گفتیم دیگر برویم سراغ جامعه اسلامی شریف![که هنوز رفته نشده است!]