با در نظر گرفتن سیستم آموزشی هر کشور میتوان سرنوشت آتی آن را تا حد زیادی پیشبینی کرد، درواقع شیوه پرورش کودکان در مدارس، کلید فهم آن جامعه و فرهنگ است.
کاری که مدارس میکنند جز تلف کردن مهمترین سالهای زندگی انسان و نابود کردن خلاقیت نیست، نتیجه دروس واهی جز اشباع ذهن انسان از مطالب بیهوده و دور کردن او از اهداف واقعی خود نبوده، معلمانی که خود نیز در سیستم آموزشی از راه به در شدهاند، مسئول تربیت ذهنهای تازه میشوند و آنها را در مرداب خود غرق کرده و بدون دانستن روحیات، اخلاق و علایق افراد، متون از پیش تعیین شدهی را مانند ربات به ذهنهای تازه میچپانند.
حال انسانهایی که خود را گمکردهاند و از دبستان تا دانشگاه ذهنشان تبدیل به ماشین حفظ کنی شده و اطلاعات را بعد از هر امتحان فراموش میکنند، بدون شناخت خود و علایق و بدون کسب تجربه، آماده اشغال پستترین شغلها میشوند و کودکان خود را نیز مجبور به ورود به این چرخه میکنند.
T.me/AOrgan
نیاز سیستم به نیروی کارگر، ایجاب میکند تا اکثر افراد خود و اهدافشان را فراموش کنند و در چرخه مدرسه، دانشگاه و کار تبدیل به برده مدرن و شیکی شوند که برای چرخش چرخ دندههای سیستم، زندگی میکنند و میمیرند و کودکانی را برای پر کردن جای خالیشان بهعنوان پیچ و مهرهای بیارزش به دنیا میآورند.
آموزش برای افراد، به معنای حفظ کردن مطالب و اطاعت از سیستم است، شخص بهجز پر کردن ذهن خود از محتویات کتابهای بیفایده برای راضی نگهداشتن سیستم که در قالب خانواده، معلم و جامعه ظاهر میشود و بدون بهره از قوه تخیل و قضاوت شخصی و نیروی تصمیمگیری، کار دیگری ندارد.
ایکاش اینگونه تربیت فقط بیفایده و مضحک بود، اینطور میشد به تأسف خوردن به حال بچههای بیچاره اکتفا کرد که بهجای کسب علم و تجربه و خودشناسی و کشف استعداد، سالهای باارزش عمر خود را صرف حفظ مزخرفاتی میکنند که هیچگاه بهکارشان نخواهد آمد. اما خطر اینگونه تربیت از هدر دادن عمر بسیار جدیتر است و تأثیر آن بر تمام جامعه و جهان منعکس خواهد شد و جایگاه بشری را تنزل میدهد.
آموزش نه از راه کتاب، بلکه از طریق موضوع آن صورت میگیرد، یک معمار نباید در مدرسه تعلیم ببیند، آموزش او زیر نظر استاد و با ادراکات حسی و بهصورت عملی باید انجام شود، هر شخص میتواند به جایگاهی که توان آن را دارد برسد و هرچقدر میتواند پیشرفت کند، مسیر زندگی شخص نباید به یک امتحان که در هجدهسالگی میدهد مشروط شود، استعدادهای فرد در کارآموزی و دورههای عملی خودبهخود رشد مینماید، با طولانیتر شدن دورههای تئوریک در پشت میز، امتحانات بیهوده، و عناوین علمی، فرد امکان خودشکوفایی را از دست میدهد و پر کردن مکانیکی حافظه و آموزشات مصنوعی، شخص را از اهداف خود دور میکند و آینده فرد را کامل دگرگون کرده و امکان ترقی را از بین میبرد.
خودآموزی از مهمترین تواناییهای بشر است که مدارس این توانایی را از بین برده و فرد را متکی به شخص و سیستم میکند، فرد فکر میکند برای یادگیری همیشه باید در کلاسی خاص ثبتنام نماید و راه دیگری نمییابد، درصورتیکه اکنون هیچ محدودیتی برای خودآموزی وجود ندارد.
امروزه باوجود اینترنت دیگر برای کسب دانش نیاز به رفتن سر کلاس و گوش سپردن به یک نفر نیست، اکنون هر شخص در هرکجا میتواند هر تخصص و علمی را که اراده کند تا بالاترین سطح بیاموزد، هنگامیکه منبع عظیم اطلاعات در همهجا همراه ما است، محدود کردن خود به یک معلم یا دانشگاه، کاری بسیار ابلهانه میباشد که دوران آن بهزودی بهپایان میرسد.
مدارس و دانشگاهها بجای آماده کردن شاگردان برای زندگی و دنبال کردن رؤیاهایشان، آنها را برای پر کردن صندلی ادارات تربیت میکنند که افراد بدون نوآوری و بهرهگیری از توان علمی و ذهنی، سالها مشغول روزمرگی و تکرار بدون آموختن دانش جدید میشوند. بااینحال برای همه، امکان تصاحب این صندلیها نیز وجود ندارد، دولت فقط تعداد معینی را میتواند به استخدام خود درآورد، باقی بدون شغل مانده و تبدیل به انواع مشکلات میشوند، افرادی که در رقابت برای تصاحب این مشاغل شکستخوردهاند، هیچ امکان پیشرفتی برای خود نمیبینند و این باعث ایجاد سیل بیکارهای شده که تبدیل به ناراضیان و بعد مخالفان و در آخر به دشمنان مبدل میشوند که سیستم را مقصر شکست خوردن خود میبینند و چون ذهن آنها توسط نظام آموزشی محدودشده و امکان نوآوری و خلاقیت از آنها گرفتهشده و رویایشان به گرفتن شغلی معمولی تنزل یافته و در آن نیز شکستخوردهاند، اکنون به تبهکاران تبدیلشده و معضلهای جدی برای جامعه ایجاد خواهد کرد.
هرچه تعداد انتخابشدگان برای مشاغل کمتر باشد، شمار ناراضیان و بیکارها بیشتر میشود، ناراضیانی که به نافرمانی و شورش رو میآورد و آماده پیوستن به هر انقلابی با هر هدفی و تحت هر رهبری هستند، این تودههای بیشمار حال ابزاری در دست هر شخصی که حرف آنها را بزند میشوند، تودههای که رهبری برای خود پیداکردهاند، تبدیل به قدرتی سهمگین شده و در مشت رهبر به دنبال قدرت، هر فرمان و جهادی را اجرا میکنند و به امید وعدههای توده پسند و آب و دون رایگان، برای سرنگونی سیستم و سپردن قدرت به رهبر جدید قیام میکنند و در آخر بعدازآنکه دیگر نیازی به آنها نبود، تاریخمصرفشان به اتمام میرسد و بهدست قدرت جدید به زبالهدان تاریخ پرتاب میشوند.
حال میتوانید ریشه تمام خلافکاران و دزدها و بزهکاران را در نظام تعلیم و تربیتمان جستجو کنیم، نظامی که بعد از خشکاندن ذهن شاگردان، نصف آنها را بهعنوان پیچ و مهره سیستم استخدام میکند و نصف دیگر که شانس پیچ و مهره بودن را نیز نداشتهاند، هرکدام تبدیل به مشکلی جدید میشوند، به جان مردم میافتند و راهحل سیستم برای آنها، نه اصلاح نظام تربیتی، نه کارآفرینی، بلکه ساخت زندانهای جدید میباشد. زندانهایی که در خود میلیونها نفر را جا دادهاند که در صورت تعلیم و تربیت صحیح، هرکدامشان میتوانستند انسانی ارزشمند و افتخارآفرین برای جامعه باشند.