?
تا هنگامیکه کشورها برای داشتن ارتشی قویتر، سلاح و بمبها باهم در رقابت باشند و بخشی عظیم از درآمد کشور را صرف ارتش و سلاحهای کشتارجمعی کنند، خطر جنگ همیشه بالای سر جهانیان خواهد بود.
داشتن ارتشهای بزرگ و هزینههای نظامی از علتهای شروع جنگ میباشد، رقابت بر سر تسلیحات نظامی بین کشورها هیچوقت پایانی نخواهد داشت و تولید حجم عظیم سلاحها، بدون جنگ صرفه اقتصادی ندارد، بهاینعلت کشورها برای استفاده از سلاحهای خود که در آینده کاربردشان را از دست میدهند و به زباله تبدیل میشوند، بهسوی آغاز جنگ میروند تا از شر سلاحهای قدیمی راحت شوند.
برای دستیابی به صلح جهانی پایدار باید ارتشها محدودشده و مسئولیتشان به تأمین امنیت و صلح در منطقه خود تغییر یابد، با شکلگیری دولت جهانی، دیگر نیازی به ارتشهای جدا نخواهد بود و با کمرنگ شدن و بعد برداشته شدن مرزها دلیلی برای جنگ وجود نخواهد داشت، در جهانشمولیسم ارتش جهانی متشکل از تمام کشورها ایجاد میشود که وظیفهی آن دفاع از زمین و برقراری صلح و ثبات خواهد بود.
تحولات جهانی و جهانشمولیسم، کارکرد دولتها را تغییر خواهد داد و مفاهیم سنتی سیاست را به چالش میکشد، دولتها جدا از هم، توانایی رویارویی با چالشهای جدید را نخواهند داشت، اندیشههای جدید و پسامدرن باعث تغییر نگرشها به مفاهیم سنتی میشود، بازیگران جدیدی وارد عرصه سیاست خواهند شد و قدرت و ثروت از دولتها به ابرشرکت های چندملیتی منتقل میشود، تأثیرگذاری ابرشرکت ها بهمرور افزایش مییابد و از دولتها پیشی میگیرد، بخش عظیمی از مردم به استخدام این شرکتها درخواهند آمد و این باعث ساخت شهرهای شرکتی شده که کارمندان و کارخانههای یک شرکت را در خود جا میدهد، در آیندهی دورتر، به واسطه ی ثروت هنگفت و نیروی انسانی عظیم، حاکمیت کشورها به ابرشرکت ها تعلق خواهد گرفت; کشورهای که تمام مردم آن برای یک شرکت و سازمان کار خواهند کرد.
روند جهانشمولیسم قرنها پیش با شکلگیری مراودات بینالمللی و تبادلات اقتصادی کشورها شروع شد و با گسترش ارتباطات، اختراع تلگراف، تلفن، تلویزیون، اینترنت و ماهواره به نقطه عطف تاریخی رسید، با وابستگی کشورها به یکدیگر، نیاز به تأسیس سازمانهای بینالمللی قوت گرفت و جامعه ملل برای برقراری صلح و روابط بینالمللی ساخته شد که با شروع جنگ جهانی دوم جامعه ملل کارایی خود را از دست داد و جهان در پی ایجاد نهادی دیگر که دولتها را گرد هم آورد و بدون جنگ اختلافات را حل کند رفت، با تأسیس سازمان ملل، جهانشمولیسم وارد مرحله جدیدی شد و تجارت جهانی، بانک جهانی، و ابر شرکت های چندملیتی، بشر را بیشازپیش بهسوی جهانشمولیسم سوق داد،
سازمان ملل باهدف جلوگیری از جنگ، ایجاد صلح، حل اختلافات، توسعه مشارکت جهانی، نظارت بر حقوق بشر و ... تأسیس شد و دستاوردهای کلانی را بهدست آورد، اما باگذشت دههها و رشد جهانشمولیسم، بهتدریج کارایی سازمان کاسته شد و در برقراری صلح، مبارزه با فقر، توسعه کشورها و غیره شکست خورد، بعد از گذشت 77 سال از تأسیس سازمان ملل، فقر و سوءتغذیه میلیونها کودک را هرساله به کام مرگ میکشاند، بیش از نصف کشورها، توسعهنیافته هستند، جنگها ادامه دارد و کشورها به خاک یکدیگر تجاوز میکنند و از سازمان ملل کاری ساخته نیست، سلاحهای اتمی از زمان تأسیس سازمان ملل چند برابر شده و دولتها معاهدات را زیر پا میگذارند و سازمان در کنترل دولتها و برقراری صلح و امنیت ناتوان شده است.
با توسعه ارتباطات و جهانی که از همیشه کوچکتر شده، نیاز به سازمانی جهانی که بتواند صلح و امنیت را دوباره برقرار کند و دولتها را پاسخگو کرده و بهطور جدی با فقر و عقبماندگی مبارزه کند و جهان را بهسوی توسعه هدایت نماید از همیشه بیشتر حس میشود.
با ازکارافتادگی و ضعف سازمان ملل در حل معضلات جهانی، میرود تا تاریخ دوباره تکرار شود، همانطور که گفتم جامعه ملل که بعد از پایان جنگ جهانی اول شکل گرفت، کارآمدی خود را از دست داد و در وظیفه خود شکست خورد که نتیجهاش مرگبارترین جنگ تاریخ بود، بعد از پایان جنگ دوم، سازمان ملل جایگزین جامعه ملل شد و اکنون این سازمان نیز در حال افول است و دیگر کارایی سابق را ندارد، زمان آن است که جایگزینی برای این سازمان در نظر گرفته شود، این اتفاق دیر یا زود رقم خواهد خورد، اما بشر تا هنگامیکه جنگ دیگر را نچشد، نیاز به این جایگزینی را حس نمیکند، اگر این تغییر بهموقع رخ دهد، جهان از خطر جنگ سوم نجات خواهد یافت، یک سازمان در دورهای از تاریخ میتواند نجاتدهنده باشد و در دورهای دیگر موجب نابودی شود، اگر قبل از جنگ دوم، سازمان ملل جایگزین جامعه ملل میشد، شاید هرگز جنگی رخ نمیداد، اکنون نیز اگر این سازمان تعویض نشود، جنگ سوم این استحاله را رقم میزند.
حال خواهیم دید که آیا تاریخ تکرار میشود، یا انسان درس عبرت تاریخ را پاس میکند.