در این اواخری شاید سینمای کره جنوبی را بیشتر با فیلم انگل یا Parasite بونگ جون هو، که آن هم از قضا درباره مصائب زندگی آکنده با فقر و گرفتاری بود به یاد آوریم. زیاد درگیر مقایسه المانهای آشنای محتوایی این دو مدیوم نمیشوم فقط خواستم ارجاعتان دهم که نمونه اعلاتری هم وجود دارد.
به هر جهت سریال این روزها خیلی باب شده است و دهان به دهان میچرخد. جای تعجب هم ندارد. در سرزمین لختیها به کسی شورت پایش باشد بیشتر جلب توجه میشود! این روزها هم نسبت به چهار یا پنج سال پیش که عصر جدید و طلایی برای مدیوم سریال سازی بود، با این حرف وجه اشتراکی دارد. متاسفانه جای آثار درجه یک باز خالی شده است و هرکس ماسکی بزند، بیشتر جلب توجه میکند و محبوب میشود.
بازی مرکب سریال لوسی نیست، به هیچ وجه هم کار سطح پایینی نیست! در عصری زندگی میکنیم که میشود گفت کمی جلوتر از مدرنیته ابتدایی در حال قدم زدن است و تعابیر و مفروضات جدید در جوانان 16 تا 22 ساله آنقدر متفاوت و عجیبغریبتر از حتی نسل مایی شده که نهایت با آنها اندک زمانی تفاوت داریم. این را گفتم که بدانید شاید به این دلیل بوده است که فضای جدید سریال جذابیت دو چندانی برای آنها داشته است. سریال حرفاهای جدی ندارد که بزند اما خب یک چیزی شما را مجبور میکند که تا انتها سریال را دنبال را کنید. نمیدانم شاید دوست دارید ببینید این فضا تا چه حدی دروازههای ناشناختهاش را روی شما باز میکند یا...
گرهافکنیها و گرهگشاییها خیلی معقولانه روند داستان را به جلو هدایت میکنند و اغلب انگیزهها خوب و درست از آب درآمدهاند ولی بیشتر از این چیزی ندارم که برای تمجید خرج کنم. سریال تنها موفق میشود که تعلیق ایجاد کند و تمام.
البته تعلیق که چه عرض کنم بیشتر تنشها هستند که مسیر داستان را به جلو هدایت میکنند. تعلیقها معیوبند چون همه میدانیم اولاٌ شخصیتهای مهم را تا انتهای داستان داریم و دوماً بالاخره قرار است بمیرند و بازی در جایی به انتها برسد. به همین خاطر حس ترس مداوم و نامشخص یا همان تعلیق اینجا جای خودش را میدهد به تنشهای مقطعی و کم ارزشتر که خب باز هم چیز بدی نیست. به هر حال همیشه سرگرمی به همه چیز میچربد!
پیشنهاد مطالعه: بررسی و نقد سریال Better Call Saul؛ اسپین آف بریکینگ بد
برای اینکه زیاد هم وقتتان را نگیرم خلاصه میگویم که چرا پای چپ سریال لنگ میزند!
البته دیگر وارد بحث میزانسن و دکوپاژهای ساختگی، مدادرنگیگونه و غیرقابل باور سریال نمیروم که اصلا معنایی ندارد برای چنین بازیهایی که تا این حد دارک هستند انقدر سرخوش و مستانه بر طبل شادانه کوبید! حالا برخی اظهار فضل نمودند که برای ایجاد تضاد بین خشونت بازیها و ذات بازیها اینگونه محیط را رنگیپنگی کردهاند ولی اصلا چه دلیل دارد که بخواهیم با نماد صحبت کنیم و استئاره بزنیم؟
این سریال که حرف جدیای برای گفتن ندارد پس چرا رفته به سراغ المانهایی که بخواهد با ذهن بازی کند آن هم به غلط؟ این را نفهمیدم حقیقتاً ولی خب میتوانیم برای اینکه بگوییم ما محتوا را خوب شناختهایم و دکتری فلسفه داریم اراجیف به این گونه مسائل نسبت دهیم. شاید تنها دلیلش همان مثال سرزمین لختیها باشد و خواسته باشند متفاوتتر ظاهر شوند.
حقیقتش ما عددی نیستیم که بخواهیم بگوییم سریال را نبینید! هیچکس هم حقی ندارد که بگوید چیزی را ببینیم یا نبینیم. من خودم از سریال لذت بردم و بنظرم جنبه سرگرمی سریال چیزی شبیه به دونده مارپیچ The Maze Runner یا بازیهای گرسنگی The Hunger Games بود که دو سه روزی سرگرمم کرد. اگر به دنبال این هستید که کمی خون و زد و خورد ببنید تا خشونت درونتان تخلیه شود و تا حدودی هم این مجال را داشته باشید تا راجع به سریال با دوستانتان گپ بزنید و رازهای بسیار روی بازی مرکب را کند و کاو کنید، سریال بازی مرکب چیز بدی نیست، ولی حقیقتاً اینطوری هم هشتگ نزنید که woooo چه چیز خفنیو این حرفا!