کمونیسم یک ایدئولوژی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که در آن "ابزار تولید" به صورت اشتراکی در اختیار است و از جامعهای بی طبقه با مالکیت خصوصی کم یا بدون مالکیت حمایت می کند. نظریه کمونیستی توسط فیلسوفان سیاسی و اقتصاددانان آلمانی کارل مارکس و فردریش انگلس در نیمه دوم قرن نوزدهم پایه گذاری شد.
در سال 1848، این دو نفر «مانیفست کمونیست» را نوشتند و منتشر کردند که طرحی مفصل از اصول کمونیستی بود. این کتاب به طور گسترده منتشر شد و از آن به عنوان "انجیل کمونیستی" یاد شد. این کتاب به عنوان کتابچه راهنمای کمونیستی توسط چندین کشور نوظهور کمونیستی در قرن 19 و 20 پذیرفته شد.
هدف اصلی کمونیسم پایان دادن به سرمایه داری بود. قرار بود از طریق جامعهای بدون طبقه به دست آید که در آن تضاد طبقاتی حل شود و پرولتاریا (اکثریت طبقه کارگر) علیه بورژوازی (صاحبان ابزار تولید) شورش کنند و به استثمار کارگران پایان دهند. الغای مالکیت خصوصی تضمین کننده استقرار جامعه کمونیستی ناب است. کمونیسم به معنای آن بود که مردم بر اساس توانایی های خود به جامعه می دادند و بر اساس نیازهای خود و نیازهای جامعه بالاتر از نیازهای افراد دریافت می کردند.
کمونیسم یک نوع یا شکل پیشرفته سوسیالیسم در نظر گرفته میشود. بحث در مورد این تمایز هنوز ادامه دارد زیرا این دو اغلب در طول تاریخ به جای یکدیگر استفاده شدهاند، حتی توسط خود کارل مارکس! با این حال، ایدئولوژی کمونیستی عمدتاً بر اساس فلسفه کمونیسم انقلابی کارل مارکس شکل گرفته است.
کمونیسم از کلمه لاتین "communis" گرفته شده است که به معنای "مشترک" یا "اشتراکی" است. البته گمان می رود که کمونیسم در دوران باستان به وجود آمده است، همانطور که در گفت و گوی سقراط و افلاطون در کتاب "جمهوری" در حدود 375 سال قبل از میلاد بیان شد. افلاطون دولت ایده آلی را در نظر گرفت که در آن طبقه حاکم از نگهبانان با زندگی به عنوان یک خانواده بزرگ در نظر میگرفت که مالکیت کالاها و مردم (نیروی کار) را به صورت اشتراکی برعهده داشت، در خدمت منافع کل جامعه میدید. دیگر نمونههای اولیه کمونیسم در مسیحیت، تشکیل نظام رهبانی و موارد دیگری از این قبیل است.
با این حال، ظهور کمونیسم مدرن با انقلاب صنعتی اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 تحریک شد. مهمترین نقطه برجسته انقلاب، صنعتی شدن سریع اقتصادهای بزرگ جهان بود که بهره وری اقتصادی را افزایش داد. با این حال، موفقیت تا حد زیادی در پشت استثمار پرولتاریا از طریق شرایط کاری شدید و دستمزدهای ضعیف به دست آمد.
پدیده فوق کارل مکس و همکاراناش را متقاعد کرد تا با بازاندیشی در یک سیستم مناسب که در آن مبارزات طبقاتی کمتری وجود داشته باشد و جذابیت مالکیت خصوصی را که منجر به طمع و نابرابری در جامعه می شود، از بین ببرد، اندیشه کنند. مارکس جامعهای را متصور شد که در آن رفاه از طریق "مالکیت مشترک وسایل تولید بین همه" حاصل میشد.
کمونیسم مارکسیستی (مارکسیسم) توسط کارل مارکس با طرح مبانی نظری و علمی کمونیسم پایه گذاری شد. کارل مارکس در آلمان از والدین یهودی طبقه متوسطی به دنیا آمد که قبلاً مذهب خود را ترک کرده بودند. مارکس در دانشگاه برلین فلسفه درس خواند و بعداً به دانشگاه ینا رفت و در سال 1841 مدرک دکترا گرفت.
مارکس به دلیل پیشینه یهودیاش که در یک ملت اروپایی زندگی میکرد، تبدیل به یک رادیکال سیاسی شد. او از ترس آزار و اذیت از آلمان نقل مکان کرد و در پاریس، فرانسه اقامت گزید و در آنجا با فردریش انگلس، یک هموطن آلمانی هم اندیشه آشنا شد. در آنجا، آنها مشارکت حرفهای و کاری را ایجاد کردند که با انتشار مجلات مختلف کمونیستی، از جمله "مانیفست کمونیست" به اوج خود رسید.
کمونیسم مارکسیستی، از روش ارزیابی ماتریالیستی برای توضیح و ارزیابی توسعه جامعه طبقاتی و نقش مبارزات طبقاتی در تغییرات جهانی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بهره میجست. مارکسیسم به ایدئولوژی رایج جنبش های کمونیستی در سراسر جهان تبدیل شد. این دو معتقد بودند که چالشهایی که پرولتاریا با آن مواجه است، مانند فقر، مرگهای زودهنگام و بیماریهای مختلف، در جامعه سرمایهداری رواج دارد. آنها استدلال می کردند که چالشهای سیستمی و ساختاری سرمایه داری تنها با جایگزینی کمونیسم به جای سرمایهداری قابل حل است.
کمونیسم مارکسیستی در کنار ارائه وام ( که در حال حاضر جنبه جدیدی گرفته و به عنوان تسهیلات آنلاین از سوی دول شرقی ارائه میشود)، سوبسید، اشتراک زمین و غیره چند جنبه اصلی را در بر می گرفت:
نظریه مفهوم ماتریالیستی از تاریخ، به گفته کارل مارکس، مجموعهای از مبارزات و انقلابهای طبقاتی است که در نهایت به آزادی همه شهروندان میانجامد. دیدگاه مارکس بیان میکند که فعالیتهای انسانی با تولید مادی برای امرار معاش آغاز میشود، قبل از اینکه بتوانند فعالیتهای انسانی دیگر را آغاز کنند. از نظر کارل مارکس، تولید مادی مستلزم دو عنصر اساسی است:
مارکس اشاره کرد که فرآیند تولید مواد نیز دستخوش تغییرات انقلابی و تکنولوژیکی عصر مدرن شده، به طوری که فرآیند استخراج و همچنین فرآوری مواد خام بسیار پیشرفتهتر و پیچیدهتر از قبل شده است.
به نظر مارکس و انگلس، ابزارهای پیشرفته و پیچیدهای در دست طبقه حاکمه وجود دارد، یعنی طبقه حاکم بورژوازی به دنبال بهرهوری از طبقه فرودست یا پرولتاریا است تا فرآیند تولید را به دست بگیرد. این بدان معناست که طبقه کارگر استقلال خود را در تولید مادی از دست داده است، و مستلزم استقرار نوع جدیدی از نظام اقتصادی است که نسبت به یک طبقه اجتماعی ناعادلانه نباشد.
نقد نظریه سرمایه داری مبتنی بر تاریخچه تسلط طبقات اجتماعی در طول زمان است، جایی که اشرافیت حاکم در دوران باستان توسط بورژوازی سرنگون شد و بدین وسیله سرمایه داری جایگزین فئودالیسم شد. هدف مارکس سرنگونی بورژوازی توسط پرولتاریا بود و در نتیجه کمونیسم را جایگزین سرمایه داری میدانست.
مارکس عبور از سرمایهداری مدرن را بهعنوان مرحلهای ضروری در توسعه اجتماعی میدانست که عمدتاً به دلیل مزایای آشکار ناشی از نظام اقتصادی در طول زمان به چپاول ملت پرداخته است. او مزایای سرمایه داری را تنها در پیشرفت علمی و فناوری میدانست که آن هم در نهایت به انسان کمک کرد تا طبیعت را تسخیر کند. در طول این فرآیند، مردم توانستند ثروت هنگفتی را جمع آوری کنند، اما اصلیترین طبقه در بین مردم عمدتاً نخبگان سرمایه دار، یعنی بورژوازی متمرکز بود.
توزیع ناعادلانه ثروت، چیزی است که مارکس آن را به شدت مورد توجه قرار می دهد؛ زیرا پرولتاریا از طریق کار خود، تولیدکنندگان واقعی کالاها و خدمات بودند. بر اساس نظریه ارزش کار مارکس، که بیان می کند ارزش یک محصول با مقدار کار مورد نیاز برای تولید آن تعیین می شود.
این بدان معنا بود که بورژوازی بهطور ناعادلانه از پرولتاریا سود میبرد، پرولتاریا کالاها را تولید میکرد و دستمزد رقتآمیزی دریافت میکرد در حالی که آنها (بورژوازی) مبلغ هنگفتی از سود حاصل شده به جیب میزدند. از این رو، یک طبقه ثروتمند تر و قدرتمندتر شد در حالی که طبقه دیگر بیشتر و بیشتر در فقر فرو رفت. از دید انها، سرمایه داری باعث فقر، نابرابری، آگاهی کاذب و بیگانگی میشود.
مارکسیسم بر این باور استوار است که سرمایه داری یک نظام اقتصادی ناپایدار و حقیرانه است که مقدر شده تا به زودی به دست پرولتاریا دچار تزلزل و سقوط شده از طریق ضعفهای ذاتی خود از بین برود. چرا که سرمایهداری در نهایت باعث یک سری حوادث و بحران اقتصادی خواهد شد. چنین چالشهایی شامل چرخههای اقتصادی آشفتهای است که موجب رکود اقتصادی و رکود میشود، که به نوبه خود منجر به بیکاری بالا، تورم بالا، دستمزدهای کم و فلاکت، افزایش سطح فقر در میان سایر بیماریهای پایین دستی میشود.
پرولتاریا طبقه بزرگی خواهد بود که به شدت تحت تأثیر این تغییرات اقتصادی قرار میگیرد، زیرا بورژوازی میتواند خود را از طریق ثروت انباشته منزوی کند. یکی از حربهها ارائه وام کالا بود که بعدتر بیشتر راجع به آن خواهیم گفت.
مارکس بر این باور بود که پرولتاریا وقتی متوجه شوند که سیستم از طریق فرایندی به نام "آگاهی طبقاتی" دچار انقلاب علیه بورژوازی میشود، ابزار تولید را تصاحب کرده و آن را تصاحب خواهد کرد. این توقیف همچنین باید به نهادهای قدرت دولتی مانند قوه قضائیه، پلیس، ارتش، زندان ها و غیره نیز گسترش یابد.
در نهایت همگی یک دولت سوسیالیستی را ایجاد خواهند کرد که مارکس آن را "دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا" توصیف کرد. سپس پرولتاریا بر منافع خود و اتخاذ تدابیری برای جلوگیری از ضدانقلاب توسط بورژوازی اقدام خواهند کرد. سرانجام نیاز به دولت از بین خواهد رفت و جامعه کمونیستی برابری طلب، جایگزین دولت فائقه دیکتاتوری خواهد شد.
با این حال، مارکس نتوانست تصویر روشنی از این جامعه کمونیستی غایی ارائه دهد. برخی از ویژگیهای این جامعه ایده آل در اقتصادهای سرمایه داری مدرن به ویژه آموزش عمومی پذیرفته شده است. دیدگاههای دیگر در عصر مدرن، همچنان از نظر اقتصادی و سیاسی افراطی تلقی میشوند و احتمالاً این دیدگاه هرگز شاهد پذیرش جریان اصلی در اقتصادهای جهانی نخواهد بود.
مسلماً، هرگز یک مدل عملی از کمونیسم وجود نداشته است که با موفقیت به نفع همه افراد مربوطه عمل کرده باشد. مارکس همچنین از نظر چگونگی تعیین و طراحی نهادهای جامعه کمونیستی به دموکراسی معتقد بود. به طور مثال، فروش کالا قسطی یکی از انواع تسعیلات شناخته شدهای است که از طریق اندیشه کمونیستی وارد اقتصاد جدید شده است. از آنجایی که مالکیت خصوصی از بین رفته بود، دیکتاتوری افسارگسیخته در حال جولان دادن بود، دولتها با ارائه سوبسیدهایی مثل فروش قسطی سعی داشتند، مردم را به خواستههایشان برسانند و جلوی متبلور شدن احساسات آنها را بگیرند.
قرن 19 و 20 شاهد اندیشههای کمونیستی در چندین کشور بودیم که سعی کردند کمونیسم و سوسیالیسم را تا حدی اجرا کنند. هیچ کشوری نتوانسته است به وضوح کمونیسم را در خالصترین شکل آن پیادهسازی کند. به عنوان یک نماد از کمونیسم باید یادی کنیم از کمونیسم روسی که به طور گسترده توسط اتحاد جماهیر شوروی قبل از انحلال آن در سال 1991 اجرا شد.
در حال حاضر تنها پنج کشور با ایدئولوژی کمونیستی در اشکال و درجات مختلف باقی ماندهاند. این کشورها شامل چین، کوبا، کره شمالی، ویتنام و لائوس هستند. اکثر کشورها در حال گذار از نظامهای کمونیستی/سوسیالیستی به نظامهای اقتصادی مدرن نظیر سرمایهداری یا نظام اقتصادی مختلط هستند. در ادامه نگاهی اجمالی به کشورهای تحت سلطه اندیشه کمونیسم میاندازیم:
کمونیسم از طریق تأسیس حزب کمونیست چین توسط مائو تسه تونگ در سال 1949 در چین تثبیت شد. با این حال، چین از طریق اصلاحات اقتصادی در دوران دنگ شیائوپینگ در دهه 1970 به سمت یک اقتصاد مختلط حرکت کرد. اصلاحات این دوره شامل اجازه دادن به شرکتهای خصوصی جهت وارد شدن به عرصه اقتصادی و حذف تدریجی مزارع اشتراکی بود.
در سال 2004، چین قانون اساسی خود را تغییر داد و "مالکیت خصوصی" را به رسمیت شناخت. این گذار از کمونیسم به "اقتصاد مدرن بازار آزاد" به این کشور کمک کرد تا در سال 2010 به دومین اقتصاد بزرگ جهان و در سال 2014 به بزرگترین صادرکننده جهان تبدیل شود.
فیدل کاسترو در سال 1953 رهبری کوبا را به دست گرفت و تا سال 1965 یک کشور کمونیستی را با پیوندهای قوی اقتصادی، سیاسی، نظامی و… با اتحاد جماهیر شوروی برقرار کرد. با این حال، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی منحل شد، کشور دچار بحران اقتصادی شد. حزب کمونیست کوبا در قانون اساسی کشور به عنوان «نیروی پیشرو جامعه دولت» توصیف شده است. سیاستهای حزب به شدت از ایدئولوژی کمونیستیِ مارکسیسم-لنینیسم رهبری میکند. این کشور پس از به قدرت رسیدن رائول کاسترو در سال 2008، شروع به چند اصلاحات عمده برای رفتن به سوی "اقتصاد مدرن بازار آزاد" کرد.
چین و روسیه به کره شمالی در اعلام استقلال برای پایان دادن به جنگ کره در سال 1953 به رهبری کیم ایل سونگ کمک کردند. سیستم رهبری و سیاسی کره شمالی شامل برنامه ریزی مرکزی و کشاورزی اشتراکی بود. با این حال، قحطی های پی در پی در دهه 1990 و 2000 رخ داد. در نتیجه دیکتاتور کره شمالی، به کشور اجازه بازارهای نیمه خصوصی را در سال 2002 اعطا کرد.
ویتنام در سال 1975 توسط رهبر کمونیستی این کشور یعنی هوشی مین به یک کشور کمونیستی تبدیل شد. با این حال، این کشور در سال 1986 انتقال آهسته به اقتصاد مبتنی بر بازار را آغاز کرد. چرا که کمونیسم امان این کشور را بریده بود و جنگ با ایالت متحده هم از سوی دیگر کشور را تضعیف کرده بود.
لائوس در سال 1975 پس از انقلابهایی که در ویتنام و اتحاد جماهیر شوروی شروع شده بود، به یک کشور کمونیستی تبدیل شد. با این حال، در سال 1988، برخی از اشکال مالکیت خصوصی را آغاز کرد و در سال 2013 به سازمان تجارت جهانی (WTO) پیوست.
همانطور که خواندید، دول کمونیستی احمقتر از آنی بودند که بتوانند مقابل روحیه مدرنیته بایستند. شیدایی، دیکتاتوری، سنت گرایی و کورکورانه رفتار کردن باعث شد که همگی در نهایت تصمیم بگیرند که با اقتصاد متناسب با روحیه و ذات مدرن زمانه خو بگیرند. برخی از انتقادات وارده به کمونیسم عبارتند از:
دیدید که کمونیستها چیزی جز خانه خرابی برای کشورهایی که آغوش خود را باز کرده بودند، برایشان به ارمغان نیاورد. تنها کشورها خودشان را به یک اندیشه محکوم به فنا اجبار کردند تا بخواهند مقابل روحیه مدرن زمانه خود بایستند. نتیجه چیزی نبود جز ویرانی، عقب ماندگی بیشتر و در نتیجه بازگشت از اندیشههای ارتجاعی و دوباره به بازگشتن آغوش مدرنیته، بازار آزاد و همخوانی با مناسبات روز زمانه خویش. بازار آزاد توانسته با ارائه تکنولوژیهای منحصربهفرد و خاصه روز مثل تجهیزات فضایی، ماهوارهها، حتی گجتهای روزمره و خاص نظیر هدست اپل ویژن پرو، تلفنهای همراه، کنسولهای بازی و... نیازهای انسان را به نحو احسن برآورده کند. این درحالیست که اساس اندیشه کمونیستی به ذاته با تکنولوژی و جهان مدرن بیگانه است.