ویرگول
ورودثبت نام
شایان رهسپار عظیمی
شایان رهسپار عظیمی
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

یادداشتی بر سریال قورباغه: امپراطوری که دیر بنا شد!

هیچ کسی نمیتواند منکر این بشود که ستاره های قورباغه را بیشتر از داستان خود سریال دوست دارد و شاید هم اصلا تا اپیزود آخر این سیل عظیم بازی های متفاوت، مرموز و دوست داشتنی بازیگران بود که مخاطب را پای تلویزیون میخکوب که نه اما منتظر برای یک دوئل قوی نگه میداشت و در نهایت به یک پایان بندی خیره کننده نیز منجر شد. قورباغه بیشتر از هرچیز نوید یک جریان را می دهد، جریانی که باید شکل. بگیرد و خیلیا ها سوار بر آن شوند تا کمی به سوی قالب ژانری حرکت کنیم.

پیش از قورباغه، نهنگ آبی ساخته فریدون جیرانی تا حدی این کار را خوب جلو برده بود و ثابت کرد که غیر از ملغمه های اجتماعی چیزهای دیگری هم برای پرداختن وجود دارد و هرچند که سریال کرگدن هم حرکت خوبی در مسیر ژانر بود.

اما در واقع اگر اغراق نکنم میتوانم قورباغه را تحول شگرفی در زد و بندهای گنگستری ما‌‌بانه سینمای داخلی بدانم. در این سریال یک چیزی تغییر پیدا کرده است و شاید خیلی چیزها نه مثلا اینکه از بی پولی به ثروت مند شدن مسیری را طی کردن هرچند نخ نما شده و تکراری است ولی این روابط علت و معلولی آنقدر سخیف و کوچکند در مقابل تنش و تقابل کاراکترها که اصلا مجال فکر به مخاطب نمی دهد.

در این جا شخصیت ها مدام رشد میکنند و هر اپیزود اصلا تبدیل به گلدانی شده که نقشی را بپرورد و در نهایت هرچند احتمال دارد تا انتهای مسیر با ما همراه نباشد اما عطر خوب و حال رنگینش در ذهن باقی بماند.

یک سری چیزها اما بد است مثلا هیچوقت روابط سنی و مقیاس این ماجرا برایم روشن نشد، سارا با نوری تفاوت سنی زیادی دارند اما بعد از گذشت چند سال این عدم تمایز سنی سخت اذیت میکند و کمی تو چشم می‌زند. از این دست موارد هم که بگذریم، داستان تا حدی مثل دیالوگ هایی که نطق میشود سرد، بی منطق و تبلیغاتی است. فقط با یک سری قاب بندی های ممتاز و دیالوگ های کتابی که گاهی فوران میکند میگوید که من یک سریال خاص هستم.

البته این ضعف در روایت با پایان بندی معرکه ای که دارد همه چیز را جبران میکند. اصلا میشود گفت اپیزود آخر حکم گلوله آخری را داشت که سیدی الحق هم خوب خرجش کرد. یک کش و قوص جدی، بی مهابا و پرتنش. درست همان چیزی را به مخاطب میدهد که از ابتدای داستان به دنبالش بود.

داستان انقدر در تکاپوی فرم و عناصر بصری فوق العاده اش غرق شده که هیچ انتظار نمیرود سکانس پایانی مرگ صابر ابر انقدر نمادین و جذاب از کار در بیاید.

البته این که عناصر فرمی سریال مثل نماها، رنگ ها، چبدمان و... مو لای درزش نمی رود جای تحسین دارد و باید ستایش شود اما بنظر من تا حدودی باعث شده که همانطور که پیشتر گفتم سریال تا اپیزود آخر نتواند آنقدر ها هم که می بایستی در مسیر روایت رشد بکند.

میشود سریال را مثل حکومتی در نظر گرفت که رفته رفته با فتح همه چیز یک باره تبدیل به امپراطوری میشود که کارگردانش به عنوان حکم ران در آن یکه میتازد و جولان می دهد و الحق هم که باید این کار را بکند.

پیشنهاد مطالعه: بررسی و نقد سریال جنگل آسفالت: یا شکار باش یا شکارچی!

پایان بندی همیشه سخت ترین کار ممکن در یک فیلم یا سریال است. همه میدانند که یک داستان خوب و ماندگار در واقع روایتی است که بتواند از پس کوچه پس کوچه های بی سروته به یک شاه راه ارتباطی درست و دقیق برسد که بتواند خودش را در ذهن اثبات کند.

شاید به عنوان ماحصل متن بشود به این اشاره داشت که نمایش خانگی امروزه روز دارد از تلویزیون و چه بسا سینما پیشی میگردد درست همانطور که در پنج، شش سال گذشته در آمریکا این شبکه های کابلی و سریال ها بودند که گوی رقابت را از صنعت سینما ربودند.

البته هنوز برای این حرف تا حدودی زود است و باید دید در آینده چه پیش می آید. البته این که مرگ تلویزیون در عرصه سریال سازی به سر آمده و اصلا توانایی رقابت با این مدیوم جدید را ندارد مشخص و روشن است اما این که آیا سینما تسلیم نمایش خانگی بشود یا خیر حرف دیگری است که در این روزهای کرونایی شاید بشود گفت نمایش خانگی تنها مدیومی بود که شرایط اقتصادی سرمایه گذاری و تولید و پخش آن نه تنها ضربه ای ندید بلکه این اواخر شاهد رشد چشم گیر سریال های این مدیوم چه از لحاظ کیفی و چه از لحاظ کمی بودیم و نتیجه این اطمینان و گشایش تجربه های شیرین و محالی مثل قورباغه بود!


نقد سریالنقد سریال قورباغهسریال قورباغهشایان رهسپار عظیمینوید محمد زاده هومن سیدی صابر ابر
خودت باش، دنیا اصالت را ستایش می‌کند‌ | تولید محتوا | سینما
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید