Shiiiiva
Shiiiiva
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

فانتزی روزهای روشن

نوشته بود: «مشکلی که الان داری فقط یه قسمت از زندگیته، ما قراره از این قسمت-ها زیاد داشته باشیم. ولی یه روزی همچی عوض میشه و چشمات رو به روشنی باز میشه :) و اونجا چیزی هست که شما انتظار نداشتید که منتظرتون باشه، ... تو قراره خوب باشی!»

از «همچی» که بگذریم :)، اولش رو خوب پیش رفت، اما مسئله اینجاست که تنها روشنی-ای که منتظر ما نشسته و قراره بعدش کاملا فارغ از مشکلات «از جنس این زندگی» باشیم، روز مرگ ماست!

باور من اینه که اتفاقا «روزگار همیشه اینجور میمونه!» زندگی یک مسیر مستقیم به سمت مقصدی معلومه. در راه، دست انداز فراوان هست، مشکل و سختی هست. و صدالبته کلوخ-هایی در کمین که گهگاه به آدمهایی رندم پرتاب میشن و چپه-اشون می-کنن، این دقیقا اونجاهاییه که آدم میگه: کشک! میگه: ها! این بود انتظارم رو می-کشید؟

وقتی انتظار چیز اشتباهی رو بکشی، این اشتباه بودن رو وقتی میفهمی که دیگه عمرت تباه شده و خب دیره!
وقتی انتظار چیز اشتباهی رو بکشی، این اشتباه بودن رو وقتی میفهمی که دیگه عمرت تباه شده و خب دیره!


بگذریم!

مثال پروانه رو حتما شنیدید، پروانه-ای که زجر دریدن پیله و گذران عمر در صبر برای بازشدن بال-های مچاله رو به جون میخره. اون هر لحظه داره زیباتر می-شه، نه فقط زیبای ظاهر که وجودش ذره ذره زیبا میشه و اگر هر راهی خلاف این طبیعت رو می-رفت، چه بسا که هیچ وقت قادر به پرواز نمی-شد.

در راستای همین اصل، اون موفقیتی و آسایشی که در خشت به خشت ساختنش ناظر و حاضر بودی، معنای حقیقی-تری داره تا آسایشی که تنها مصرف-کننده-ش باشی. چند روز پیش دوستی پرسیده بود که چی براتون لذت بخشه و جواب من «دست و پا زدن» بود! چرا که برداشتم از زندگی تا به اینجا این بود که روزهای روشن، تنها در رشد معنا می-شن. اصلا خود رنج-ها، اگر صیقل دهنده روح و فکر شدند، اگر رشد دادند، کم از سعادت ندارند.

اساسا موضوع «رضایت»ه. «روزگار همیشه اینجور میمونه!»این بود که روزهای روشن، تنها در رشد معنا می-شن.این انسان طماع و حریص، نمیتونه و نباید «روز روشن» خودش رو محدود کنه و به امید اون حرکت کنه. مثل یک تابع نمایی منفی که به صفر میل می-کنه اما هیچ-وقت نمی-رسه! رضایت چیزی نیست که تو این دنیا با این ساختار فعلی قابل دستیابی باشه. این انسان باید فقط حرکت کنه. باید افق بلندتری به زندگی داشته باشه. هیچ قله-ای نیست که فتح شدنش، به شرط فتح شدن، انگیزه فتح قله-های دیگه رو بگیره و خب فتح قله است و سختی-هاش! رضایت دائمی در دنیای فعلی ما و روز روشن بیشتر شبیه به یک فانتزی انتزاعیه که لذت زندگی و دغدغه رشد رو می-گیره.

حس خلا بعد از فتح قله
حس خلا بعد از فتح قله


امیدی که به زیبایی با آرمان پیوند خورده بود، تنزل پیدا کرده و صحبت کردن ازش کلیشه شده.

این فرم جدید از امید دادن-ها، این سم امید گذرا، واقعا به پوچ کردن معنای زندگی نمی-ارزه،

به دزدین شادی و محروم کردن از لذت رشد به بهای وعده رضایت دست نیافتنی، نمی-ارزه،

به ساختن آدمی که حاضره هر راهی رو بره که برسه به اون «روز خوب» که نه تصور کاملی راجع بهش داره و نه وحی منزلی راجع به حقانیتش شده نمی-ارزه. آدمی که باید مدام سم تزریق کنه، بلکه امیدوار و سر پا بمونه.

کسی هست به من بگه که چرا نباید از دست و پنجه نرم کردن لذت برد؟ از دست و پا زدن برای زندگی، برای شادی، حتی برای سوگواری!

باور کنیم که زندگی «تلخش هم جون شما شیرینه!» مثل عشق...

حرف خوش کی میدونه :)))
حرف خوش کی میدونه :)))


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نوشته شده توسط Shiva در ۰۱ خرداد ۱۳۹۹



اینبار بدون اعتراف نامه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید