خلاصه ای از شعر سوژه جانم
*سوژه شد چشمت باز، از برایِ من و اشعار دلم، ای ماهم،
سوژه أن زیباروئی که کج کرده به بازار راهم...
*سوژه وقتی باشد، که دلم را چو چنگیز به غارت ببرد،
سوژه آن است که با رنگ رخش، دل ما را به اسارت ببرد...
*سوژه آن است که بتابد، با شعاعِ صورت خورشیدش،به دلم گرما دهد،
سوژه جان در عَجَبَم، که چطور دُلفینی این همه زیبائی به خود جای دهد...
*سوژه از بهر تو آیم به بازار امروز، ورنَه اینکه خریدم باشد،
سوژه جانم بخرم من نازت، من همانی که خریدار نازت باشد...
*سوژه آن که با دو چشم نازش، دل فَریبد و بیفتد پایش،
سوژه جانم نکند تیری زنی، که به یکباره بمیرم پایش...
*سوژه آن دخترک خوشحالی، که همه بُرکه و رختِ تنش گلدار است،
سوژه آن عطر تنی، که همه رایحه اش خود نشانی ز فردوس خدا است...
،،،ادامه دارد،،،
+تمام اشعار این صفحه بصورت خلاصنویسی و بریده شده از شعر اصلی، گذاشته شده...