صادق قنبری شوهانی و از طایفه شوهانم.
بهمن سال 66 در خانواده ای مذهبی در شهرستان کاشمر چشم به جهان گشودم ?
چهارم دبستان بودم که پدرم بعلت بیماری از دنیا رفت خدابیامرز کاسب سخت کوشی بود و خدا رو شکر برای ما به قدری ثروت باقی گذاشت که حداقل تا جوانی نیازی به کار نداشته باشیم. البته من از سن 9 سالگی به مغازه پدرم می رفتم و بعد از فوت پدرم از سن 10 سالگی در پارچه فروشی پسرعمویم شاگردی می کردم.
شروع آشنایی من با کامپیوتر سن 16 سالگی بود که برادرم به رشته کامپیوتر در هنرستان رفت
برادرم که پای کامپیوتر می نشست من ساعتها کنار دستش می نشستم و حرکت ماوس روی صفحه رو دنبال می کردم? اولین باری که اجازه داد ماوس رو دستم بگیرم با یک حرکت سریع آیکونی رو از دسکتاپ حذف کردم?
خلاصه اینکه عاشق و مجذوب این دستگاه شدم آن هم با ویندوز 98. یک سال بعد من هم به رشته کامپیوتر همان هنرستان کاردانش برادرم رفتم توی شهرستان ما کنار آرامگاه شهید مدرس یک کتابخانه عمومی بود بخاطر کتابهای زیادی که در زمینه کامپیوتر داشت عضوش شدم و هر هفته یک کتاب کامپیوتر به امانت می بردم
از کتابهای Flash و HTML شروع کردم بعضی وقت ها هم کتابهایی مثل میکروکنترلر 8086 می گرفتم در سطح سوادم نبود ولی دوست داشتم ازشون سر در بیارم! عشق و علاقه به برنامه نویسی از اینجا شروع شد و هفته ای حداقل دو بار پای پیاده مسیر کتابخونه رو می رفتم مسئول کتابخانه براش سوال شده بود که این کتابها رو می بره واقعا میخونه یا داره اَداش رو درمیاره :-)
رشته من در هنرستان شبکه های کامپیوتری بود که شبکه های Novell NetWare و NT برامون تدریس می شد ناول که محیطش کامندی بود و برای بچه ها عذاب آور.
سال سوم درس برنامه نویسی QBasic رو داشتیم که من خیلی باهاش حال می کردم یک بازی فوتبال (ساده و مسخره) باهاش نوشتم که برای همکلاسی ها جذاب بود و بازی می کردند! بعضی وقتها هم شیطنت می کردم و برنامه های مخربی می نوشتم مثلا یک برنامه به بچه ها دادم که چند هزار فایل روی دسکتاپشون ایجاد کنه.?
هنرستان تموم شد و در رشته نرم افزار مقطع کاردانی دانشکده فنی سبزوار قبول شدم سال آخر هنرستان برنامه نویسی vb6 رو شروع کرده بودم و توی دانشگاه خیلی بدردم خورد نمراتم توی درس های تخصصی 18 به بالا بود اما در درسهای عمومی پایین :-( . ترم 3 دانشگاه درس اسمبلی داشتیم که استادمون خیلی کاربلد بود و عالی درس میداد طوریکه که تمام هفته رو منتظر این کلاس بودم تمرینهایی بهمون میداد که بین بچه ها رقابت سر نوشتنش با کمترین تعداد خط کد بود. لب تاب که نداشتم روی کاغذ کد می نوشتم و بعدا به سیستم که دسترسی پیدا می کردم کدها رو تست می کردم. توی دوران دانشگاه با vb.net آشنا شدم و کم کم از vb6 به دات نت مهاجرت کردم. پروژه پایانی کاردانی طراحی یک سایت دانلود نرم افزار با ASP.net بود که براش یک دامنه بنام firstDL.com هم گرفته بودم.
سال 86 کاردانی رو که گرفتم خواهرم در دانشگاه فردوسی مقطع ارشد قبول شد و تصمیم گرفتیم که از کاشمر به مشهد نقل مکان کنیم. برادرم ازدواج کرده بود و همزمان با نقل مکان ما ، اون هم با همسرش در شمال ساکن شد بیشتر ثروتی که از پدر مرحومم به ما رسیده بود خرج شده بود و فقط در حد یک خانه برامون باقی مونده بود بنابراین به محض سکونت در مشهد به دنبال کار رفتم در نیازمندیهای روزنامه خراسان آگهی برنامه نویس ASP.net به چشمم خورد خلاصه حضوری به آدرس اون شرکت رفتم. شرکت گرین وب بود و در مجتمع بلا (خلیج فارس کنونی) در بلوار دستغیب مستقر بود آقای مهدی محمدی باهام مصاحبه کرد وب سایت دانلودم رو بعنوان نمونه کار دید چند تا سوال در مورد SQL Query ازم پرسید که یکیش رو بلد نبودم و در نهایت گفت میتونی بیای و با ما کار کنی?.
گرین وب در اون زمان به غیر از آقای هاشمی و محمدی ، حدودا شش نیرو داشت که دو نفر مسئول فروش سایت Rayaneh.com بودند ، مظفری مسئول hostiran (دامین قبلی ایران سرور) ، یک گرافیست ، یک برنامه نویس و آقای روکی که کار سئو و مارکتینگ انجام میداد و من که بعنوان برنامه نویس جدید استخدام شده بودم.اولین پروژه ام اونجا ایجاد یک زیردامنه دانلود نرم افزار برای سایت رایانه بود و در ادامه یک سایت نیازمندی برای rayaneh.com نوشتم.
همکاری با گرین وب برام جذاب بود چون در کنار افرادی کار می کردم که دانششون از من بالاتر بود و از ایده های جدید استقبال می کردند.در گرین وب یک سایت دانلود نرم افزار و یک سایت نیازمندی نوشتم که هر دو زیر دامنه ای از سایت رایانه دات کام بودن. در سال 86 یک وبسایت ارائه اسکریپت و ویجت های تحت وب ساختم یکی از ابزارهاش افزایش بازدید سایتها با ذخیره جستجوی کاربران بود که به کمک همین ابزار سایتم به حدود رتبه 130 الکسا در ایران رسید اسم سایتم webdarweb.com بود و بعد مدت کوتاهی فیلتر و نابود شد?. یک فروشگاه اینترنتی کتاب دست دوم هم راه اندازی کردم. بعد از یکسال کار در گرین وب ، به خدمت سربازی رفتم. یک سال خدمت در زاهدان و مابقیش در مشهد.در مدت سربازی خواهرم سایت فروش کتاب رو مدیریت می کرد.
از خدمت که برگشتم قسمت نشد دوباره برم گرین وب. دوباره رفتم سراغ نیازمندی های روزنامه ، یک آگهی برنامه نویس وب متعلق به شرکت توس یاس پیدا کردم.بعد از مصاحبه با مدیرپروژه قبول شدم و روز بعدش هم کارم رو شروع کردم یک تیم برنامه نویسی 4 نفره بودیم که یک نرم افزار تحت وب برای سیستم های انتقال مخابرات طراحی می کردیم.آقای شیری و آقای کاشفی دو تا برنامه نویس با تجربه بودن که اونجا کلی چیز ازشون یاد گرفتم و دانشم در برنامه نویسی شی گرا ارتقاء پیدا کرد. همزمان پروژه برنامه نویسی هم قبول می کردم در قالب همین سفارشات برنامه نویسی با یک ایده پرداز آشنا شدم که پروژه های مختلفی داشت وقتی دیدم درآمدش خوبه از توس یاس استعفا دادم شش ماه از کارم اونجا می گذشت و مدیرپروژه حقوق بالاتری رو بهم پیش نداد ولی من تصمیمم رو برای رفتن گرفته بودم.
تا سال 90 بصورت فریلنسری روی پروژه های مختلفی کار کردم از طراحی وب گرفته تا نوشتن اپ برای موبایل های جاوا و ویندوز فون.یکی از پروژه هایی که برام خیلی جذاب بود طراحی تاکسیمتر روی گوشی موبایل نوکیا بود نوکیا یک گوشی لمسی به بازار داده بود که با J2ME میشد براش برنامه نوشت.در اسفند 90 اتفاق مهم زندگیم رقم خورد و ازدواج کردم.
در طی همین همکاری های پروژه ای با احمد رزم آرا آشنا شدم که در حوزه شبکه و دوربین مداربسته کار می کرد فرد قابل اعتمادی بود و روابط خوبی با شرکت های سخت افزاری و توزیع قطعات کامپیوتر داشت بصورت شراکتی یک مغازه فروش کامپیوتر و دوربین مداربسته در خیابان عبادی مشهد باز کردیم.
خلاصه اینکه اوضاع خوب پیش نرفت یادمه توی شرق آسیا سیل و سونامی همون سال اومد و قیمت هارددیسک رو به شدت افزایش داد و ما که سرمایه ای نداشتیم و قطعات رو بروز خریداری می کردیم دیگه نمی تونستیم با قیمت مناسبی فروش داشته باشیم بخاطر همین موضوع و افزایش نرخ دلار بعد از یکسال تصمیم گرفتیم مغازه رو جمع کنیم و بجاش یک شرکت نرم افزاری طراحی وب سایت بزنیم براش یک دفتر اشتراکی در خیابان مدرس مشهد گرفتیم.
چند پروژه طراحی سایت گرفتیم شریکم بازاریابی می کرد و من کار فنی و طراحی سایت رو انجام میدادم شریکم توی زندگی مشترکش دچار مشکلاتی شد و تاثیر مشکلاتش به کسب و کار ما هم رسید و بعد از مدتی احساس کردم که همه سختی کار سمت من هست و شریکم تلاش لازم رو برای بازاریابی نداره در همین زمان یک پیشنهاد کار توی مرکز فناوری اطلاعات دانشگاه علوم پزشکی دریافت کردم برای مدتی صبح ها علوم پزشکی میرفتم و بعدازظهرها در شرکت خودم کار میکردم که در نهایت بعد از چند ماه تصمیم گرفتم از شراکت کناره گیری کنم.
در آی تی علوم پزشکی ما تیم برنامه نویسی نرم افزار HIS بودیم یک نرم افزار جدید در حال تولید بود و یک نرم افزار قدیمی که با vb6 و بخش هایی از اون با vc++نوشته شده بود رو پشتیبانی و دیباگ می کردیم.این رو هم بگم که معرف من به علوم پزشکی مهندس کاشفی بود.
در علوم پزشکی طرف قرارداد ما یک شرکت پیمانکار بود حقوق ها رو هر چند ماه میداد و شرایط کار رو برامون سخت کرده بود بعد از اینکه دیدیم خود دانشگاه هم برای حل مشکل اقدامی نمی کنه من و یکی از همکارنم استعفا دادیم. چون همیشه در کنار کار کارمندی یک سری پروژه هم داشتم ، کار فریلنسری بهم قدرت ریسک کردن میداد. بعضی از همکاران ما در علوم پزشکی با وجود شرایط بد حاضر نبودن دنبال کار دیگه ای برن.
سال 90 یک پروژه طراحی اپ اندروید به اسم بیسیم مجازی بهم پیشنهاد شد کارفرما یک گوشی اندروید نسخه 2.0 بهم داد که تست های برنامه رو باهاش بگیرم. برنامه نویسی اندروید خیلی جذاب بود و در طی پروژه هایی که می گرفتم بصورت خودآموز تولید اپ رو یاد می گرفتم.یک سایت بنام androidsoftware.ir هم راه انداختم که از طریق اون کلی سفارش پروژه داشتم. سال 92 اولین اپ شخصی خودم بنام ویجت قران کریم رو در بازار منتشر کردم ظرف مدت کوتاهی به 20هزار نصب رسید و نظرات مثبتش خیلی زیاد بود برام خیلی جالب بود و جرقه ای شد که توی این حوزه بیشتر کار کنم یک اپ تاکسیمتر با قیمت هزار تومن گذاشتم توی کافه بازار.
روزهای اول فروش خوبی رو تجربه کرد اما بعد از اینکه چندتا نظر منفی بابت باگهایی که داشت دریافت کرد فروشش کم شد.فکر میکنم اواخر 92 بود که دوباره از علوم پزشکی بهم زنگ زدند و گفتند که شرایط بهتری رو فراهم کردیم قراردادت رو با یک شرکت پیمانکار که خوش حساب هست می بندیم.چون متاهل بودم و برای رفتن به خونه خودم و گرفتن مراسم عروسی برنامه ریزی می کردم به داشتن یک درآمد ثابت نیاز داشتم بخاطر همین دوباره برگشتم علوم پزشکی.
در سال 92 اولین استارتاپ ویکند رو در تهران شرکت کردم و حضور در این رویداد من رو با افرادی مثل علی جاهدی (مدیر مرکز رشد فناوری اطلاعات پارک علم و فناوری خراسان ) و مهدی علیپور (دکتر استارتاپ) آشنا کرد و جو این رویداد و حال و هوای کارآفرینی باعث شد که هر سال در حداقل 2 تا رویداد مرتبط با استارتاپها شرکت کنم و با جامعه استارتاپی مشهد بیشتر آشنا بشم.
سال 93 یک اپ مذهبی نوشتم که فروش بالایی رو تجربه کرد و به صفحه اول کافه بازار راه پیدا کرد یکی از همکارانم در علوم پزشکی بنام مصطفی حیدرزاده که با پیمانکار قبلی کار میکرد و از شرایطش راضی نبود با کارهای من در حوزه اپ آشنا شد و اون هم تصمیم گرفت برنامه نویسی اندروید رو شروع کنه.خلاصه نمیدونم چی شد که آذر 93 من و مصطفی از علوم پزشکی اومدیم بیرون?.با اینکه خود دانشگاه میخواست من رو استخدام کنه و از محل زندگیمون هم تحقیق کرده بودن و رئیس مرکز هم بهم زنگ زد گفت این موقعیت رو از دست نده اگه مشکلی هست بگو تا برات حلش کنیم ولی باز هم هوای کارآفرینی و جوونی کار خودش رو کرد.
در طی این سالهای بعد از خدمت سربازی ارتباطم با مهندس محمدی قطع نشده بود و بعضی وقت ها پروژه هایی رو بهم میداد که براشون انجام بدم. مصطفی یک اتاق کوچک توی خونه شون در حد انباری داشت با هدف تولید اپ های خلاقانه و انتشار در کافه بازار کارمون رو از اونجا شروع کردیم
هر روز ایده پردازی می کردیم که چه اپی بزنیم که فروش خوبی داشته باشه برنامه های برتر بازار رو هم رصد میکردیم تا ببینم سلیقه کاربرا چه سمتی هست چند تا اپ کوچک زدیم ولی موفق نشدند تا اینکه یک اپ بنام کارتونیش زدیم که با چند تا تبلیغ پوش نوتیف اومد توی لیست برترین های هفته و از همین لیست به حدود 100هزار کاربر رسید البته این اپ رایگان بود اما نحوه پروموت شدنش به ما یاد داد چطوری میشه توی مارکت بازار موفق شد روی این اپ یک امکان ارسال پوش نوتیف رو برای خودمون فراهم کرده بودیم تا بتونیم برنامه های بعدی خودمون رو به کابراش معرفی کنیم.
چند تا برنامه کمکی برای وایبر زدیم و بعد وایبر در ایران فیلتر شد تا انقلاب تلگرام در ایران شروع بشه با ترند شدن پیام رسان تلگرام به فکر تولید ابزارش براش افتادیم.در نسخه های اولیه تلگرام وقتی حافظه کش پر میشد تلگرام بدرستی کار نمیکرد برای رفع این مشکل راهکارهای آموزشی توی وب بود با فهمیدن اینکه بسادگی با حذف محتوای پوشه کش مشکل حل میشه ایده تولید جاروبرقی تلگرام متولد شد. اپ جاروبرقی ظرف 3 روز تولید شد بعد از انتشار با پوش نوتیف روی برنامه کارتونیش و چند تا اپ دیگه تونست در لیست پرطرفدارها قرار بگیره بعد از چند ماه به صدهزار نصب رسید.جاروبرقی رایگان بود اما مغازه های تعمیرات موبایل به قمیت چندهزار تومن روی گوشی مشتریها نصبش میکردن! خلاصه این اپ با تبلیغات دهان به دهان به 500هزار نصب هم رسید.
در اون زمان فضای تبلیغات پوش نوتیفیکیشن داغ بود و ما هم روی این اپ بستر تبلیغات داشتیم کار به جایی رسید که تبلیغاتش هر روز رزرو بود و درآمد قابل توجهی ازش بدست آوردیم.در همین زمان یک اپ دیگه هم در حوزه تلگرام بنام کانالگرام زدیم یک دایرکتوی دسته بندی شده برای کانالها و گروههای تلگرام بود.کانالگرام هم رایگان بود و رسیدن به 20هزار نصب از طریق نمایش تبلغات به درآمد رسید.درآمدمون که بهتر شد بعد از حدود یکسال از اتاقک مصطفی به مرکز رشد دانشگاه فردوسی نقل مکان کردیم البته گرفتن پذیرش از مرکز رشد هفت خان رستم بود که ما بجای طی کردن این هفت خان اتاق یکی از دوستان که اونجا شرکت داشت رو اجاره کردیم.
در مرکز رشد فرودوسی یک همکار برنامه نویس به تیممون اضافه کردیم.کاربران کانالگرام اکثرا ادمین گروه یا کانال بودند و با تعاملی که باهاشون داشتیم یک نیاز جدید رو کشف کردیم ادمین ها حاضر بودند پول خوبی بابت افزایش ممبر کانالهاشون بپردازند.توی دانشگاه فردوسی اتاق کنارمون متعلق به وبسایت میلوژی بود بنیانگذارن میلوژی آقایان مهدی علیپور و مسعود اردکانی بودند.این دو نفر رو از استارتاپ ویکندها میشناختم یک روز آقای علیپور به اتاقمون اومد و گفت دارم با توسعه دهنده های اپ مصاحبه میکنم از ما اطلاعات میگرفت که چکار میکنیم و اوضاع بازارمون چطوره و در بین حرفهاش از درآمد برنامه فالوئربگیر اینستا بهمون گفت.برامون خیلی عجیب بود که یک اپ فالوئر بگیر در سال 95 بیش از 30میلیون تومن در ماه درآمد داره.خلاصه اینکه جذابیت درآمد فالوئربگیر و فیدبک ادمین های تلگرام به من و مصطفی ایده طراحی تله ممبر رو داد.
تله ممبر به سبک فالوئربگیر اینستا بود اما برای تلگرام.نسخه اول تله ممبر بعلت پیچیدگی سورس تلگرام حدود یک ماه زمان برد و در نهایت فروردین 95 تله ممبر در بازار منتشر شد ما دومین اپ افزایش ممبر تلگرام در بازار بودیم اولین اپ به سبک فالوئربگیر کار نکرده بود و ازش استقبال نشد.تله ممبر بسرعت محبوب شد و ظرف مدت کوتاهی به 50 هزار نصب رسید و درآمد میلیونی رو در ماه برامون ایجاد کرد.تله ممبر در اوج خودش جزء شش اپ پرفروش بازار شد.
خدا رو شکر من و مصطفی از درآمد تله ممبر صاحبخونه شدیم و از مرکز رشد دانشگاه خارج شدیم تا یک دفتر مستقل رهن کنیم. یک ایرانی که در فنلاند زندگی می کرد اپ ما رو در لیست پرفروشهای بازار دیده بود و بهمون پیشنهاد تا به کمکش اپ رو در بازار بین المللی منتشر کنیم بعد از چند ماه تونستیم تله ممبر رو به سه زبان انگلیسی ، عربی و و روسی ترجمه و در گوگل پلی منتشر کنیم از طریق تبلیغات فیسبوک و ادموب کاربر قابل توجهی گرفتیم البته موفقیت تله ممبر طولانی نبود و با فیلترشدن تلگرام در ایران اپ های مرتبط با تلگرام هم از کافه بازار حذف شدند و با کم شدن تعداد یوزر داخلی سرعت افزایش ممبر برنامه افت کرد همزمان فالوئربگیر برنامه عضودرعضو رو ساخته بود که رقیب ما بود و با توجه به قدرت تبلیغاتی که فالوئربگیر داشت خیلی سریع برنامه اش تبدیل به یک رقیب جدی برای ما شد توی بازار بین الملل هم بعد از چند هزار یورو فروش ، شریک خارجی مون که خیلی به برجام امیدوار بود چون برجام به نتیجه نرسید و ترحیم ها علیه ایران زیاد شد و از طرفی به مسائل مالیاتی آشنا نبود براش مالیات بابت این درآمد صادر شده بود که همه اینها براش بهانه ای شد که همکاریش با ما قطع کنه.
توی این مدت تعداد نفرات تیم ما به 5 نفر رسیده بود برای اینکه درآمدمون کم نشه سعی کردیم وارد حوزه های دیگه ای هم بشیم فکر میکنم سال 96 بود که ایده شبکه تبلیغات در کانالهای تلگرام بنام تیزر متولد شد طراحی و توسعه وب سایتش رو به یک شرکت دیگه سپردیم در نهایت نسخه اولیه اش که آماده شدسورس رو تحویل گرفتیم و برای ادامه توسعه اش نیاز به یک برنامه نویس وب داشتیم اینجا بود که مرتضی بهمون اضافه شد یک برنامه نویس کاربلد و متعهد. تیم ما از لحاظ فنی خوب بود ولی از لحاظ مارکتینگ ضعیف بودیم یک نیروی مارکتینگ هم اضافه کردیم اما انتخاب درستی نبود و کمک زیادی بهمون نتونست بکنه.تیزر ایده خوبی بود اما بدلیل ضعف ما در جذب تبلیغ دهنده در نهایت با شکست مواجه شد. در زمینه اینستا هم چند تا اپ زدیم که هیچ کدوم دیگه مثل تله ممبر نتونست موفق بشه. روی این اپ ها در نهایت چندین میلیون تومن ضرر کردیم و نیروهامون رو تعدیل کردیم. تا اینکه از سال 98 دیگه فقط من و مصطفی و مرتضی بودیم. دفتر شرکت که بزرگ بود رو به فضای کار اشتراکی تبدیل کردیم تا بخشی از هزینه هامون جبران بشه. سال 99 دیگه اوضاع داشت خیلی خراب میشد در حدی که دیگه ادامه دادن کار منطقی نبود تا اینکه مصطفی یک قرار ملاقات با یکی از شرکتهای نرم افزاری گذاشت که قبلا باهاشون دوستی داشت هدفمون این بود که بتونیم از شرکتهای همکار پروژه بگیریم تا شرکت بتونه به حیات خودش ادامه بده در طی همین قرار ملاقات بهمون پیشنهاد پشتیبانی از یک نرم افزار تحت وب داده شد شرکت دوستمون نرم افزاری در زمینه مدیریت پایانه مرزی نوشته بودند و در مرز دوغارون مستقر کرده بودند اما بدلیل اینکه درگیر چند پروژه دیگه بودند فرصت پشتیبانی از اون را نداشتند.
ما به یک شرکت خریدار نرم افزار در پایانه مرزی دوغارون معرفی شدیم و تونستیم یک قرارداد پشتیبانی با مبلغ خوب رو ببندیم و این قرارداد کمک کرد سال 99 و 1400 رو دوام بیاریم البته در طی این دو سال پروژه های دیگه ای هم گرفتیم که البته پروژه ساخت نرم افزار انبارداری هم از طریق همین آشنایی و همکاری ما با شرکت دوستمون رقم خورد.
خلاصه اینکه از اوایل تابستون 1400 من به این نتیجه رسیدم که مسیر رشدم در شرکتم متوقف شده و باید دنبال یک مسیر جدید باشم. برای چند تا موقعیت شغلی اقدام کردم اما بنا به دلایلی که یکیش میتونه بالارفتن سن باشه موفق به استخدام نشدم.تا اینکه اواخر شهریور یک پیام از مهندس محمدی (مدیرعامل گرین وب) دریافت کردم که بهم گفت دنبال جذب یک مدیر محصول هستند. تجربه کار در این عنوان شغلی رو نداشتم و تمام مدت کار حرفه ای من در زمینه تولید نرم افزار بوده اما از طرفی با توجه به شرایطی که داشتم پیشنهاد و فرصت خوبی بود با شریکم صحبت کردم متقاعدش کردم که من نیاز به یک کار و تجربه جدید دارم.
در نهایت به مهندس محمدی اعلام آمادگی کردم و قرار مصاحبه ای با مهندس مظفری (معاون فنی گرین وب) برام تنظیم شد بخاطر شناختی که آقای مظفری نسبت به من داشت مصاحبه کوتاهی با من کرد که در نهایت منجر به ورود مجدد من به گرین وب شد. بعد از نزدیک به 15 سال دوباره به گرین وب برگشتم!
الان که این متن رو می نویسم سال 1401 است و بعد از شش ماه همکاری پاره وقت با گرین ، من تمام کارهای شرکتم رو واگذار و از ابتدای 1401 مدیر محصول تمام وقت ایران سرور شدم. بخاطر علاقه ام به برنامه نویسی هنوز نمی دونم در موقعیت شغلی درستی قرار دارم یا نه اما امسال باید مسیر شغلی خودم رو نهایی کنم.
اگه تا انتهای این متن رو حوصله کردی و خوندی ، دمت گرم ?.
صادق قنبری شوهانی - اردیبهشت 1401