فضای سریال پر از پارتی و مواد و مشروبه. به صورتی که بعد از پخش سریال نوعی پارتی جدید تو انگلستان شروع شد به اسم Skins party که برگرفته از تریلر سریال بود. ولی عمق سریال از دو واحد روانشناسی که تو دانشگاه گذروندم بیشتر بهم چیز یاد داد. انگار که اسم سریال Skins از همین نشات گرفته. بعضیا میگن “skins” اصطلاحیه که برای کاغذ رول سیگار یا joint بکار میره و اسم سریال به اون اشاره داره. دسته آخر شامل خودم٬ فکر میکنیم که اسم سریال از این میاد که هر کدوم از افراد سریال و به طور کلی آدم ها٬ یه پوسته یا اسکین دارند که زیر هر پوسته هزاران گرفتاری و معما هست. همگی با ظاهر و رفتار های مختلف سعی بر پوشوندن اون ها داریم.
سریال فوق العاده بود و به نظرم بجای ادامه دادن این متن٬ برین سریالو ببینین. ولی هروقت احساس کردین که دیگه طاقت دیدن ادامشو ندارین بیاین ادامه متنو بخونین و بدونین که طوری نیس٬ تنها نیستین.
اسپویل (اگه میخواین تجربتون از دیدن سریال دست نخورده باقی بمونه ادامه متن رو نخونین) :
سریال ۷ فصله. دو فصل دو فصل داستان ها جدا میشن. داستان هر بخش در مورد یه عده دبیرستانیه که غالبا با هم دوستند. سریال تو فصل اول هر بخش حالت کمدی بر درامش مسلطه و مشغول معرفی کاراکتر ها و روابط بینشونه.فضا سرشار از خوشگذرونی مثل مواد٬ پارتی٬ سک*س و ... است. اما تو فصل های دوم هر بخش٬ روابط بین افراد به چالش کشیده میشن.
فصل های دوم فضا بشدت تیره میشه٬ ولی حتی تو حساس ترین لحظات هم که بیننده داره بغضش میترکه٬ سریال یه جکی چیزی میگه و آدمو به خنده میندازه. خنده ای که یک لحظه هم دوام نداره و فقط عذاب وجدان به همراه داره. یادت میندازه که آدم بزرگترین غم هاش مثل مردن یه عزیزاش رو هم با تمام توان فراموش میکنه و پشت سر میذاره.
اتفاقاتی که تو این سریال میفتن تقریبا هیچ کدوم دور از حقیقت نیست و هر روز در حال اتفاق افتادنه حتی برای من و تو. منتها دلیل اینکه تو این سریال انقدر به چشم میان اینه که کاراکتر ها زیادند و اتفاقات روی هم انباشته میشن. اتفاقاتی که سریال رو تبدیل میکنه به کوه غمی که بیننده باید به دوش بکشه. این اتفاقات متعدد و پشت هم برای منی که عادت دارم سریال ها رو تو چند روز کوتاه تموم کنم خیلی سنگین تموم شد. بذارین یه مثال بزنم که حساب کار دستتون بیاد. من سریال Lost رو یک سال عید از ۱ام تا ۶ام فروردین دیدم. سریالی ۱۲۱ قسمتی. اما برای اولین بار تو زندگیم به سریالی برخوردم که نتونستم پشت سر هم ببینمش. فصل دوم رو یکی دو قسمت میدیدم و دیگه طاقت نداشتم ادامه اش رو ببینم. این روند ادامه پیدا کرد به صورتی که کلا ۴ فصل سریال (۲ بخش یا داستان) رو دیدم و ۳ فصل آخر رو رها کردم و به هیچ عنوان ادامه اش رو نخواهم دید. دقت کنین که این بخاطر کم علاقگی یا بد بودن سریال نیست. بلکه سریال بینظیره. دلیلش طاقت کم من در برابر این همه مشکل تو زندگی کاراکتر هاست. ۴ فصل که تموم شد واقعا دپرس شدم. تو روز یه وعده غذا به زور میخوردم. دو سه هفته از خونه نمیتونستم برم بیرون. بعد چند سال نشستم تو خلوت خودم گریه کردم. نه یک بار نه دوبار٬ بلکه یک هفته مداوم شبا تو تخت خواب٬ هروقت کسی خونه نبود و... . البته این گریه ها یکمش برای کاراکترها بود و بیشترش بخاطر تمام اتفاقات بد زندگی خودم بود که این سریال به یادم آورده بود. تو طول دیدن سریال هم که چندین و چند بار گریم گرفت. بعد از این قضایا تصمیم گرفتم فیلم و سریال هایی که توش کسی میمیره یا ذره ای ناراحتی داره رو نبینم. خیلی از چیزایی که تو واچ لیست هام بود رو بخاطر همین پاک کردم. سریال زمانی که تو channel 4 داشت پخش میشد (سال ۲۰۰۷) داستانش با زمان واقعی پیش میرفت. اون طوری بیننده زمان بیشتری داشته تا سریال و اتفاقاتش رو هضم کنه. شاید باید همون کارو میکردم و بین هر قسمت چند روز صبر می کردم. اما یه نکته خیلی مهم اینه که سریال مثل درام های ایرانی نیست که فقط بیاد بدبختی ها و مشکلات زندگی رو به تصویر بکشه و بیننده رو به گریه بندازه و تموم شه. هر کدوم از پیچ های داستان٬ یه درس بزرگ به آدم میده. حتی خیلی از اونها به خوبی و خوشی تموم میشن ولی من باز هم بخاطر سختی هایی که توی مسیر بود و فکر اینکه چقدر راحت تر میشد حلشون کرد ناراحت میشدم.
سریال عشق ها و رفاقت هایی رو به تصویر میکشه که باعث میشدن من کل مدت تو سر خودم بزنم که چرا تجربشون نکردم و احتمالا هیچ وقت نخواهم کرد. عشق های سریال اصلا اون قدر رویایی نیستند و مثل بقیه عشق های فیلم ها نیستند و میتونن دست یافنتی باشند. البته نه برای من با فرهنگ و عرف های اطرافم. دوستی های سریال هم اصلا بدون مشکل نیستند ولی خیلی عمیقند. دوست ها خیلی به هم نزدیکند و مشکلاتشون رو با هم به اشتراک میذارن و واقعا به هم کمک میکنن. دوستی ای که فقط یبار تجربه اش کردم و پایانش مثل پایان فصل دو شد. ایشالا گیر همتون بیاد کیف کنین.
سریال تو فصل های اول هر بخش باعث شد دلم بخواد انقد پاستوریزه نباشم و علف بکشم و مشروب بخورم اما تو فصل های دوم نظرمو برگردوند تا همون بچه مثبت باقی بمونم.
سریال حتی باعث شدم دلم بخواد یکی از مشکلات کاراکتر ها رو داشتم. هر کدومشون یه سری مشکل با خانواده٬ دوستان یا دوست دختراشون داشتند که کم و بیش واضح بودند. هر کدوم یه هدف یا علاقه های کم و بیش واضحی داشتند تا آخر داستان دنبالشون کنن. ولی من بدبخت مشکلم کم اراده بودن و گشادیمه. چیزی که نمیدونم چی کار کنم حلش کنم. یا مثلا دانشجو پزشکی ام ولی نمیدونم واقعا چی کار میخوام با زندگیم بکنم و فقط دارم به زور با کمترین حد درس خوندن فعلا دانشگاه رو پیش میبرم تا بالاخره یه اتفاقی بیفته.
خلاصه که سریال تجربه ای بینظیر بود واسه من. تجربه ای که برای سلامت روانم هم که شده قطعش میکردم.
پانویس خیلی مهم : برای دانلود سریال خیلی سایت ها میزدن نسخه web dl ولی اکثرا نسخه hdtv بودن و mid role های قبل و بعد تبلیغات تلویزیون هم تو سریال بود که خیلی رو مخ بود. اگر امکانش رو دارین از سایت imovie dl دانلود کنین.