اهل مد شدن یعنی قابلیت استخدام یافتن و برای یک همسر بالقوه جذاب شدن با یک فشار عمیق تری از گذشته به طبقه ی کارگر نفوذ پیدا کرده است هوس مصنوعی افراطی برای خرید که بیش از هر چیز از عدم اعتماد به نفس سوءاستفاده می کند. سرمایه داری از طریق رسانه قدرت نمایی می کند و وارد حوزه ی خصوصی افراد می شود و ارزش ها را تعریف می کند و در نحوه ی آرایش دخالت می کند.فروشندگان از طرف سرمایه داری اجیر شده اند که توده ی زنان به این باور برسند که به مد احتیاج دارند و این برده داری مدرن و استثمار شدید برای منافع شخصی و تجارت پرسود و گردش سرمایه عظیم از طرف افرادی مثل کیم کارداشیان تبلیغ می شود که الان ثروتی بالغ بر ۷۵۰ میلیون دلار دارد. رشد تبلیغات گستره ی مدل ایده آل را افزایش داد و محیط های سمبولیک برای تقلید افراد به وجود آورد اعضای استعمار زده از فرهنگ استعمارگران تقلید می کنند.
در نهایت منجر به تغییر ارزش های انسانی بر مبنای جنسیت زدگی پایمال کردن و نادیده گرفتن استعداد های زنان ،خلاصه کردن زن در سکسی بودن ،انحطاط سلیقه، اشائه ی افسردگی در بین کسانی که طبق آن معیارها زیبا نیستند، تنزل فرهنگ ، بدل شدن بدن به دال سیاسی و... می شود. حتی در روند تولید محصولات آرایشی زنان باید در مزارع روغن درخت نخل برداشت کنند و در حین کار به آن ها تجاوز می شود و بیگاری کشیده می شود...
استثمار زنان به عنوان مصرف کننده بخشی از نظام سرمایه داری است در گذشته و جامعه ی طبقاتی فروش زنان به مثابه ی کالا بود و حالا در سرمایه داری مدرن جای خود را به فروش کالا به زنان داده است.
مخصوصاً در جهان سوم و ایران که از بزرگترین وارد کننده ی محصولات و کالاهای آرایشی است و ابژگی زنان و شئ شدگی و تبدیل شدن زن به شیء منفعل جریان دارد و زیبایی مصنوعی یک الزام اجتماعی است اینکه زن باید تجسد رویای مرد باشد نه یک انسان آزاد...
چهره های کپی شده ، گونه های برجسته ماحصل جراحی و تزریق ژل که زنان باید عروسک جنسی باشند..
تاریخچه ی مد و آرایش
در تاریخچه استعمال لوازم آرایش به مصریان باستان بر می خوریم که اولین اشخاصی هستند که از سبک خاص آرایش استفاده می کردند. اما بر خلاف تصور امروزی استعمال آن مختص زنان نبود و مسئله ای فارغ از جنسیت بود، مردان ایرانی نیز در عهد باستان از لوازم آرایش استفاده می کردند.
مصریان نه با هدف زیبایی و یا هدف جذب جنس مخالف به این وسائل روی آوردند بلکه آنان به دنبال جلب توجه خدایانشان بودند که گمان می رفت ظاهر به طور مستقیم با باطن در ارتباط است، بنابراین هر که زیباتر و مرتب تر می بود در نزد خدایان ارزش بالاتر معنوی داشت، در جوامع بدوی برای هر فرد لازم بود نشان خویشاوندی، جنسیت و گروه سنی خود را داشته باشد که این نشانه ها حکایت از برابری کامل اجتماعی داشت،
آرایش و مد از منظر سرمایه داری
بعدها دوره جامعه طبقاتی فرا رسید، نشانه هایی که بیش از هر چیز دیگر نمایانگر برابری در جامعه بدوی بود معنای دیگر یافت و به شکل مد و تزیین هایی که حکایت از نابرابری های اجتماعی داشت در آمد یعنی نمودار تقسیم جامعه به دارا و ندار، فرمانروا و فرمانبر ترسیم شد و آرایش و مد به نشانه برتری اشرافیت تبدیل شد.
فروشندگان و آگهی سازان از طرف سرمایه داری اجیر شدند تا به توده های زنان این باور را بدهند که آنها به این کمک نیاز دارند و آن را می خواهند، برای اشاعه این تصورات نیز چندین افسانه ساخته و پرداخته شد:
یک: زنان از دوران کهن برای جلب توجه جنس مردان با یکدیگر رقابت کرده اند و این یک قانون زیست شناختی(بیولوژیک) است که از آن گریزی نیست، زنان باید به سرنوشت ازلی خود تن دهند و برای همیشه در بازار جنسی سرمایه داری به رقابت با یکدیگر بپردازند.
دو: در جوامع امروزی زیبایی طبیعی ارزش چندانی ندارد و به طور تلویحی گفته اند که طبیعت جنس زن را در قلمروی زیبایی انداخته است تا چهره ساده و معمولی و یا بدریخت آن ها را جبران بکند و زنان باید به مواد زیبایی ساز ساختگی پناه ببرند.
با بررسی و پژوهش در دانش های زیست شناسی و مردم شناسی مشخص شده است که رقابت جنسی میان زنان برای جذب جنس مخالف در جامعه بدوی وجود نداشته است و حتی در سراسر دنیای جانداران چنین رقابتی بین ماده ها برای کشاندن نر ها به سوی خود وجود ندارد و رقابت جنسی پیامد جامعه طبقاتی هست و بس! و پیش از پدیدارشدن جامعه طبقاتی یعنی نزدیک به یک میلیون سال از دوره تکامل بشری وجود نداشته است اما رفته رفته جامعه طبقاتی جایگزین جامعه بدوی گردید، به همراه مبارزه رقابتی برای مال و دارائی مبارزه رقابتی میان زنان پیش آمد که در آن هیچ مولفه طبیعی ای وجود ندارد و پیوندی با طبیعت در کار نیست و ساختگی یا برساخت اجتماعی است.
رقابت جنسی میان زنان به همراه بازار سکس و رقابت برای انباشت دارائی و بازار کالا آغاز شد و معیار های زیبائی اندک اندک از طبیعی به ساختگی یا زیبایی مدروز و مخصوص زنان دگرگون شد و این خریداران زنان بودند که با یکدیگر برای به دست آوردن زیباترین زنان رقابت می کردند و زنان در شمار دارائی سکسی و کالایی قرار گرفتند.
عرفی شدن زیبائی همان گونه که (David Howes) می نویسد با دوره رنسانس شروع شد و با انقلاب صنعتی تشدید شد.
شکل گیری مد مستلزم وجود جامعه طبقاتی است و بر خلاف رسم ایستاست و اساسا مبتنی بر تفکیک و تقلید است، مد با پیدایش سرمایه داری مرکانتیلیستی در اواخر قرون وسطی در اروپا به وجود آمد، تا قرن چهاردهم مد به یکی از مهم ترین عناصر جوامع طبقاتی تبدیل شده بود.
با تحکیم پدرسالاری و جامعه طبقاتی مردان ثروتمند زنان را به مثابه جزئی از دارائی تلقی کرده و اطراف خویش جمع کردند، رسم آرایش زنان به وجود آمد، کاخ ها و حرمسراها به حد اوج خود رسید، خان ها و شاهزاده ها هر چه بیشتر از این کالاهای لوکس داشتند گواهی بر قدرت بالای توانمندی آنان بود و در سیستم سرمایه داری فروش زن ها به عنوان کالا جای خود را به فروش کالا ها به زنان داد، داستان های خیال انگیز ازدواج برای زنان رواج یافت و زیبایی معادل با مد دانسته شد و این شعار داده شد که همه زنان نیاز های مد پرستانه یکسان دارند چون نیاز های زیبایی آن ها یکسان است.
سوال اصلی که پیش می آید این است که آیا زنان طبق نیاز های طبیعی درونی خود به مد، مصرف و زیباسازی بدنی طبق گزینشی آزاد رو می آورند و یا آنچه را که می خرند از روی نیاز و خواست اجباری اجتماعی خارجی ست؟
ساده ترین پاسخ ها برای اثبات این امر که مد همان نیاز طبیعی زنان به زیبایی نیست این است که اولا نیاز های طبیعی نمی تواند بر پایه همسانی بنا شده باشد، در واقع نمی تواند تنوع و تکثر سلایق و علائق زنان را صرفا به یک مولفه جنس زن و نوع معطوف سازد و هم شکل سازی زیبایان و رد هر رگه ای از چند گونگی که نکته اصلی زیبایی واقعی است را نمی توان به حس زیبایی شناسانه طبیعی زنان نسبت داد.
و دوما نیاز و میل طبیعی زنان به زیبایی نمی تواند این چنین متغیر و تابع سرمایه گذاری تاجران باشد، به طوری که مد متعلق به سال پیش دیگر نمیتواند امروز معیار زیبایی باشد و کهنه و باستانی اعلام می شود و این خود نشاندهنده تزریق سلایق و کنترل خارجی و نظارت بر خواست و علایق زنانه است که با فریب و دستکاری به نام خواست و نیاز طبیعی زنان منسوب می شود و زیبایی هیچ گونه همسانی با مد ندارد. دفاع از حق زنان برای به کار بردن لوازم آرایشی و مد بدون تفاوت قائل شدن میان چنین حقی و فشار اجتماعی، افتادن در دام سرمایه داری است.
هنجار های ظاهری به قدری قدرتمند عمل می کنند که افراد بهره مند از زیبایی تجویز شده فرهنگ را از فرصت و مزایای زندگی بهره مند می سازند و بر عکس افرادی که بر اساس معیار های فرهنگی نازیبا ارزیابی می شوند از آن فرصت ها و مزایا محروم می شوند.
این سازوکار که در جامعه شناسی از آن به عنوان فشار هنجاری یاد می شود به عنوان یکی از ساز و کارهای کنترل اجتماعی از نوع غیر رسمی عمل می کند و افراد یک جامعه را وادار به همنوایی می کند و برای این که این ساز و کار اثرگذار باشد سایر افراد آن جامعه به تیپ سازی اجتماعی روی می آورند و فرایند برچسب زنی هنگام تعامل اجتماعی افراد جامعه رخ می دهد و بدین ترتیب هنجار از انحراف، تفکیک و به افراد جامعه معرفی می شود.
حتی در فرهنگ و ادبیات فارسی نیز از گذشته های دور به ویژگی های مطلوب زیبایی در هر عصری اشاره شده است، عباراتی نظیر خال لب، سیه چشمان .... به عنوان منبعی برای فشار هنجاری و یا اجتماعی برای ظاهر آرایی و زیباسازی بدن محسوب می شوند. این ارزش گذاری بر حسب ظاهر سبب می شود که افراد جامعه آزادی عمل و مانور دادن بر روی ظاهر را به آزادی تعبیر بکنند، همان طور که ساندر ژیلمن مورخ فرهنگی می گوید: در دنیایی که ما را به حسب ظاهرمان قضاوت می کنند این باور که ما می توانیم ظاهرمان را تغییر دهیم آزادی بخشی است، به عبارتی این تناقض سخت گیری در القای ایدئولوژی و سهل گیری در آزادی عمل سبب تشکیل تصور دموکراتیزه شدن زیبایی در جهان شده است که این دموکراتیزاسیون نمادین نوعی آگاهی کاذب مصرف کنندگان است در حالی که همچنان قدرت و ابزار ایدئولوژی ساز در دست سرمایه دار است.
آرایش و مد از منظر فمینیستی
برخی آگهی ها از بدن زن برهنه برای جلب توجه خریدار استفاده می کنند اما بیشتر میان محصول و تصویر زن هیچ نوع ارتباطی نیست، فمینیست ها به این گونه آگهی ها اعتراض دارند زیرا زن را به صورت شیء جنسی کلیشه ای می کند، فمینیست های مارکسیست معتقدند که ارزش های سرمایه داری تایید بر این نظر است که زنان را تنها می شود با خصوصیات جسمانیشان ارزیابی کرد، این شیء شدگی هم زنان و هم مردان را خوار و خفیف می کند، آدامز و لوریکاتیس ( 1976) اظهار می کنند در این آگهی ها از هر دو جنس کلیشه سازی می شود و تاثیر آن به معنای تقویت این عقیده است که زنان و مردان اساساً و طبیعتاً با هم متفاوت اند، این تصاویر زنان را وابسته به مردان، شاد و سرحال همراه با مردان، خشنود از زندگی خانوادگی نشان می دهد، پیام آگهی ها برای مصرف کنندگان آن است که کالای مورد نظر کلید در دنیائی است سرشار از هماهنگی، آگهی های محصولاتی که به منظور بهبود وضع ظاهری زنان تولید می شوند. پیام این تبلیغ آشکارا آن است که ظاهر طبیعی زنان به ویژه برای جلب توجه مردان کافی نیست، این آگهی ها بیشتر اوقات زنان را تشویق می کند روی قسمت های مجزائی از بدن خود کار کنند، فمینیست ها استدلال می کنند که این آگهی ها بسیاری از زنان را به جای پذیرش وضع ظاهری و شکل بدنی خود دچار نگرانی می کند، این نوع تبلیغات می گوید ( زن ایده آل ) وجود دارد اما این تصویر آفریده تبلیغ کننده است و فقط برای بهره کشی از زنان به وجود آمده است.
بت واره آرایشی از این واقعیت ریشه گرفته که علاوه بر رابطه های اقتصادی رابطه های جنسی نیز همراه آن است و سرچشمه راستین زیبایی در لوازم آرایشی خلاصه می شوند که زنان را به پرستش کالا و راز آن وا می دارد که این راز آلودگی در جوامعی که رابطه با جنس دیگر به کژی و نادرستی گرائیده به یک نماد برای جلب و کشش جنس مخالف تبدیل شده است که نیروی راستین کشش در پشت پرده دلبستگی به بت آرایش پنهان مانده و همیشه ناشناخته باقی می ماند، در واقع ارتباط دو جنس مخالف به سطح نمادینی تقلیل می یابد که برچسب زنی از روی ظواهر را نیز با بسته بندیزن زشت / زن زیبا، زن پیر / زن جوان، زن سکسی/ زن غیر سکسی رواج می دهد.
نگاه کالایی به بدن زنانه و قائل بودن محدودیت سنی در مقبولیت اجتماعی زنان و تعیین خط سنی برای آن، آنان را وا می دارد تا از بت آرایش در اهداف چندگانه استفاده کنند، چه آن دختر نوجوانی که برای کسب پذیرش اجتماعی و تظاهر به سن بیشتر برای قرار گرفتن در طیف مقبول سنی دست به آرایش می زند و چه زنی که در رقابت برای کاریابی برای کسب امنیت اقتصادی آرایش می کند و چه آرایش آن زنی که در رقابت برای شوهریابی از آن استفاده می کند و چه زن میانسالی که برای کم نشان دادن سنش و استخدام شغلی و یا کسب تایید اجتماعی آن را انجام می دهد و او را مجبور به دروغگویی درباره سن و سال خود وا می دارد که سن را چون راز مگوئی سر به مهر می داند که همانند واژه ای ناپاک است و باید از آن حذر کند تا کارفرما او را مصداق زن نامناسب که کارفرما را عصبی می سازد نداند، همگی در جهت پاسخگویی به اصل کالا انگاری زنان است که برای بدن زنانه تاریخ انقضا مشخص کرده و فقط در محدوده سنی خاص آنان را خواستنی و پذیرفته می داند.
بنابراین می توان گفت رابطه های دوسویه نادرست چه از نظر رفتار جنس مخالف با زنان و چه از نظر رفتار اجتماعی با زنان، بت آرایشی را سر پا نگه می دارد و بت آرایشی هم رابطه های دو سویه نادرست را تقویت می کند.
آرایش و مد از منظر هویت بخشی
استتار زن پشت انبوهی از لوازم آرایشی نمی تواند از یک نیاز طبیعی به زیبایی سرچشمه گیرد بلکه تقلای زن برای محو خویشتنِ در هم کوفته پشت جادوی نهفته آرایشی برای قرار گرفتن در چارچوب تعیین شده از سمت نظام های سرمایه داری و کسب تاییدِ پدرسالارانه است که اگر جذابیت و زیبایی کافی نداشته باشد دلیلی است بر روان رنجوری زن و یا غیر عادی بودنش و اگر آرایش زیاد باشد او را جلف و پر رو می داند و در تلاش اند تا زنان را به این باور برسانند که وضعیت درجه دومی و وابسته آنان به غیر، یک اصل لا ینفک نظام اجتماعی است که از دیرباز چنین بوده، در حالی که مطالعه جوامع بدوی چنین شواهدی را به دست نمی دهند.
آیا توسل به بت آرایشی و مبارزه را می توان با توجیه دست یابی به فردیت و رهایی از وضعیت فرودستی توجیه کرد؟ آیا کسب آزادی های زنانه در گرو تن دادن و بردگی آنان در برابر فشار کاپیتالیستی است؟ چگونه می توان خواست فراتر کارفرمایان از زنان را در قبال آراستگی ظاهری و حتی شروط و پرسش نامه های متفاوت در استخدام مبنی بر طرز سخن گفتن و قد و وزن و رنگ چهره و آراستگی و از طرف دیگر دریافت دستمزد کمتر زنان در ازای کار مشابه را نادیده گرفت و از آن تعبیر به رهایی کرد؟ چگونه می توان این از خود بیگانگی زنان و گمگشتگی هویتی زنان را به رهایی تعبیر کرد؟ آیا این اولویت دادن به اهمیت سرنوشت سازی امور تحلیل رونده طبیعی به جای شخصیت و هویت اصیل نیست که در رگه های زیرین و نزدیک به نابودی قرار دارد؟
سیمون دوبوآر این پرسشها را به این گونه پاسخ می دهد که هدف مد هایی که زن به خدمت آن ها در آمده این نیست که او را چون فردی خود مختار آشکار کنند بلکه به عکس هدفشان این است که زن را از تعالی خود جدا کنند تا به مثابه طعمه ای به مردان عرضه دارند، کسی در صدد خدمت به طرح های زنان نیست بلکه می خواهند مانعی بر سر راه آن ها بتراشند.
آرایش و جواهر ها برای سنگین کردن جسم و چهره می آید، معمولی ترین کارش این است که استحاله زن را تکمیل می کند، از نظر سیمون دوبوآر علاقه زنان به زیباسازی بدن سیاسی است، آرایش فقط زیور نیست بلکه بیان کننده موقعیت اجتماعی زن نیز هست، زنی که رنج می برد چرا هیچ کاری انجام نمی دهد می پندارد که با آرایش هستی خودش را بیان می کند، آن وقت به نظرش چنین می رسد که ( من ) خود را شخصا برگزیده و از نوع خلق کرده است.
به عبارتی هر چه زندگی روزمره زیباسازی می شود و جوامع مصرفی متنوع تر و پیچیده تر می شود هویت ها بیشتر در معرض خطر است و گزینه های هویتی کاذب بیشتر در اختیار آنان قرار می گیرد که به ابهام و عدم قطعیت بیشتری منجر می شود.
سیمون دوبوآر معتقد است لباس مرد مثل پیکرش باید تعالی او را نشان دهد نه این که نگاه ها را متوقف کند، امنیت فرهنگی مردان همان گونه که استیونسون (2000) می نویسد کمتر به ظاهر فیزیکی آنان وابسته است در حالی که در مورد زنان این امر صادق نیست، مردان حتی از طریق نشان دادن ظاهر همسرشان به دیگران پرستیژ کسب می کنند. نزد بسیاری از مردان زن زیبا همچون یک کالای مطلوب است که مالکیت آن و نشان دادن آن به رقبا بیانگر ذائقه مطلوب و قدرت جاذبه اوست، این نکته را تورستین وبلن (1899) در بحث از نظریه تن آسا با مفاهیم "فراغت نیابتی" و" مصرف نیابتی" مطرح کرده است. به این معنا که مردان قدرت و ثروت خود را از طریق زنانشان نمایش می دهند.
چرا که به نظر وی داشتن ثروت یا قدرت کافی نیست بلکه آن ثروت یا قدرت باید نشانداده شود.
از نظر وبلن زن زیبا نماد منزلتی محسوب می شود چرا که همچون سایر نماد های منزلتی تعلق طبقاتی افراد را به نمایش می گذارد، در واقع زن وسیله ای است برای خودنمایی و پز دادن مرد.
رنگ ها و آرایش و جامه های فشارنده واسطه ای هستند که به زن از خلال آن معنایی غائب که عبارت از شخصیت اوست القا می شود، زن می کوشد که خود را در اینها وانهد و به این ترتیب در نظر خودش استقرار یافته و توجیه شده جلوه می کند، اگر آرایش برای بسیاری از زن ها اهمیت چنین قابل ملاحظه دارد علت آن است که آن ها را در عالم اوهام دنیا و در عین حال منِ خویش را به خود می بخشند.
زن زیبایی دنیائی را که هرگز در بر نگرفته بوده است و سرنوشت شادی را که هرگز از آن او نبوده به تملک خود در می آورد، حال که زن شیء است می توان درک کرد که نحوه آرایش و لباس پوشیدنش ارزش ذاتی او را تغییر دهد. زن هر قدر بهتر عرضه شده باشد محترم تر است، هر قدر نیازش به یافتن کار بیشتر باشد خوش نما بودن برایش مفیدتر است، خوش پوشی سلاحی، تابلوئی، مایه احترام و توصیه نامه ای است،
آرایش بر نیاز آنان بر پول حکم می راند. در این امر برای او نوعی آزادی در قبال تن محتمل وجود دارد، این آزادی به سهولت به وابستگی باز می گردد، ستاره هالیوود بر طبیعت پیروز می شود اما در دست تهیه کننده باز هم خود را شیء انفعالی می یابد.
ماری باشکیرتسف می نویسد خلق و خوی من، ثباتم، حالت چهره ام، همه و همه وابسته به پیراهنم بود، تنها راه خلق هویت بدون این که زن احساس گناه کند خرید محصولات است. زن که حالیت، یگانه نصیب و قسمت است چون به چیز های بزرگتر دسترسی ندارد برای چیز های کوچک اهمیت قائل می شود. زنان می دانند دنیای گسترده تری فراتر از افق دیدشان وجود دارد و از این می ترسند که زندگی آنان را جا گذارد. زن مدیون آرایش خود، زیبایی و جاذبه های خود و بخت های مساعد خودش باقی می ماند، زیبایی اشتغال خاطر و گنجی آسیب پذیر است، می دانیم که ستاره های هالیوود اسیر چه بردگی ای می شوند، پیکرشان دیگر متعلق به خودشان نیست، مرد حامی درباره رنگ مو و وزن، خطوط اندام و تیپ آن ها تصمیم می گیرد، برای تغییر یک خم، دندان هایی از آن ها می کشند. رژیم ها، بزک ها بیگاری روزمره اند که در جهت از خود بیگانگی زن عمل میکنند چراکه بنا به گفته ی یانگ (2005)، زنان با آرایش بدنبال ساخت هویت و خودآرمانی برای جامعه مردسالار و نفی خود و پنهان کردن خود هستند، در اینصورت هویتی از زنان شکل می گیرد که خارج از هویت آنها و در حیطه خواستهای مردمحور ست، این سلب اختیار از زنان سبب نوعی ازخودبیگانگی می شود، زیرا فرد در جامعه باید "خویشتن" خود را از طریق کنش اجتماعی شخصی به دست آورد نه "خود"ی که تحت تاثیر فشارها و نیروهای اجتماعی به یکباره ساخته شود.
آرایش و مد از منظر زیبایی شناسانه
به گفته ماکس وبر اصلاح بدن در هسته اخلاقیات بورژوازی است چرا که سرمایه داری کسب سود را به ( هدف نهایی زندگی ) بدل می کند. به جای این که آن را وسیله ای برای ارضای نیاز های ما بداند بنابراین بورژوازی نیازمند است که ما تمام لذت های خودانگیخته زندگی را کنار بگذاریم.
این لذت خودانگیخته می تواند زیبایی طبیعی و دست نخورده زنان باشد که آنان را بدون توجه دادن به حواشی و سد سازی در مسیر رسیدن به تعالی با حفظ اعتماد به شخصیت های خود بنیادشان به سمت خودشکوفایی سوق دهد اما بورژوازی در تلاش برای شکل دادن به نوع جدیدی از فرد سرگرم نبرد با بدن و خصوصا تن زنانه شد که به حس گسستی از بدن در زنان می انجامد که شیء واره اش می سازد و بدنش را به ابژه ای تقلیل می دهد که فرد با آن نمی تواند بی واسطه یکی دانسته شود.
در عصر سلیقه تجاری حق زیبا بودن زنان به گونه مغرضانه ای با حق استثمار سرمایه دارانه پیوند خورده است که چیزی بیش از برآوردن خواسته خود زنان و از بن یک نیاز اقتصادی است. آیا نمی توان به جرئت از صنعت آرایش به عنوان صنعت سلیقه سازی و از سرمایه داران به عنوان سلیقه سازان یاد کرد؟ زنی که برای نگه داشتن کارش یا پذیرفته شدن هر چه بیشتر در جامعه و یا کمتر نشان دادن سنش باید زیبا و گیرا به نظر برسد این پناه بردن به بت واره آرایشی نه طبیعی بلکه تحمیل زمانه است که گریزی از آن نیست چرا که هم عرضه کننده و هم داور سلیقه جدا از زن و در ید قدرت تجارت گران و سودجویان شخصی است.
حس پست انگاری شخصی زنان با داستان ها و مقالاتی که فاصله بین آگهی های تبلیغاتی را پر می کند بیشتر می شود اما همه این درماندگی بسیار پر فائده برای سودجویان بوده که گرایش دارند زنان را برای چیره شدن بر نگرانی ها، به دنبال خریدهای لذت بخش با خرج فراوان سوق دهند و زنان برای بازگشت فوری اعتماد به نفس خود بیشتر از همیشه برای خرید مد های تازه یا مواد جادوئی زیباکننده در شیشه ها می شتابند، به طور خلاصه سیستم سرمایه داری نخست توده های زنان را به ردههای پایین تر از مردان رانده و بر آن ها ستم روا می دارد و سپس از ناخشنودی و ترس های زنان بهره می برد تا به آتش فروش ها و سود های نامحدود خود سوخت برساند. به طور مثال تمایل زنان سیاهپوست و استفاده از کرم های سفیدکننده حاصل تجربه دوران بردگی و استعمارست که به آنان یاد داده شده که از خودشان متنفر شوند و زیبایی را فقط در صفات و ویژگی های اروپایی ببینند.
عوارض منفی بازنمایی رسانه ای زیبایی در داستان ها و فیلم های کودکان: خانم ( لیزگرائور) و همکارانش در دانشگاه ایلنوی غربی آمریکا در پژوهش خود روی داستان های تخیلی کودکان به این نتیجه رسیدند که بازنمایی رسانه ای زیبایی در کتاب های داستان یا در فیلم های داستانی چنان است که به کودکان گفته می شود آدم های زشت اکثرا شرور هستند و از این طریق نقش های جنسیتی سنتی را تقویت می کنند، آن هم در زمانی که زنان تشویق می شوند که مستقل باشند و به مغز خود متکی باشند نه به زیبایی شان.
در این داستان ها، به کودکان این پیام داده می شود که جاذبه فیزیکی دارائی مهمی است که زنان باید به دنبال کسب آن باشند، بر اساس نظریه مقایسه اجتماعی افراد همواره تمایل دارند خود را با دیگران مقایسه کنند. این مقایسه برای دختر جوانی که خود را با زیبائی ایده آل ارائه شده مقایسه می کند ممکن است عزت نفس او را پایین بیاورد و همان گونه که نظریه ( کاشت پیام ) پیش بینی می کند افراد هر چه بیشتر در معرض پیام های زیبایی قرار گیرند آثار روان شناختی و رفتاری در آنها نیز افزایش می یابد.
آرایش و مد از منظر اروتیسم
اروتیزه شدن "شهوانی شدن" زیبایی هم به درجه عرضه و نمایش بدن " بعد فعال کنش " و هم به درجه نگاه کردن یک کنشگر دیگر و بعد "منفعلانه کنش" مربوط می شود،
تنظیم نسبت بین نشان دادن و پنهان کردن بدن همان گونه که Craik ( 1994 ) می نویسد، اساس نظام های مد را تشکیل می دهد، یکی از عناصر فرهنگ پدرسالار نمایش زن به عنوان منظره ای است که می توان به آن نگاه کرد، بیشترین سو استفاده و شیء وارگی از بدن زنان در صنعت هرزه نگاری رخ داده است اما این شیء وارگی زنان به پورنوگرافی محدود نمی شود بلکه در آگاهی های تبلیغاتی و صنعت مد نیز زنان به عنوان عناصر تزیینی برای (( لذت بصری )) یا لذت چشم چرایانه استفاده می شود.
تخیل، آرزو پردازی و فانتزی های جنسی ناشی از قرار گرفتن در معرض پیام های فوق الذکر و تثبیت و بت پرستی به معنای فرویدی آن چیزی است که از آن به عنوان اروتیسم یاد می شود، بت سازی مستمر و اروتیزه کردن زیبایی زنانه همانگونه که " لانس مانیون" می نویسد به زنان یاد می دهد که بدن خود را بت سازی کنند و نه تنها در خلوت بلکه در مقابل دیدگان همه و از طریق جلب توجه دیگران آنان مالکیت و کنترل خود بر بدنشان را اعلام می کنند.فقدان آن چه که ( گافمن )، " بی توجهی مدنی" اش می نامید در رفتار شهروندان در اماکن عمومی همگی از اروتیزه شدن زیبایی خبر می دهد.
آرایش و تصرف سیاسی بدن زن
رسانه ها مدت هاست مهندسی بدن را در دستور کار خود قرار داده اند، ژست های زنانه و اندازه مطلوب و استاندارد بدن را تعریف و تعیین می کنند و هم شیوه های استعمال لوازم آرایش را به مصرف کنندگان معرفی می کنند.
فوکو در کتاب ( تاریخ جنسیت 1978 ) می نویسد در دوران مدرن، انتظام، مجازات و مراقبت نه تنها از طریق اعمال کنترل بر بدن به مثابه ماشین بلکه از طریق شیوه های ایدئولوژیک نیز انجام می شود. فوکو معتقد است که سرمایه داری از طریق رسانه ها قدرت نمایی می کند و مطرح می کند که چگونه سرمایه داری وارد حوزه خصوصی افراد می شود و ارزش ها را تعریف می کند و حتی در نحوه آرایش و چگونگی آن.
اعمال کنترل ایدئولوژیک بر جنسیت، از طریق تعریف امر اخلاقی و غیر اخلاقی مثالی است از کنترل هنجاری بر بدن، منضبط ساختن بدن، افزایش سودمندی آن، قرار دادن آن در معرض کنترل های اقتصادی به معنای اعمال قدرت بر افراد است که حتی قواعد مربوط به تعیین الگوی پوشش به معنی ابراز و بیان قدرت است، این موارد مبین این ویژگی جامعه مصرفی است که به تعبیر "زیگموند بومن "اعضای خود را به مصرف بیشتر فرا می خواند و از آن ها اطاعت را انتظار می کشد و حتی اعضای خود را بر حسب درجه و سرعت اطاعت از این فراخوان پاداش می دهد یا از طریق نحوه توزیع احترام اجتماعی و تجربه داغ ننگ آنان را مجازات می کند. همان گونه که "کاهلو" می نویسد هرچند پیروی از مد و محصولات آرایشی و زیبایی نشانه فردیت و حق انتخاب زنان است اما معیار های زیبایی که زنان خود را با آن منطبق می کنند متعلق به خود آنان نیست بلکه آن ها خود را بر خوشایند چشمان یک جامعه مردسالار این گونه می آرایند و در این راه خیال می کنند به قدرت رسیده اند، از نظر کاهلو زنان مجبور شده اند که تصمیم شخصی خود را این گونه سیاسی کنند.
بدن در این فرایند به گونه ای فزاینده سیاسی شده و مفهوم بدن دیگر واقعیتی ارگانیگی محسوب نمی شود و در عوض به دال سیاسی مناسبات طبقاتی و یکی از مرز های متحرک و دائما در حال باز ترسیمی بدل می شود که این مناسبات در نقشه استثمار به وجود می آید. به نوشته بوردو بدن به میدان نبرد سیاسی تبدیل شده است بنابراین زنان در صورتی می توانند کنترل کامل زندگی خود را به دست آورند و سرنوشت خود را به دست گیرند که نگاهی دوباره و بینشی عمیق تر بر هر آنچه که بر آنان تحمیل شده و یا جزء الزامات "زنانگی" شناخته می شود بیندازند و بر این موضوع آگاهی کافی داشته باشند که بدن انسان از یک طرف، محصول فرهنگ است و از طرف دیگر، یک پروژه فردی شده یا یک متنی است که زنان خود روی آن حکاکی و نقاشی می کنند و موضوع اصلی، انتخاب خود زنان است. بنابراین باید مفرهای دروغین و طبیعی شناخته شده در زندگی شان را بازشناسند که هیچ گاه به زن اجازه نمی دهند به طور رسمی سرنوشت خود را به دست بگیرد و هویت مستقل و قائم به ذات خود را داشته باشند .
این رقابت جنسی میان زنان به همراه بازار سکس و رقابت برای انباشت و بازار کالا که از قرن ۱۴ آغاز شد تا کی ادامه خواهد داشت ؟ و زنان تا کی فقط عروسک های پورن استار متحرک در خدمت سرمایه داری خواهند بود ؟