ضریب احساسی(Emotional Quotient) یا همان هوش اجتماعی به مجموعهای از تواناییها اشاره داره که از شناخت خود و همدلی با دیگران نشأت گرفته میشه. به تعبیر دیگر هوش اجتماعی به شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران که نیازمند خودآگاهی، درک دیگران و ارتباط با دیگران است اشاره داره. آقای گلمن در زمینه تعریف هوش هیجانی میگه هوش هیجانی میگه یعنی چطوری خودت رو مدیریت میکنی، چه زمانی تسلیم میشی و چطوری با کار تیمی برخورد میکنی و دیدگاهت نسبت به آینده چقدر مثبت یا منفیه.
اگرچه هوش هیجانی تعاریف مختلفی از دیدگاههای روانشناسی، اقتصاد و اجتماعی داره، اما از برآیند همه آنها توضیح بالا را که من با درنظر گرفتن معیارهای مختلفی اون رو نوشتم میشه نتیجه گرفت. در زمینه هوشهیجانی صاحبنظران متعددی وجود داره که بنده از میان همه اونها دنیل گلمن(Daniel Goleman) رو انتخاب کردم تا با طعم سخنانش در مورد هوش هیجانی بیشتر آشنا شیم.
۱- خود آگاهی(Self awareness): که به شناخت خود و آگاهی به وضعیت درونی خود اشاره داره.
۲- خود مدیریتی(Self management): توانایی فرد در کنترل احساسات، تصمیمات و مدیریت زمان رو شامل میشه و کیفیت زندگی رو ارتقا میده.
۳- آگاهی اجتماعی یا همدلی(Social awareness,Empathy): اینکه فرد بتونه درک کنه تصمیماتش و اعمالش چه تاثیری روی بقیه میذاره و بطور کلی اون مفهوم اخت شدن با دیگران رو میرسونه.
۴- مدیریت روابط(Relationship management): به این موضوع اشاره داره که بتونید از مهارتهای ارتباطی خودتون جوری استفاده کنید که فرد موثر و قابل اعتمادی شناخته شید توی روابطتون.
البته باید اینجا اشاره کنم که خود آقای گلمن قبلا معتقد بود که ۵ تا حوزه داره هوش اجتماعی ولی اخیرا توی مقالاتش بیان کرده که این چهار مورد مواردی قبلی رو در دلشون دارن و کاربردی ترن نسبت به قبلیا. توی نظر قبلی ایشون حوزههای هوش اجتماعی خود آگاهی، خود تنظیمی، انگیزه، همدلی و مهارتهای اجتماعی بود.
همونطور که از تعاریف هوش هیجانی میشه برداشت کرد، مثل اقسام دیگه هوش مثل هوش ریاضی محدود به یک حوزه خاص نیست و در قسمتهای زیادی از زندگی باهاش سروکار داریم. آقای گلمن خیلی تاکید دارند که برای ارتقا شغلی بخصوص در رده C که به بیان خودمون سطوح بالای سازمانی میشه هوش هیجانی بالا لازمه.(رده C از اول کلماتی مثل CEO, CFO, CIO گرفته شده که مدیران ارشد محسوب میشن) ولی در کل موارد زیر برخی از مهمترین کاربردهای هوش هیجانی رو نشون میده:
محیط کار: مدیران میتونن با روابط بین کارمندان رو بهبود بدن و باعث افزایش بهرهوری تیمها شن و کارمندها هم میتونن ارتباطهای موثرتری با همدیگه داشته باشن.
روابط اجتماعی: فردی با هوش هیجانی بالا میتونه ارتباطات اجتماعی خودش رو بهتر مدیریت کنه و اونهارو در عین حفظ و ارتقا به بیشترین سودمندی برسونه.
سلامت روانی: این مورد اثبات شده که هوش هیجانی باعث افزایش توانایی فرد برای مدیریت استرس و بهبود اعتماد به نفس رو افزایش میده.
موفقیت شغلی: کسی که هوش هیجانی بالایی داشته باشه میتونه توانایی مذاکره، ارتباط و تصمیمگیری خودش رو بهبود ببخشه که موارد توی موفقیت شغلی نقش مثبتی دارن.
زندگی خانوادگی: همه مون میدونیم که روابط خانوادگی هم بالا و پایینهای خودش رو داره، حالا کسی رو تصور کنید که توی مشکلات تابآوری بیشتری داشته باشه و تصمیمات بهتری بتونه در مورد روابطش بگیره، که توی همه اینا هوش هیجانی تاثیر داره.
اولا پاسخ تیتر این مقاله رو میدم، هوش هیجانی عامل موفقیت نیست ولی لازمه موفقیت هست. این یعنی شاید به تنهایی خودش باعث موفقیت نشه، ولی ترکیبش با تخصص و مهارتهای دیگه احتمال موفقیت شمارو به طرز چشمگیری افزایش میده. به حدی که خود آقای گلمن میشه که توی رشتههای مهندس هوش اجتماعی به شدت ستاره سازه و خصوصیت مشترک آدمای موفق هوش اجتماعیشونه(فارغ از تخصص و مهارتشون).
ی نکته جالب دیگه که آقای گلمن بهش اشاره زیادی کردن اینه که موفقیت در رشتههای مهندسی با هوش IQ بالا ارتباط خاصی نداره(البته ایشون معتقدن همه مهندسا IQ بالای 115 دارن، فکر کنم ایشون توی کشورشون دانشگاه غیرانتفاعی ندارن و اگر بیان ایران کلا داستان عوض شه!)، در عوض با هوش اجتماعی خیلی در ارتباطه موفقیت توی این حوزهها.(ایشون خیلی تاکید زیادیم روی حوزه برنامه نویسی و مدیریت داشتن، حدس میزنم شاید داستان توی بقیه رشتهها یخورده متفاوت باشه نسبت به این خلاصهای که بیان کردم، پس خودتون هم بیشتر جستجو کنید در زمینه رشته خودتون).
خیلی مهم: هوش هیجانی قابل افزایش و بهبوده، یعنی اگر مواردی که گفته شد رو در خودتون نمیبینید زیاد نگران نباشید چون بر خلاف IQ هوش هیجانی اکتسابیه.
در نهایت امیدوارم این خلاصه از هوش اجتماعی مفید باشه، و با اینکه میدونم آدم خفنی هستی، امیدوارم خفنتر شی. دوستدار همیشگیت، سینا صیفوری.