تکامل یا همان Evolution یکی از بنیادی ترین و جنجال برانگیز ترین نظریاتی است که در تاریخ علم زیست شناسی مطرح شده است. به تعبیر دوبژاسکی، یکی از بزرگترین تکامل باوران سدهی بیستم:«هیچ چیز در زیست شناسی جز در پرتو تکامل معنی دار نیست.»
نظریه تکامل توسط زیست شناس انگلیسی، چارلز داروین و با انتشار کتاب پرآوازهاش: خاستگاه گونهها(the origin of species) مطرح شد.
پیش از این که این مقاله را ادامه دهم، لازم است که موضوع مهمی را یادآور شوم:
در علم، هر فرضیه و نظریهای همواره در معرض امکان رد یا جایگزینی با نظریه تازهای قرار دارد. قطع نظر از اندازهی شواهد گردآمده در حمایت از یک نظریه، همواره این امکان وجود دارد که دلایل کنونی برای توضیح پدیدههای مشاهده شده و نتایج آزمونها مشتق از نظریه دیگری باشد، که نه تنها واقعیتهای شناخته شده بلکه آنهایی را نیز توضیح میدهد که هنوز تبیین نشده برجاماندهاند.
آیا من میمون هستم؟
من یک نُخُستی ام، میمونها نخستیاند اما انسانها میمون نیستند. نخستیها شامل بوزینهها، میمونها و انسانها میشوند. انسانها از نظر اصل و نسب پیوند نزدیکتری با بوزینهها دارند تا با میمونها؛ یعنی بوزینهها عموزادههای درجه یک ما هستند درحالی که میمونها عموزادههای درجه دو یا سه ما میشوند.(توجه: تفاوت میمون(moenky) با بوزینه(ape) در این است که بوزینهها دم ندارند اما میمونها دم دارند.)
در واقع نظریهٔ تکامل داروین ادعا کرد که انسانها و بوزینهها نیاکان مشترکی داشتهاند که انسان نبودهاند.
اما سوال مهمی که مطرح میشد این بود که: پس آن حلقهی مفقوده کجاست؟ همان انداموارهی بینابینی که موجودی میان بوزینه و انسان بودهاست.
در زمان داروین هیچ سنگوارهای که نیای انسانهای امروزی بوده باشد شناخته شده نبود، هرچند او باور داشت که چنین سنگوارهای سرانجام پیدا خواهد شد. سرانجام نخستین سنگواره در سال ۱۸۸۹ از سوی پزشکی هلندی(اوژن دوبوآ) در جزیره جاوه اندونزی کشف شد.
سنگواره از یک استخوان ران و کاسهی سری کوچک تشکیل شده بود. از آنجا که دوبوآ در آناتومی انسان تخصص داشت، دریافت که این سنگوارهها به فردی تعلق داشتهاند که روی دوپا راه میرفته و استخوان رانش بسیار شبیه استخوان ران انسانهای امروزی بوده، اما جمجمه کوچکترین داشت. سنگوارهای که کشف شده بود به فردی تعلق داشت که حدود ۱/۸ میلیون سال پیش زندگی میکرده و امروز در گونهی هومو ارکتوس طبقه بندی میشود.(توجه: گونهی خود ما هوموساپینس نام دارد.)
بنابراین حلقهی مفقوده دیگر حلقهی مفقوده نبود، این سنگواره نخستین مورد بود اما صدها بقایای سنگوارهای دیگر نیز در طول این سالها کشف شدند. آرشیو این سنگوارهها نشان میدهد که در گذر زمان چندین تغییر در تبار انسانهای امروزی به وقوع پیوسته است:
۱) اندازهی بدن افزایش پیدا کرده است.
۲) گنجایش کاسه سر و اندازه مغز افزایش یافته است.
یکی دیگر از ویژگی های پایهای که منجر به تمایز انسان میشود، آهنگ پرشتاب تکامل برخی از ژنهاست به خصوص آنهایی که در زبان تکلم انسان دخیلاند.
اما سوال مهم دیگری که در رابطه با نظریه تکامل ممکن است مطرح شود این است که: اگر کسی تکامل گونهها_ برای نمونه، تکامل انسان و شامپانزه_ را ندیده است، پس چگونه میتوان این ادعای استوار بر واقعیت را صورت داد که تکامل از نیایی مشترک روی داده است، چه رسد به اینکه با آزمون تکرارش کرد؟ مگر این طور نیست که علم بر پایه مشاهده، تکرار و آزمون استوار است؟
در پاسخ میگوییم که چیزهایی که دانشمندان مشاهده و آزمایش میکنند، نه مفاهیم یا نتیجهگیری های کلی نظریهها، بلکه پیامدهای آنها هستند.
برای مثال: نظریهی خورشید مرکزی کوپرنیک ادعا میکند که زمین به دور خورشید میچرخد. دیری نگذشت که دانشمندان این ادعا را به خاطر تأیید های پرشمار پیامدهای پیشبینی نشدهاش پذیرفتهاند، هرچند هرچند هیچکس گردش زمین به دور خورشید را ندیده بود. نظریهی تکامل نیز به مشاهدهها و آزمونهای فوقالعاده پرشماری متکیاست که پیامدهای این نظریه را تأیید میکنند. برای نمونه این ادعا که انسانها و شامپانزهها بیشتر از بابونها به یکدیگر نزدیکاند به این پیش بینی میانجامد که دیانای انسانها و شامپانزهها در مقایسه با شامپانزهها و بابونها مشابهت بیشتری دارند، نتایج آزمایشها این ادعا را تأیید میکنند.
یکی از مهم ترین موضوعاتی که داروین مطرح کرد، «انتخاب طبیعی» بود، برای فهم بهتر این موضوع یک مثال میزنیم: بیش از یکصد گونه از حشرات در بخشهایی از جهان که در آنها سمپاشی شدید صورت گرفتهاست در برابر حشرهکش ددت(DDT) مقاومت پیدا کردهاند، اگرچه این حشرهها در تاریخ تکاملی خود هیچگاه با این ترکیب شیمیایی برخورد نداشتهاند با این همه جهشهای از پیش موجود به برخی از آنها این امکان را داده است تا با وجود ددت همچنان به بقای خود ادامه دهند، این سازگاری به واسطهی انتخاب طبیعی به سرعت تکثیر شد، زیرا فقط حشرههایی بقا یافتند و نسلهای بعدی را زادآوری کردند که در برابر ددت مقاوم بودند.
-این متن برگرفته از کتاب میمونها و آدمها نوشته فرانسیسکو آیالا و با ترجمه مجتبی پردل از انتشارات هوما است.
-این نوشته بخش اول است و انشاءالله ادامه خواهد داشت.
ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه کردید، لطفاً اگر نظری، پیشنهادی، انتقادی دارید مطرح کنید.