ویرگول
ورودثبت نام
Sobhan
Sobhan
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

دلیل بازگشت پروفسور حسابی به ایران

به نام خدا

امروز داشتم کتاب «استادِ عشق» رو می‌خوندم_ کتابی که یه زندگی‌نامه از پروفسور محمود حسابی‌ه از زبان پسرشون_ حقیقتا شیفته شخصیت و منش ایشون شدم، با وجود همه سختی‌ هایی که در دوران کودکی و نوجوانی داشتن اما در سخت‌ترین شرایط رشد می‌کنن و به مسیرشون ادامه ‌می‌دن، البته الان نمی‌خوام راجع به زندگی ایشون صحبت کنم که خودش یه بحث مجزا می‌طلبه، حین خوندن کتاب نکته‌ای که منو جذب کرد این بود که همچین شخصی، با همچین مقام علمی ای به جای خارج از کشور ترجیح می‌ده فعالیت‌هاش رو برای اعتلایِ ایران و مردم ایران انجام بده...

در اینجا قصد دارم دوتا خاطره در این باره که در همین کتاب اومده نقل کنم:

۱_«روزی به پدر گفتم:
_بهتر نیست چند ماه بروید به ژنو، در مرکز سرن سوئیس، تا زودتر تعدادی از معادلات خود را، به نتیجه برسانید.
پدر گفتند:
_نه هرگز. آن وقت این کار به اسم سوئیسی ها، تمام می‌شود! من می‌خواهم به اسم ایران و دانشگاه تهران، تمام بشود.
اقرار می‌کنم، که این پاسخ تکان دهنده ترین، صریح ترین و عاشقانه‌‌ترین پاسخی بود، که از یک دانشمند شنیدم.»

پروفسور محمود حسابی
پروفسور محمود حسابی


«در همان دوره تحقیقاتم در دانشگاه پرینستون، در کنار بهترین استاد جهان، و در شرایطی که همه گونه امکانات علمی و پژوهشی فراهم بود، یک روز عصر که از آزمایشگاه به خوابگاه میرفتم، ناخودآگاه صدای شن ریزه های خیابان‌های دانشگاه، که زیر پایم جابه جا می‌شد، مرا به دوران کودکی برد. صدایی آشنا، از روزهای خوش کودکی، و از خانه ی زیر بازارچه قوام الدوله، در گوشم می‌پیچید صدای شن‌های دور باغچه خانه کودکی‌ام. صدای شن‌هایی که در چهار یا پنج سالگی، با آن خیلی آشنا بودم. انگار به خود آمدم. با خودم گفتم: آیا این وظیفه ی من است که در خارج بمانم و دستم را در سفره ی خارجی ها بگذارم؟ به من چه مربوط است که در این دانشگاه آمریکایی بمانم، و دو نفر یا دو میلیون نفر امریکایی را با سواد کنم. من باید به کشور خودم برگردم. دستم را در سفره خودمان بگذارم و جوانان کشورم را دریابم و با جوانانی که از علم و دانش فرار می‌کنند و درس نمی خوانند، دعوا کنم.
یک لحظه از خودم خجالت کشیدم، احساس بدی به من دست داد. خاطرات کوتاه، اما شیرین کودکی، در آن خانه با حیاط شنی، یاد وطن را، در من زنده کرد. همان جا تصمیم گرفتم به میهنم باز گردم.»





پروفسور حسابیدکتر حسابیمهاجرتمحمود حسابیایران
بال‌هایمان زخمی است امّا بلند پروازیم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید