به نام یکتای بیهمتا
در این نوشتار قصد دارم که توضیحاتی درباره نهجالبلاغه با محوریت کتابِ «سیری در نهجالبلاغه» از آقای مرتضی مطهری ارائه کنم.
نهجالبلاغه مجموعهای است از خطبهها، نامهها و جملات کوتاهِ حضرت علی(ع) که توسط سید رضی جمع آوری شده است.
همان طور که از نامِ نهجالبلاغه پیداست، سید رضی این جمعآوری را بر اساس فصاحت و بلاغت انجام داده است و سخنانی را از حضرت آورده که به نظر او از نظر زیبایی و شیواییِ ادبی نسبت به دیگر سخنان سطح بالاتری دارند. درست است که سید رضی مبنای جمعآوری را زیبایی سخنان حضرت قرار داده اما این به این معنی نیست که بالکل نسبت به اسناد این سخنان بی توجه بوده است. با این وجود هنوز هم در انتساب برخی از قسمت های نهجالبلاغه به حضرت علی(ع) شک و تردید وجود دارد.
در ابتدا نظر تعدادی از صاحبنظران درباره نهجالبلاغه را بررسی میکنیم، در طول چند قرن اخیر و همچنین در دوران معاصر، افراد زیادی زبان به ستایش نهجالبلاغه گشودهاند که در این قسمت فقط به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
سید رضی که خود شاعری برجسته است در ستایش سخنان حضرت میگوید:
«امیرالمومنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است. اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد. هر گویندهی سخنور از او دنباله روی کرد و هر واعظ سخندانی از سخن او مدد گرفت. در عین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند، بدان جهت که بر کلام او نشانهای از دانش خدایی و بویی از سخن نبوی موجود است.»
میخائیل نعیمه، نویسندهی مسیحی معاصر لبنانی، در مقدمه کتاب الامام علی تألیف جرج جرداق مسیحی لبنانی، میگوید:
«علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان بود: در صفای دل، پاکی وجدان، جذابیت سحرآمیز بیان، انسانیت واقعی، حرارت ایمان، آرامش شکوهمند، یاری مظلومان، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هرجا که رخ بنماید. او در همهی این میدان ها قهرمان بود.»
ابنابیالحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح یکی از نامههای امام مینویسد:
«فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظ را تماشا کن؛ یکی پس از دیگری میآیند و در اختیار او قرار میگیرند، مانند چشمهای که خود به خود و بدون زحمت از زمین بجوشد. سبحان الله! جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ میشود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظری بالادست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است؛ با اهل حکمت عملی معاشرت نکرده است اما از سقراط بالاتر رفته است؛ میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشری از کار در آمد که بر روی زمین راه رفته است.»
نهجالبلاغه دنیایی است وسیع که در آن از موضوعات مختلف و گاه متضاد سخن رانده شده است. از سلوک و عبادت گرفته تا حماسه و شجاعت، از الهیات و ماوراءالطبیعه گرفته تا حکومت و عدالت و....نهجالبلاغه دنیایی است وسیع که در آن از موضوعات مختلف و گاه متضاد سخن رانده شده است. از سلوک و عبادت گرفته تا حماسه و شجاعت، از الهیات و ماوراءالطبیعه گرفته تا حکومت و عدالت و...
-
توحید در نهجالبلاغه:
بدون شک این بحث یکی از زیباترین و اعجاب انگیزترین بخش های نهجالبلاغه است. بحث های توحیدی نهجالبلاغه به دو صورت مطرح شده است. یک، بررسی موشکافانه مخلوقات و آفریدههای خداوند(مانند طاووس و خفاش و مورچه) و تحسین آفریشن هوشمندانه او. دوم، بحث های تعقلی و فلسفی است که عمده مباحث توحیدی مطرح شده از این نوع است.
برای مثال در خطبه ۱۵۵ حضرت علی(ع) درباره شگفتی های آفرینش خفاش میفرماید:
«از زيبايى هاى صنعت پروردگارى، و شگفتى هاى آفرينش او، همان اسرار پيچيده حكيمانه در آفريدن خفّاشان است. روشنى روز كه همه چيز را مى گشايد چشمانشان را مى بندد، و تاريكى شب كه هر چيز را به خواب فرو مى برد، چشمان آنها را باز مى كند، چگونه چشمان خفّاش كم بين است كه نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گيرد. نورى كه با آن راه هاى زندگى خود را بيابد، و در پرتو آشكار خورشيد خود را به جاهايى رساند كه مى خواهد. روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراكم نورهاى تابنده اش باز مى دارد، و در خلوتگاه هاى تاريك پنهان مى سازد، كه از حركت در نور درخشان ناتوان است.
پس خفّاش در روز پلك ها را بر سياهى ديده ها اندازد، و شب را چونان چراغى بر مى گزيند، كه در پرتو تاريكى آن روزى خود را جستجو مى كند، و سياهى شب ديده هاى او را نمى بندد، و به خاطر تاريكى زياد، از حركت و تلاش باز نمى ماند. آنگاه كه خورشيد پرده از رخ بيفكند، و سپيده صبحگاهان بدمد، و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، شب پره، پلك ها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاريكى شب به دست آورده قناعت كند.پاك و منزّه است خدايى كه شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مايه به دست آوردن روزى قرار داد، و روز را چونان شب تار مايه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود. و بالهايى از گوشت براى پرواز، آنها آفريد، تا به هنگام نياز به پرواز، از آن استفاده كنند، اين بال ها، چونان لاله هاى گوشند بى پر و رگ هاى اصلى، اما جاى رگ ها و نشانه هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى كرد. براى شب پره ها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازك كه در هم بشكند، و نه چندان محكم كه سنگينى كند.
پرواز مى كنند در حالى كه فرزندانشان به آنها چسبيده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آيند با مادر فرود مى آيند، و اگر بالا روند با مادر اوج مى گيرند، از مادرانشان جدا نمى شوند تا آن هنگام كه اندام جوجه نيرومند و بالها قدرت پرواز كردن پيدا كند، و بداند كه راه زندگى كردن كدام است و مصالح خويش را بشناسد. پس پاك و منزّه است پديد آورنده هر چيزى كه بدون هيچ الگويى باقى مانده از ديگرى، همه چيز را آفريد.»
و همچنین در بحثهای تعقلی و فلسفی توحیدی نیز مثال های فراوانی وجود دارد، از جمله بخشی از خطبه اول نهجالبلاغه:
«سپاس خداوندى را كه سخنوران از ستودن او عاجزند، و حسابگران از شمارش نعمت هاى او ناتوان، و تلاشگران از اداى حق او درمانده اند.
خدايى كه افكار ژرف انديش، ذات او را درك نمى كنند و دست غوّاصان درياى علوم به او نخواهد رسيد. پروردگارى كه براى صفات او حدّ و مرزى وجود ندارد، و تعريف كاملى نمى توان يافت و براى خدا وقتى معيّن، و سر آمدى مشخّص نمى توان تعيين كرد.
مخلوقات را با قدرت خود آفريد، و با رحمت خود بادها را به حركت در آورد و به وسيله كوه ها اضطراب و لرزش زمين را به آرامش تبديل كرد.
سر آغاز دین، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگى اوست و كمال توحید (شهادت بر یگانگى خدا) اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زیرا هر صفتى نشان مى دهد كه غیر از موصوف، و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غیر از صفت است.
پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعریف كند او را به چیزى نزدیك كرده، و با نزدیك كردن خدا به چیزى، دو خدا مطرح شده و با طرح شدن دو خدا، اجزایى براى او تصوّر نموده و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است.
و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى كند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده.
و آن كس كه بگوید «خدا در چیست» او را در چیز دیگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چیزى قرار دارد» به تحقیق جایى را خالى از او در نظر گرفته است، در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چیزى به وجود نیامده است.
با همه چیز هست، نه اینكه همنشین آنان باشد، و با همه چیز فرق دارد نه اینكه از آنان جدا و بیگانه باشد.
انجام دهنده همه كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسیله، بیناست حتّى در آن هنگام كه پدیده اى وجود نداشت، یگانه و تنهاست، زیرا كسى نبوده تا با او انس گیرد، و یا از فقدانش وحشت كند.»
سلوک و عبادت در نهجالبلاغه:
تعلیمات هیچ دین و آیینی خالی از عبادت نبوده است. بلکه به شکلهای متفاوت و برای معبودهای متفاوت در هر مکتب و مسلکی وجود داشته است. بدیهی است که هرکدام از این مکاتب نیز تعریف و نگرش خاصی به مقوله عبادت داشتهاند. اما تلقی نهجالبلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقی نهجالبلاغه، تلقی «عارفانه» است. برحسب این تلقی، عبادت، نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالی روان است، پرواز روح است به سوی کانون نامرئی هستی، پرورش استعدادهای روحی و ورزش نیروهای ملکوتی انسانی است، پیروزی روح بر بدن است، عالیترین عکسالعمل سپاسگزارانهی انسان است از پدید آورندهی خلقت، اظهار شیفتگی و عشق انسان است به کامل مطلق و جمیل علیالاطلاق، و بالاخره سلوک و سیر الی الله است.
«همانا گروهی خدای را به انگیزهی پاداش میپرستند، این عبادت تجارت پیشگان است، و گروهی او را از ترس میپرستند، این عبادت برده صفتان است، و گروهی او را برای آنکه او را سپاسگزاری کرده باشند میپرستند، این عبادت آزادگان است.»
پینوشت:
دوتا خطبه ای که در متن آورده شده برگفته از سایت ahlolbait.com میباشد.