به نام خدا
از امروز تصمیم گرفتم که تعدادی از کتابهایی رو که میخونم و به نظرم مناسب میان رو به شما دوستان معرفی کنم.
این کتاب رو از نمایشگاه کتاب مجازی خریدم و اولین چیزی که منو برای خریدنش ترغیب کرد سه تا اسم بود : علی شریعتی ، مرتضی مطهری ، سید علی خامنه ای.
اسمهایی که هرکدوم جداگانه اگر روی یه کتاب باشن وسوسه م میکنه که بخونمش حالا فرض کنید هرسه اسم روی یه کتاب باشه...
در روز تاسوعای سال ۱۳۵۵ شمسی جلسه ای با حضور این افراد و تعدادی شرکت کننده برگزار میشه با موضوع بررسی حادثه عاشورا و قیام امام حسین(ع) و تاثیر آن بر جریان تاریخ شیعه.
گفت و گو با صحبت های آقای خامنه ای شروع میشه و ایشون تاکید میکنن که برای فهم بهتر این قیام اول از همه باید «امامت» رو درک کنیم که در واقع یه جورایی ادامه ی مسیر نبوته ، نبی در یک جامعه جاهلی مبعوث میشه و وظیفه اون هم اینه که این ساختارهای جاهلانه رو بشکنه و نظام جدیدی بر پایه ارزش های جدید بسازه ، خب بعد از رحلت نبی اگر جامعه از این مسیر جدید منحرف شد وظیفه کیه که جلوی این انحراف رو بگیره؟ امام...
بعد از اون آقای مطهری شروع میکنند و نکاتی رو به بحث اضافه میکنن و توضیح میدن که تفاوت امام و نبی در اینه که قیام نبی از نوع قیام انقلابی است یعنی نبی میخواد که در جامعه انقلاب کنه و ارزش های قبلی رو عوض کنه اما قیام امام یه قیام اصلاحیه که سعی در اصلاح انحرافات جامعه و جلوگیری از بدتر شدن اون داره...
آقای شریعتی هم بحث جالبی رو راجع به یکی از ویژگی های جاهلی شروع میکنه به نام «ولایت قبیله ای» که قبل از اسلام وجود داشته و بعد از اسلام به «ولایت سیاسی فکری انسانی » تغییر پیدا میکنه ، همچنین توضیحاتی راجع به مفهوم ثارالله بودن امام حسین(ع) میده که خوندنش خالی از لطف نیست...
بعد از خوندن این کتاب میشه گفت که با امامت و نقش امام و همچنین پیامبر آشنا میشید و در واقع باعث مییشه بتونید واقعه عاشورا رو بهتر تحلیل کنید.
بریده ای از کتاب:« یکی از تدابیری که نبی برای تداوم مکتب بایستی از پیش بیندیشد ، این مطلب است که اگر بر اثر یک حوادثی این قطار منظم جامعه ی توحیدی از خط خارج شد و علی رغم تدبیر امامت ، یعنی نصب امام ، حوادث جوری شد که آن نقشه ی از پیش چیده عمل نشد و این قطار منحرف شد- که البته چنین چیزی همیشه و در همه ی زمانها قابل پیش بینی است و در زمان خود پیغمبر هم قابل پیش بینی بود و چقدر هم درست منطبق با همین پیش بینی واقعیت تاریخی انجام گرفت- چه باید کرد؟ برای تجدید حیات این ایدئولوژی و این مکتب چه باید کرد ؟ برای بازسازی این نظام و این جامعه ی توحیدی چه عملی باید انجام گیرد ؟ اگر این تدبیر در مکتبی پیش بینی نشود ، میتوان گفت آن مکتب ناقص است و حتما ناقص است. یک قطاری را پیغمبر روی ریل انداخته ، همه ی کارهایش را منظم کرده ، همه ی پیچ و مهره هایش را محکم و قرص کرده ، یک راننده ی ماهری را هم بر این قطار مسلط کرده ، مردم را هم سوار کرده ، قطار را هم را انداخته؛ قضیه تمام شد؟ نه ، خب احتمال دارد که چند نفر بیایند در بین راه با انواع حیل این قطار را از خط خارج کنند؛ یا خط را ببرند ، یا راننده را بکشند ، یا مردم را فریب بدهند ، یا آنها را بر راننده بشورانند؛ به هر قیمتی، به هر خصوصیتی ، به هر شکلی ممکن است که این قطار از آن خط مورد نظر منحرف بشود و به طرف دیگری حرکت کند؛ اینجا چه باید کرد؟ اگر این قسمت پیش بینی نشود و پاسخ به این سوال فراهم نشود ، مسلما تدابیر ناقص است؛پیغمبر این را هم پیش بینی کرده.»