_چطوری جانم؟
چشمم: بیخیال...
_ بدت میاد طلا؟ قند بلا؟
چشمم: آره...
_ دوست داری قدیمی باهات حرف بزنم ننه؟
چشمم: آره...
_ آخه ادیبی مثل تو و قدیمی حرف زدن؟ حاشا و کلا...
چشمم: آه...
_حسادت میکنی بیشتر دوستت دارم از خودت به خودم؟
چشمم: نه...
_پس عفتت هنوز شدیده نبات... گل و زعفران .... آلبالو و نعنا...!
چشمم: آه...
_منم قدرت را نمیدانم... سنگ تر از سنگی نرم تر از پنبه... نمیشود فهمیدت...
چشمم: هه هه...
_ بلا داشتیم انقدر ناز و ادا؟
چشمم: نه...
_ بدت میاد زیاد... اندازه گل کبود و سایه سبز گیاه؟
چشمم: بیخیال...
_ بیخیال تر از چشمان مست تو آب و شکر و زهر است...