Sogand
Sogand
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

چگونه به یک ابر انسان تبدیل شویم ؟!

ابرانسان‌چیست:                                                                                                                                                                                             
انسان باید خودش را از ایدِئولوژی ها  و سنت ها خلاص کند از ایدئولوژی و سنت هایی که خیر و شر را بر اساس استاندارد های خودشان تعریف کردند انسان باید خودش را از بردگی آزاد کند و به ابرانسان تبدیل شود.
مراحل تبدیل شدن به ابرانسان:
1: شخصیت شتر
2:شخصیت شیر
3:شخصیت کودک

مرحله‌ی اول (شخصیت شتر) :
شخصیت شتر انسانی است که دیگران بارهای سنگین بر روی دوشش می گذارند و او باید مسیر های از قبل تعیین شده را طی کند و آن بار های سنگین را به دوش بکشد درست مانند اکثر مردم ! بار های سنگین همان هنجارها و سنت هایی هستند که همچون کوه سنگین هستند مانند بایدها و نباید هایی که بدون داشتن دلیل حمل میکنیم و حرف هایی که طوطی وار تکرار میکنیم و کارهایی که مثل ربات انجام میدهیم فقط به خاطر اینکه دیگران گفتند این ها خوب هستند مانند موقعیت ها و لحظه هایی که خودمان را از آن ها محروم میکنیم چون دیگران گفتند که این ها بد هستند.
سنت هایی که دوگانگی خیر و شر را به نفع خودشون تعریف کردند و اینگونه انسان ها را به بردگی کشیدند.
در این مرحله همه انسان ها برده هستند ولی به دو دسته تقسیم میشوند:
دسته اول کسانی که نمیدانند مانند یک شتر زندگی میکنند و در همین حال میمانند.
دسته دوم کسانی که هستند که با اینکه این حقیقت را میدانند ولی از آن بیرون نمی آیند.
برخی از افراد در دسته دوم کم کم تحمل این وضعیت برایشان سخت و سخت تر شده و به شخصیت شیر تبدیل می شوند !

مرحله‌ی دوم (شخصیت شیر) :

شخصیت شیر مثل شتر آرام و مطیع نیست و زنجیر های بردگی را پاره می کند
در این مرحله انسان همه چیز را زیر سوال می برد و به تمام سنت ها و ادیان ها و هنجار های اجتماعی و خوب و بد ها و باید و نباید ها و گفته های معلم ها و پدر و مادر ها و تمام آموزه های اجتماعی شک می کند ! انسان در مرحله دوم تکامل خود سیستم های دوگانه خیر و شر را از سر تا سر زیر سوال می برد.
البته ممکن است کارهایی که در مرحله قبل انجام میداده را دوباره در مرحله دوم هم انجام دهد ولی اینبار ببا این تفاوت است که خود فرد از درون  به این نتیجه رسیده است که این رفتار ها درست هستند نه اینکه مانند مرحله قبل تحت تاثیر دیگران عمل کند!
در این مرحله انسان مانند شیر خشمگین است و برای اولین بار در زندگی شروع به هنجار شکنی می کند از این به بعد از اینکه دیگران درمورد گفتار و رفتار او چه نظری دارند هیچ اهمیتی نمیده و می گوید بگذار هرجوری می خواهند مرا قضاوت کنند بگذار بگویند من بی ادب و بی فرهنگ هستم ! در این مرحله دیگر برای انسان مهم نیست که دیگران درموردش چه فکری می کنند چرا که شیر یک موجود خشمگین است که از اعتراض کردن نمیترسه زیرا فهمیده است که اگر این کار را نکند برایش خیلی گران تمام می شود
شیر میداند که اگر خشمگین نباشد و طغیان نکند سنت های جامعه زندگی اش را تباه می کنند.
اون شخصیتی که در مرحله اول هر روز به کلیسا می رفته و توبه می کرده است در مرحله دوم مانند یک شیر یاغی و خشمگین شده است که می گویند من به چه علتی باید توبه کنم؟
برای کدام گناه؟
چه کسی گفته است که کلیسای شما صلاحیت این را دارد که تشخیص بدهد کدام کار من شر و کدام کار من خیر است؟
چه کسی به شما این صلاحیت را داده است که معنای زندگی من را به جای خودم تعریف کنید؟
چرا من باید به دستگاه دوگانه خیر و شری که طبق استاندارد های شما طراحی شده است پایبند باشم؟
به خاطر بهشت و جهنم؟
کدام بهشت و جهنم؟
در مرحله دوم تکامل انسان در ذهنش همه ی این معانی را بی اعتبار می کند.
در این مرحله انسانی که به شیر تبدیل شده است همه ی بار های سنگین که از قبل به دوشش گذاشته اند را زمین می گذارد و حالا می تواند سبک بال و چابک حرکت کند و جلو برود.
از این زمان به بعد زندگی معنای از پیش تعیین شده ای برایش ندارد و اینجاست که نهلیسم به وجود می آید.
نهلیسم :
(در فلسفه هیچ انگاری (نهیلیسم) به معنای انکار معنی و ارزش برای هستی جهان است. ولی از نظر نیچه هیچ انگاری یا همان نهیلیسم به معنای بی ارزشی ارزش ها نیست بلکه به معنای بی ارزش شدن ارزش هاست.)
اما نگران نباشید نهیلیسم مرحله ی نهایی نیست و انسان از نهیلیسم عبور می کند. عبور می کند که به مرحله سوم برسد. یعنی مرحله ای که شخصیتش به شخصیت یک کودک شبیه می شود.

مرحله‌ی سوم (شخصیت کودک) :

چرا کودک؟  زیرا این مرحله برای انسان مانند تولدی دوباره است و به جای این که یک نقشه ی از پیش تعیین شده پشتش باشد یک تابلوی سفید رو به رویش است و باید نقشه ی راهش را خودش بکشد. باید معنای زندگی اش را خودش تعیین کند. باید برای خودش هدف تعیین کند و برای رسیدن به اهدافش تلاش کند. هر چقدر که اهدافش بزرگتر باشند تلاشش هم بیشتر خواهد بود.
آیا تا به حال کودکان را به هنگام بازی کردن دیده اید؟

دیده اید که به هنگام بازی چه شور وهیجانی در آن ها وجود دارد؟
وقتی بازی می کنند با تمام وجود بازی می کنند و وقتی که بازی تمام شود بازی دیگری را شروع می کنند.
انسان نیز در مرحله سوم تکاملش به این شکل است. برای خودش هدف تعیین می کند و وقتی هدف اولش محقق شد با اعتماد به نفس بیشتر هدف بعدی را تعیین می کند. دائما جلو می رود و پیشرفت می کند. اینگونه است که می تواند با اراده و انگیزه به یک ابرانسان تبدیل شود.
همه ی قابلیت ها و استعداد هایش را به فعل در بیاورد و تبدیل به بهترین نسخه از خودش شود.
البته توجه داشته باشید که مرحله سوم (مرحله کودک) مقصد نهایی انسان نیست بلکه تازه ابتدای راه است.
مانند اینکه انسان دوباره متولد شده باشد.
ابرانسان شدن یک آرمان است که انسان تا زمانی که است و توان دارد باید به سمتش حرکت کند و به آن نزدیک و نزدیک تر شود حتی اگر هیچوقت به آن نرسد...
ما نسبت به پرایمت ها که آب و اجدادمان بوده اند و شبیه شامپانزه ها بوده اند تکامل پیدا کردیم و به ابرانسان بودن نزدیک تر شده ایم.
امروز وقتی به شامپانزه ها نگاه می کنیم آن ها برای ما موجوداتی بامزه و خنده دار هستند که حتی در خواب هم نمیتوانند ببینند کار هایی که ما انجام می دهیم را انجام دهند.
اگر انسان قدرت اراده داشته باشد و به سمت ابر انسان شدن پیش برود
انسان چند هزار سال آینده همین تناسب را نسبت به انسان امروز خواهد داشت.
انسان می تواند عمیق ترین نوع خوشبختی را با این روش از زندگی تجربه کند. میدانم که خیلی ها گفته اند که خوشبختی یک امر درونیست و هرکسی در هر شرایطی می تواند خوشبخت باشد. بسیاری از انسان ها تا آخر عمرشان مانند شتر زندگی می کنند ولی از زندگیشان راضی هستند و می گویند در درونشان احساس خوشبختی می کنند. ولی بین دونفر که در زندگیشان احساس خوشبختی می کنند یکی از دیگری خوشبخت تر است. آن کسی که با زحمت و تلاش قله های مرتفع را فتح کرده و حالا در آن بالا با افتخار ایستاده است و دارد زیبایی های مناظر را تماشا می کند با خوشبختی آن کسی که روی کاناپه خانه اش لم داده است و سریال میبیند از یک جنس نیست. توجه داشته باشید که فلسفه نیچه تنها یک فلسفه نظری نیست بلکه فلسفه ایست که زمانی که درکش میکنیم میتواند زندگی هستی و جهان بینی ما را متحول کند. این فلسفه شخصیت انسان را از شتر به شیر تبدیل میکند . او را به نهیلیسم می رساند و کمکش می کند که از نهیلیسم هم عبور کند و به مرحله سوم (مرحله کودک) برسد یعنی همان تولد دوباره. آن کسی که با این ذهنیت زندگی می کند به طور ناخودآگاه دیگر انسان نیست بلکه از همین الان یک ابر انسان محسوب می شود...



خلاصه‌ای از کتاب "چنین گفت زرتشت" ✏نیچه

معنای زندگیانسانبی فرهنگشخصیت کودک
دانشجوی نجوم، برنامه‌نویسی، فلسفه و گیتار ? ما اینجاییم تا دنیا رو تغییر بدیم ! و این تغییر بزرگ از تغییر خودمان شروع می‌شود !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید