نون به توان دو
نون به توان دو
خواندن ۲ دقیقه·۳ روز پیش

فقط من این مشکلو دارم یا همه دهه هفتادیا اینجوری بودن؟

کوچیک که بودم عاشق داستان نوشتن بودم. هنوز به سن مدرسه نرسیده بودم که نوشتن رو یاد گرفتم. خواهر بزرگترم بهم یاد داد و من از همون روزا شروع کردم به نوشتن داستان.

داستان‌هایی که می‌نوشتم هم خیلی بامزه بودن از جمله اینکه یه روز یه پسری که همیشه نماز میخوند، یادش میره نمازش رو بخونه و عذاب وجدان می‌گیره و همش ناراحت بوده و غصه می‌خورده که مامانش میاد و بهش میگه این دفعه اشکالی نداره ولی از این به بعد حواست رو جمع کن و سر موقع نمازات رو بخون :-)

یکی بگه دختر آخه اولا تو که اصلا به سن تکلیف نرسیده بودی همش 6 یا 7 سالت بوده، دوما اینکه این همه اعتقادت به نماز خوندن از کجا اومده بود که در موردش داستان می‌نوشتی :دی (اگه بدونه الآن چقدر معتقدم که دیگه برگی براش نمی‌مونه:))

بعدا توی مدرسه هم توی انشا اکثرا 20 می‌گرفتم ولی مسأله اینجا بود که من بیشتر سعی می‌کردم توی همه درس‌ها 20 بگیرم تا اینکه خودم رو کشف کنم و به این فکر کنم که علاقه اصلیم چیه.

کلا چرا سیستم آموزش ما اینجوری بود که فقط نمره بالا گرفتن رو تشویق می‌کرد؟ مثلا من ریاضی رو همیشه 20 می‌گرفتم، هوش و استعداد یادگیریش رو داشتم ولی آیا دوستش داشتم؟

توی دبیرستان هم بر اساس همین منطق که همه نمراتم بالا بود اولین انتخابم برای رشته رو گفتن "ریاضی" و من هم رفتم رشته ریاضی، و بعد هم توی دانشگاه رشته برق! حتی توی دانشگاه هم همیشه بهترین نمرات رو می‌گرفتم ولی چرا هیچ‌وقت به جای اینکه سعی کنم همیشه بهترین باشم، یکم فکر نکردم که آیا از این مسیر لذت می‌برم؟ آیا این چیزیه که من دوست دارم؟ (که مسلما نیست و حتی یه درصد هم به روحیاتم نمی‌خوره!)

فکر می‌کنم اکثر ما دهه هفتادیا اینجوری بودیم، چیزی که دوست داشتیم با رشته‌ای که توش درس خوندیم متفاوته و عمیقا امیدوارم هر چی رو به جلو میریم این مشکل حل بشه و بیشتر روی کشف استعداد و علاقه بچه‌ها زمان گذاشته بشه تا اینکه بهشون یاد بدن فقط نمره بالا بیار، درس‌هات رو بخون و بچه خوبی باش.

فکر کنم بعدا در مورد این موضوع بیشتر حرف بزنم چون خیلی حرف در موردش دارم. نظر شما چیه؟


دهه هفتادیتحصیلعلاقهکاررشته
یه محتوادوستِ عشق عکاسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید