به این عکس که نگاه میکنم، یاد فعلِ 《grab》 در زبان انگلیسی میفتم. شاید نشود این فعل را در یک کلمه به فارسی برگرداند؛ یا شاید من نمیتوانم. به هر روی، برای من چیزی در مایههای "گرفتن"، "چنگ زدن"، "تصرف کردن"، "برداشتن" و اینجور مفاهیم است. هیچ کدام به تنهایی احساس درونی من نسبت به عکس را ارضا نمیکند. باید همه باشند.
شما نگاه کن، از بالا آمده تا خدا میداند روی چه چیز دست بگذارد و مال خود کند. یکجور قاطعیت دارد. قاطعیت هم برای من جایگاه ویژهای دارد. از این جهت است که این عکس با همهی سادگیاش برای من آنقدر دوستداشتنی و تماشایش خوشایند است، که حتی میتواند روی دیوار اتاق کارم قاب شود.
قاطعیت در تصرف آنچه حق من است، آنچه مورد علاقهی من است، قشنگ نیست؟ پر واضح است که این به معنی تصرف اموال غیر نیست. مگر میشود دست روی مال دیگری گذاشت و اینجا نه با قاطعیت، که با قلدری قصد تصرف آن را کرد!
نه، مراقب باشیم که قضیه زشت نشود. میدانم از چه حرف میزنم، و آن، هیچ ربطی به قلدری مال مردم خوری ندارد.
مگر آنکه آن صاحب مال را راضی کرد. برای مثال یک قطعه زمینی یا ماشینی، چمیدانم مال مادیایی را ببینی، خوشت بیاید؛ و دست روی آن بگذاری و با قاطعیت بگوی میخواهمش. به این معنی که به هر قیمتی که شده حاضرم آن را از صاحب کنونیاش بخرم. یعنی قیمت را آنقدر بالا ببرد که صاحبش راضی به فروش شود. اینجا "به هر قیمتی" ممکن است شبیه به "هرطوری که میشود" معنی شود. که در این صورت باید مراقب بود، هر طوری، به معنی لگدمال کردن شرافت نیست. وگرنه با دوز و کلک و پدرسوختهبازی هم ممکن است آن مال را از صاحبش گرفت. این خودِ دزدی است. خودِ "از دیوار مردم بالا رفتن" است.
نه، این عکس هیچ ربطی به این چیزهای چرک ندارد. لااقل برای من که ندارد. بیشتر همان قاطعیت است. قاطعیت در انتخاب، به دست آوردن، و ... .
زیبا نیست؟