صادق ستوده‌نیا
صادق ستوده‌نیا
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

تمرین نوشتن، نوشتن برای یک بیت شعر

هُمای بر همه مُرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد
-سعدی

هما، همای سعادت، آن پرنده‌ی دوست‌داشتنی از دسته‌ی لاشه‌خوارها، پاک‌کننده‌ی طبیعت، با ابهت و موقر، که می‌گویند خجالتی نیز هست. بارها شده به عکسش دقت کرده‌ام. تماشا کردنش را دوست دارم. امیدوارم روزی از نزدیک یک هُمای آزاد را ببینم.‌ آنچه من در آن چشم‌ها می‌بینم خجالت نیست. بی‌اعتنایی است. عاشق این حالتش هستم. بی‌اعتنا... انگار که در سرش خیال‌هایی هست که در هر سری نمی‌گنجد. انگار با پوزخند به دغدغه‌های حقیر می‌نگرد.
نه، پوزخند نه! حتی در حد پوزخند زدن نیز اعتنا نمی‌کند. او اصلا از قیل و قال جنگل و دشت و ساکنان‌شان جداست. با این حال به آن‌ها پوزخند نمی‌زند. به هیچ وجه نمی‌توانم این وقار را به غرور آلوده کنم. شاید در سرش رویای جنگلی آزاد را هم می‌پروراند. شاید حتی به آزادی جانوران، از خود جانواران مشتاق‌تر است. شاید دوست‌شان هم دارد. اما این‌ها برای او دلیل نمی‌شود که بخواهد با آن‌ها بیامیزد و از آن‌ها رنگ بگیرد.
او رنگِ خود را از سرچشمه می‌گیرد. آخ چقدر خوب است. پرهای روی گردن او درواقع سفید هستند؛ اما بخاطر آب‌تنی در سرچشمه‌های آب‌گرم حاوی گوگرد به نارنجی و سرخی می‌گراید. هما، همای منحصر‌به‌فرد و دوست‌داشتنی من، می‌خواهم از تو بیاموزم؛ رسمِ از دور دوست داشتن را...

تمرین نویسندگیتمرین نوشتننویسندگی خلاقشعر
بنده‌خدایی بین بندگان خدا، در جست‌وجوی حقیقت، علاقمند به قلم، آشنا به صنعت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید