مادر من، زنی میانسال نزدیک به ۶۰ سالگی، یک مادر است.
آنوقتی که در شهر غریب اولین فرزندش زهرا در چهلروزگی درگذشت مادر بود. حالا هم مادر است. مادر سه پسر است. دیگر تا همیشه مادر است.
آن زنی که در صفحهی حوادث روزنامه نوشته شده بود که فرزندانش را خفه کرده است، مادر بود؛ و تا همیشه مادر است.
آن پیرزنی که هربار قابعکسدربغل و امیدوار، با سماجت خود از لابلای جمعیت به کامیون حمل تابوتها میرساند مادر بود. هربار که ناامید برمیگشت هم مادر بود. آنوقتی که با دستان خودش سربند یافاطمه (س) به پیشانی پسر تازهدامادش میبست هم مادر بود. هنوز هم و تا همیشه هم مادر است.
آن زنی که دست دختر خردسالش را میگرفت و سوار ماشین این و آن میشد هم مادر بود. اگرچه بزرگ شدن دخترک را نمیدید اما مادر بود. آنوقتی که دخترش دستش را از دست او کشید و تنها سوار ماشین شد هم مادر بود. حالا هم که از دخترش بیخبر است مادر است. تا همیشه مادر است.
آن زنی که چادر به کمر گره زده بود و پلههای ساختمان همسایه را میسابید و به پسرکش املا میگفت مادر بود. تا همیشه مادر است.
زن همسایه که دست به کمر در راهپله میایستاد و دستور میداد هم مادر بود. آنوقتی که افسردگی پس از زایمان گرفته بود هم مادر بود. آن مدتی که در حسرت توجه شوهرش شببیداری میکشید هم مادر بود. حالا هم اگرچه مهرش از اشک آن شبها نم کشیده است، هنوز مادر است. تا همیشه مادر است.
آن دختری که در خانوادهی سنتی سقط جنین کرد هم مادر بود. آن شبها که دستبهشکم وجود مهمانی ناخوانده را حس میکرد مادر بود. آن بارها که نامهی خودکشیاش خیس و نیمهکاره ماند هم مادر بود. دیگر تا همیشه مادر است.
زن جوانی که در کورهراهی که اوایل فکر میکرد راه عاشقی است، تنها باز مانده بود، ایستاده بود و به امید رسیدن شوهرش باردار شده بود، آنجا که نوزاد در بغل برای همیشه از رسیدن شوهرش قطع امید کرد مادر بود. آنوقتی که عشقش به تنفر تبدیل شد و هیچکس نفهمید، آن زمانی که شیرهی وجودش را با تنفر در دهان فرزند شوهرش میگذاشت هم مادر بود. تا همیشه مادر است.
دیگر زن جوانی که خلاء شوهرش را با چسباندن کودکش به سینه جبران میکرد هم مادر بود. وقتی تمام عشقش را پای کودکش گذاشت مادر بود. وقتی از ازدواج فرزندش میترسید هم مادر بود. وقتی از همسر فرزندش بدون اینکه بداند بدش میآمد هم مادر بود. همهی آن وقتهایی که با او بر سر توجه فرزندش رقابت میکرد مادر بود. و تا همیشه هم مادر است.
آن زنی که در سیاهی مطلق ماند تا فرزندانش طعمهی طلاق نشوند، مادر بود. آن زمان که چتری شده بود برای فرزندانش علیه سیاهی مطلق هم مادر بود. حالا که ریشهی تردید تصمیمش هرروز حلقومش را میفشارد هم مادر است. تا همیشه مادر است.
آن زنی که از خودش گذشت بخاطر فرزندانش مادر بود. آن زنی که به خودش میرسید بخاطر فرزندانش هم مادر بود. آنها تا همیشه مادر هستند.
همهی اینها مادر هستند و تا همیشه هم مادر میمانند. هر جنس مونثی که نطفهای را در خود میپروراند، تا آنجا که آن نطفه صاحب روح میشود، (درست نمیدانم هفتهی چندم) مادر میشود. آنجا که احساس میکند وجودی غیر از خودش درونش است، همانجا دقیقا مادر میشود. هیچوقت قرار نیست این معجزه را حس کنم. اگر خدا بخواهد میتوانم کنار زنی تنها همراه باشم. همراهش برای مادر شدن.
باری به گمان من مادر شدن راهی است که برگشت ندارد. زنی که مادر شد دیگر مادر میماند. آدمی که معجزه را، اگرچه معجزهای پرتکرار باشد، درونش احساس کند دیگر آدم سابق نمیشود. حال اینکه چگونه مادری خواهد شد به عوامل بیشماری وابسته است. کسی چه میداند؟
حتی چه کسی میتواند بگوید کدام مادر شایسته است و کدام نیست؟ معیاری وجود دارد؟ وظایفی برای مادر برشمردهاند. معیار انجام این وظایف است؟ مگر ظرفیتها و تواناییها یکیست؟
البته که نه. ممکن است کسی با ده درصد انرژیاش همهی آنها را انجام بدهد؛ و دیگری با صد درصد انرژیاش نتواند حتی نیمی از آنها را عملی کند. واضح است که نمیشود قضاوت کرد. ضمن اینکه سطوح آگاهی هم متفاوت است.
عموما مادر با محبتی که خداوند اراده کرده است نسبت به فرزند در دلش گذارد، همهی تلاشش را برای میوهی دلش میکند. حال اینکه اثرگذاری این تلاش چقدر است و اصلا در جهت رشد است یا برعکس... الله اعلم.
چه میشود کرد؟ همین است که هست. مادری که ناخواسته به اشتباه بذر طرحوارههایی را درون کودکش میکارد، آیا گناهی کرده؟ او داشته همهی تلاشش را میکرده است. یادمان باشد داریم دربارهی عموم مادران حرف میزنیم. اینکه سطح آگاهی او آنقدر بوده یا اصلا اشتباه بوده یا هرچه، به گردن کیست؟ هرچه هست او هم کودکیایی داشته و مادری و البته پدری.
گمان من این است که بهتر است سفرهی قضاوت و مقایسه و فلان و بمان را جمع کرد. اگر منِ فرزند به این آگاهی رسیدهام که چیزهایی به اشتباه صورت گرفتهاست، تنها میتوانم برای تصحیحش تلاش کنم. و مراقب باشم خودم مرتکب نشوم. همین. چاره چیست؟ غیر از این چه میشود کرد؟ به عقل من که تا به حال قد نداده است.
مادر است؛ از جنس زن، نازک، ظریف، حساس و الی آخر. اتفاقا بهتر است اگر تردید را در او حس کردیم، نگذاریم به جانش بیفتد. ما پیشقدم شویم. ما اجازه ندهیم خودخوری کند. باور کنید یا نه، یقین دارم این بهترین کار است. از این جهت که باز خداوند اراده کرده است دعای مادر جایگاه ویژهای داشته باشد؛ وقتی دل او را آرام کنیم، طور دیگری دست به دعا برمیدارد. این دعا برای ما عایدی دارد؛ چه بفهمیم و چه نفهمیم.