سوده?
سوده?
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شاید تو هم حسش کرده باشی!

من هیچوقت خودم رو آدم خفنی ندونستم. هیچوقت شاخ نبودم و مورد توجه هیچ پسری نبودم. وقتایی که با دوستام بودم پسرا همیشه به دوستام توجه میکردن تا من. حتی دوستامم زیاد بهم توجه نمیکردن. خودم احساس میکنم بخاطر بخاطر زشت بودنمه و اینکه صورتم مثل آدمای عقب مونده ی ذهنیِ الکی خوشه.. اما این فقط احساسِ شخصی خودمه.. من خوب میتونم آدما رو درک کنم و دوستام اینو میدونستن. واسه همین فقط وقتایی که به یک درک کننده و گوش دهنده نیاز داشتن میومدن پیشم. وقتای ناراحتیشون. وقتای خوشحالیشون عملا من وجود نداشتم هیچ جا. توی مدرسه و توی بازیهای گروهی مثل وسطی یا والیبال و بسکتبال هیچوقت هیچ کس من رو توی گروهش انتخاب نمیکرد. من همیشه باقی میموندم و آخرش توی گروهی میرفتم که اونا چاره ای جز پذیرفتن من نداشتن. الانم همینطوره. من بیست سالمه و بیست سال سن زیادیه، هنوزم همینطورم. آدمهای لعنتی هیچوقت اجازه و وقت ندادن بهم تا خودمو بهشون ثابت کنم. من همیشه ضعیف و نحیف بودم و توی بازیهای گروهی هدفِ ضربه ی همه من بودم. من یادمه اول راهنمایی بودم. بسکتبال داشتیم و من یهویی دیدم یه توپ داره به سمت صورت من پرتاب میشه؛ بعد احساس کردم چیزی بهم برخورد کرد و من افتادم. بعد از اون من زمان و مکان رو گم کردم و هیچی نمیفهمیدم. نمیدونستم بیدارم یا خوابیدم.. بعدش همه بهم توجه کردن. خوشحال بودم از توجهشون؟ نه؛ اونا من رو یه آدمِ نحیف میدونستن. از جلوشون فرار کردم. کاش میتونستم خودم رو محو کنم اما امکان نداشت.. من سیستم دفاعی قوی ای ندارم. ماهیچه هام قوی نیستن و کلی نتیجه ی دیگه.. اما اینا که تقصیر من نیست. اما چرا آدما من رو بخاطر چیزی که بودم و مقصرش نبودم سرزنش میکردن یا نادیده میگرفتن؟ اگه جای من بودی چه حسی به آدما پیدا میکردی؟

نوجوانیتینیجر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید