توت فرنگی3>🍓💗


جوری که اسم پست خیلی به عکس و متن ربط داره😊💗🗿🤌🏻
جوری که اسم پست خیلی به عکس و متن ربط داره😊💗🗿🤌🏻




اون داشت لوکا رو اذیت میکرد.

اون روز از لای در دستشویی..

داشتم میدیدمش

ویلیام میخواست گوشی لوکا رو ازش بگیره

چون لوکا از اون در حالی که به یکی از دانش‌آموزا تجاوز میکرده فیلم گرفته و ازش مدرک داره

همین کافی بود که اون عوضی گورشو از این مدرسه گم کنه...

.

یه مشت به سمت چپ صورت لوکا زد..

لوکا هول خورد عقب. خودشو به سینک روشویی گرفت و بلند شد...

+گوشیو رد کن بیاد عوضی

لوکا پوزخندی زد و آب دهن مخلوط با خونشو تو صورت ویلیام پرت کرد. با اینکه میدونست بعدش قراره تا مرض مردن کتک بخوره ولی اینکارو کرد. منم عاشق همینشم:)

ویلیام صورتشو پاک کرد. سرشو انداخت پایین. یه خنده تلخی کرد. یهو دو طرف هودی لوکا رو گرفت و اونو کوبوند به آینه. آینه خورد شدو غرق خون...

ویلیام با یه دست هودیه لوکا رو گرفت تو دستش و با اون یکی دستش ۲۳ بار مشت کوبید به صورت کیوت لوکا... لباس سفیدش با لکه های قرمز خونی.میتونستم اون صدای خورد شدن استخونای دست ویلیام و صورت لوکا رو قشنگ بشنوم..

ویلیام خسته شد... مشتشو باز کرد. لوکا جون نداشت رو پاهاش وایسه. سر خورد پایین . داشت از حال میرفت. سرشو انداخت پایین. ویلیام زیر چونشو گرفت و کشید سمت خودش. صورتشو برد نزدیک .‌آروم زمزمه کرد: اگه پسر خوبی باشیو اون گوشی لعنتی رو بدی به من، امشب برات جبران میکنم " برداشتش از شما🗿🚶🏻‍♀️"

لوکا بزور چشاشو باز کرد. سعی کرد تو چشای ویلیام نگاه کنه. صورتشو برد نزدیک ویلیام. لباشو نزدیک لباش کرد. ویلیام چشماشو بست.. اما لوکا برگشت عقبو با لبخند گفت: وقتی افتادی زندان اونجا هم‌سلولیات برات جبران میکنن😏

ویلیام صبرش تموم شد. بلند شد. چاقورو از جیبش در اورد. خودشو تو چاقو نگاه کرد. دستی تو موهاش برد. موهای پرکلاغیش از گرمی و تنگیه اونجا خیس عرق شده بود. یه نگاه به لوکا کرد. لوکا سرشو تکیه داد به روشویی. ویلیام یکم مکث کرد و گفت: شنیدم دوست دخترت یه روانیه سادیسمیه. بنظرت تو تخت خواب چطور باهاش رفتار کنم؟ قلاده براش ببندم؟ یا شایدم دوست داشته باشه با کمربند قرمزش کنم؟ اما بنظرم اگه با شوکر برقی بهش شوک وارد کنم بیشتر خوشش بیاد. میخوام آخر کار به نفس نفس بیوفته. آخرشم با تیغ گردنشو میزنم تا با درد جون بده. اینجوری لذتش بیشتره نه؟ نظرت چیه؟

لوکا عصبی شد. میخواست گریه کنه. نقطه ضعفش من بودم. بزور رو پاهاش وایساد. روشویی رو گرفت و پرید سمت ویلیام و سعی کرد حداقل یدونه مشت بزنه بهش. ویلیام هولش داد سمت آینه‌ی شکسته و گلوشو گرفتو فشار داد‌. لوکا چشاش سیاهی رفت. ویلیام چاقوشو برد بالا. سرشو آورد کنار گوش لوکا و گفت: قول میدم توت فرنگی کوچولوت با نهایت درد بمیره...

چاقو رفت داخل

خونش قطره قطره ریخت زمین

نفسشو بیرون داد

رو دو زانو افتاد

و مُرد

لوکا بهم خیره شد

*توت فرنگی؟! تو تمام مدت اون پشت قایم شده بودی؟

♡اره لوکا. دیدی چجوری زدمش؟

*آفرین توت فرنگی کوچولوی من. بیا برین برات شیر توت فرنگی بگیرم

♡پس بیا اول بریم تو کلاس تا زخماتو باندپیچی کنم

*بریم توت فرنگی

دو پا از روی سینه ویلیام رد شدیم. صدای خورد شدن استخونای قفسه سینشو شنیدم. این صدا برام به اندازه صدای جیغ اون دانش‌آموز موقع تجاوز شدن بهش لذت بخشه

من توت فرنگی هستم

یه دختر سادیسمیه مهربون😊💗



پ.ن:بیاینو به این عکسای بی کیفیت راضی باشید.


ویلیام
ویلیام


لوکا
لوکا