Supernova
Supernova
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

نامه‌ی دوم.

لئاندروی مهربان من،

امروز را به خوبی آغاز کردم. رویای بسیار شیرینی می‌دیدم که آرزو می‌کردم ای‌کاش واقعی بود، اما صدای زنگ ساعت من را از ملکوت آسمان به قعر زمین پرتاب کرد. با این‌حال انرژیِ خوب آن رویا از صبح تا همین ساعت که این نامه را برای تو می‌نویسم، نیروی پیشران من شد. هر بار که به یادش افتادم، لبخندی روی لبم نشست.

در محل کار هم همه چیز به خوبی پیش رفت. از اینکه می‌بینم می‌توانم فعالیت و پیشرفت کنم، خیلی خوشحال می‌شوم. از طرف دیگر این کار فرصت‌های زیادی برای مشارکت در اجتماع به من می‌دهد و تو می‌دانی که این چقدر برای من مفید است. خودم به وضوح درک می‌کنم که چقدر در زمینه‌ی ارتباطات اجتماعی پیشرفت کرده‌ام و همین، دلگرمی بیشتری به من می‌دهد.

لئاندروی عزیز، دلم می‌خواهد کمی هم از هوای امروز برایت بنویسم. بعد از هشت ماه انتظار، بالاخره پاییز روی خوشش را نشان داد. هوا کمی سرد اما بارانی بود. نمی‌دانی چقدر لذت می‌بردم وقتی در خیابان قدم می‌زدم و می‌دیدم برگ‌های درختان، خیس از باران، جلا یافته‌اند. تو حتی بهتر از خودم می‌دانی چقدر باران و هوای سرد را دوست دارم.

وقتی به خانه رسیدم، خیلی خسته بودم. درد گردن هم به شدت کلافه‌ام کرده بود. این روزها بیش از درد کمر، گردن‌درد عذابم می‌دهد. به همین دلیل هم یک قرص مسکن خوردم و دو ساعتی خوابیدم. خواب چیز خیلی خوبی است لئاندرو؛ احساس می‌کنم بیشتر از هر زمان دیگری، وقتی خواب هستم زندگی در رگ‌هایم جریان پیدا می‌کند. مشتاقانه برای خوابیدن تلاش می‌کنم تا بفهمم رویای جدیدی که قرار است ببینم، چه پیغامی برایم دارد.

بیش از این چیزی برای گفتن ندارم. از تو برای اینکه وقتت را صرف خواندن این نامه کردی سپاس‌گزارم. اکنون می‌روم کمی کتاب بخوانم؛ شاید در آینده راجع به این کتاب برایت نوشتم. تا آن زمان از تو می‌خواهم مراقب خودت و وجود ارزشمندت باشی.

دوست‌دار تو

سوپرنوا.

روزنگارنویسندگینویسندهرویاپردازی
اینجا روزمرگی‌هام رو به شکل نامه برای یک شخص خیالی می‌نویسم. کانال تلگرام: @alheimurr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید