همیشه به فعالان حوزه سیاسی و رسانهای و تا کنشگران اجتماعی فرهنگی توصیه کردم تا حتماً تمام سخنرانیهای آیتالله خامنهای را گوش کنند نه با این عنوان که او رهبر انقلاب است بلکه در جایگاه کسی که اهل مطالعه است و تحقیق و همواره تحلیل درستی از جهان پیرامونی داشته و صحبتهایی که میکند مانند خیلیهای دیگر اللهبختکی و از روی غرض نیست؛ به ویژه صحبتهایی ایشان در مورد مسائل جهانی و تحولات بینالمللی و جابجایی قدرت قابل توجه است.
ایشان یک سخنرانی در جمع دانشجویان در اردیبهشت ماه سال جاری کردند که فکر کنم در مورد آن توضیح دادم با این حال حتما امروز ویدیو یک بخش از این سخنرانی را که به نظرم بسیار مهم و قابل توجه بوده و خودم نیز در طول چند سال اخیر به صورت مکرر و پیاپی در این مورد گفته و نوشته را منتشر می کنم تا معنی و دلیل این صحبت ها را بهتر و بیشتر متوجه شوید. رهبر انقلاب با ۸۳ سال سن امروز بدون شک با مطالعهترین رهبر در جهان است و هیچ کسی در جهان امروز به عنوان یک مسوول نمیتواند ادعا کند که به اندازه ایشان کتاب خوانده و مطالعه کرده است.
شاید عدهای از این حرفها و صحبتها بخواهند خواسته خود را برداشت کنند و بگویند «فلانی هم...» اما حقیقت را به هیچ عنوان نمیشود پنهان کرد و اگر کسی در این زمینه توانست یک نفر را در جهان امروز و حتی چند دهه پیش بیاورد که در سطح مطالعاتی و کتابخوانی به اندازه ایشان هستند من حرفم را پس میگیرم. آیتالله خامنهای نه تنها اهل مطالعه و کتاب خواندن هستند و همانگونه که بارها هم گفتهام اهل مشورت و نظر گرفتن از اهل فن و صاحبان تدبیر و رای بوده و نکاتی که در هر حوزهای مورد اشاره قرار میدهند قابل توجه است. حالا شاید کسی یا فردی کینه و عداوتی داشته باشد و بخواهد این موارد را نقض کند اما نه تنها ایشان، بلکه دیگر رهبران محور مقاومت هم که دستپروردگان ایران اسلامی و انقلاب هستند نسبت به سران و رهبران وابسته به جریان مقابل از سطح سواد و درک بسیار بالایی برخوردار هستند و اصولاً غیر قابل قیاس میباشند.
به عنوان مثال شما حجت الاسلام سیدحسن نصرالله، مجاهد بزرگ و خستگی ناپذیر عبدالملک بن بدرالدین الحوثی، رهبران احزاب و گروههای سیاسی و مقاومت عراق مانند شیخ قیس الخزعلی، نوری المالکی و همچنین دکتر بشار الاسد را با وابستگان به سعودی، آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی مقایسه کنید... وجدان خودتان را قاضی کنید و یک مقایسه خیلی ساده میان آنهایی که نام بردم با مقامات اردن، مصر، سعودی، امارات کویت، مجمع الجزایر دیلمون، مراکش و.... داشته باشید؛ آیا میشود این افراد را با هم مقایسه کرد؟ بدون شک قیاس مع الفارق است. حالا چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم این حقیقتی است که وجود دارد و باید آن را در تمام تحلیل ها و نوشتهها در نظر گرفت.
این چند پاراگراف را گفتم و نوشتم تا به صحبتهای امروز رهبر انقلاب در دیدار صورت گرفته به مناسبت هفته وحدت و میلاد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)؛ اشاره کنم. صحبتهایی که دارای نکات و موارد مهمی بود و به نظرم در پی سخنان اردیبهشتماه سال جاری در دیدار با دانشجویان ایراد کردند. این صحبتها نشان میدهد که ما به عنوان شهروند نه تنها بسیاری از مسائل را متوجه نمیشویم؛ بلکه سطح درخواستهای ما با تبلیغات دشمن چنان پایین میآید که اصل را فراموش کرده و فرعِ فرع را چسبیدیم. در حالی که دعوا در دنیا بر سر بقا و ادامه حیات است، گروهی کشور را در لحظهای حساس گروگان گرفتند که ما میخواهیم «لخت» بگردیم - حالا به همه معانیاش کار نداشته باشید، شما از آن به هر عنوانی که دوست دارید، یاد کنید.
همانگونه که بارها نوشتهام، جهان در حال حرکت به سمت نظمی نوین است و در این نظم کسی میتواند جای پایی برای خود دست و پا کند که چند ویژگی عمده را داشته باشد: ایدئولوژی داشته باشد، قدرت نظامی متعارف و غیرمتعارف داشته باشد؛ امتداد ایدئولوژی و قدرت داشته باشد و در نهایت استقلال کامل داشته باشد. البته میتوان به این موارد مثلا قدرت اقتصادی را هم گنجاند ولی برای حضور در هرم قدرت در جهان پیشرو قدرت اقتصادی دردی را دوا نمیکند چرا که شما باوجود داشتن قدرت اقتصادی اگر عناصر چهارگانه اول را نداشته باشی در همان راند نخست از میدان به در شده و حتی قدرت اقتصادی را هم از دست خواهی داد.
دنیا در یک بینظمی و تلاطم به سر میبرد و غرب و در راس آن امریکا که مدعیِ رهبری جهان است در یک دهه گذشته به عینه نشان دادهاند دارای چنین صلاحیتی نیستند و هیچ توفیقی در پایان دادن حتی به یکی از درگیریهایی که خود مسبب شروع آن بودهاند نداشته و حتی در حل مشکلات اقتصادی خود هم موفق نبودهاند. در همین حال از قدرت اقتصادی آنها به نفع دیگر کشورها کاسته شده و قدرتهای اقتصادی و نظامی نوظهور با پشتوانههای مختلف در برابر آنها قد علم کردهاند. اگر فرصت شد در مورد راهبرد جهانی جدید امریکا که به تازگی در 48 صفحه منتشر شده، خواهم نوشت اما به یاد داشته باشیم که مقایسه این راهبرد با چیزی که 10 سال پیش در دوره اوباما در سال 2012 منتشر شد بیانگر آن است که امریکا با همان چالشها مواجه است.
همانگونه که بارها اینجا نوشتهام، دنیا بدون نظم و توافق نمیتواند ادامه دهد. 15 سال از شروع تحریمهای شدید علیه ایران میگذرد و این تحریمها سال به سال افزایش یافته، تشدید شده و گسترش پیدا کردهاند و هدف از این تحریمها وادار کردن ایران برای پذیرش نظم امریکایی است و در این سالها ملت ایران مقاومت کردند تا زیر بار این نظم نروند چرا که به عنوان کشوری که ظرفیت بالایی در شکلدهی به یک قدرت منطقهای و سپس فرامنطقهای و جهانی را دارد میخواهند به این سمت حرکت کنند. نکته جالب آن است که غرب این ظرفیت را تشخیص داده، اما شما از غربزدهها و کسانی که کمترین مطالعهای ندارند بپرسید منکر این ظرفیت وتوانمندی میشوند و تا هم صحبتی کنید سراغ صنعت مسخره خودروسازی میروند!!
نظم جهانی آینده مشخص نیست به چه شکل خواهد بود، این مساله حتی برای طرف امریکایی هم نامشخص و مبهم است اما همه تلاش خود را میکنند تا این نظم «آنگلوساکسونی» باشد، در این نظم ژرمنها، فرانکها و اسلاوها، بازماندگان وایکینگها و دیگر گروههای قومی غربی هم جایگاهی نداشته و صرفاً به عنوان سرباز پیاده باید خدمت کنند. فهم و درک نظم آینده به دلیل نامشخص بودن، نیاز به احتیاط بسیار دارد اما کشورهایی که ظرفیت قرارگیری در ظرف این نظم را دارند و ویژگیهای گفته شده در بالا را دارند، با احتیاط، حزم و دوراندیشی رفتار میکنند. به باور غربیها، ایران، روسیه و چین ظرفیت بر هم زدن یا قرار گرفتن در نظم آینده را دارند و به همین دلیل بیشترین فشارها هم روی این سه کشور است.
حالا در ادامه نگاهی به سخنان رهبر انقلاب داریم که چگونه این موضوع را به سادگی توضیح داده تا «همهفهم» باشد اما اینکه چه تعداد این حرفها را بفهمند و اصولاً برای چه تعداد این حرفها و نگاه مهم باشد موضوع دیگری است. بنده در جایگاه خودم به عنوان یک روزنامهنگار تلاش وافری کردهام تا این مهم را به بهترین شکل ممکن دراین سالها توضیح دهم و امیدوارم که دیگران هم در این راستا روشنگری کنند و به مردم توضیح دهندکه کشاندن دعوا به روسری و بند تنبان، تحقیر تاریخی ملتی به بزرگی و قدمت ایران است و دعوا بر سر آینده و نسلهایی است که اگر امروز درست عمل نکنیم، فرداها ما را به سخره خواهند گرفت. آیتالله خامنهای «تغییر نقشه سیاسی جهان» را اینگونه توضیح دادند.
«امروز روزبهروز بیشتر واضح میشود که نقشه سیاسی دنیا در حال تغییر است. آن مسئله یک قطبی بودن و زورگویی کردن یک قدرت یا دو قدرت بر کشورها و ملتها مشروعیت خودش را از دست داده، یعنی ملتها بیدار شدند. نظام تک قطبی مطرود شده است، به تدریج دارد مطرودتر میشود. تدریجاً این حالت تسلطی که استکبار جهانی بر کشورها و بر ملتها و بر مناطق گوناگون داشته، دارد تغییر میکند، درست مثل تغییری که در دوران نهضتهای ضد استعماری در نیمه دوم قرن بیست اتفاق افتاد که پشت سر هم کشورها قیام کردند در میانه قرن بیست علیه استعمار مستقیم.»
حالا باید پرسید جایگاه ما در این نقشه سیاسی دنیا دقیقاً کجا است و اگر تحریم و فشار اقتصادی و سیاسی دشمن و البته برخی ندانمکاریها در داخل کشور نبود (همانهایی که رهبری از آنها به عنوان اسلام انگلیسی یاد کردند و برخی هم از آنها رفتهاند و برای خود دولت تشکیل دادهاند) که چوب لای چرخ این حرکت بزرگ و تاریخی کشور انداختند، آیا وضعیت ما به همین صورت بود؟ با این حال تقدیر و سرنوشت ملت ایران این است که عزیز باشد، مقتدر باشد و بزرگی و آقایی کند؛ حالا دشمنان هر چه میخواهند سنگاندازی کنند؛ ما مستحکم و قوی، قدرتمند و امیدوار به جلو میرویم و آنهایی که احساس ضعف و فتور هم میکنند بدون شک بالاخره مسیر درست را تشخیص داده و برای سربلندی کشور حضور پیدا میکنند.