هرچه گفتوگو کردیم و روضه خواندیم، فایده نداشت؛ بعضی شکارچیها بنای کوتاهآمدن نداشتند. ناچار، راههای دیگری در پیش گرفتیم. یکی این بود که به شکارچیهای متخلف تذکر بدهیم و حتی دربرابر آنها بایستیم. پیش میآمد که آنها را به لطایفالحیل از منطقه بیرون میکردیم یا کمینگاهشان را به آتش میکشیدیم.
راه دیگر این بود که با ادارۀ محیطزیست شهرستان مرتبط شویم و آنها را معرفی کنیم. این مبارزه همچنان ادامه دارد و البته درمجموع وضع بهتر شده است. راه سوم هم ساختن آبشخورهایی برای حیات وحش بود. این کار را پنهان از دید شکارچیها و در مقیاس کوچک شروع کردیم. یکیدو آبشخور کوچک در وسط جنگل ساختیم و دوسه روزی یک بار آنها را پر میکردیم. مدتی پرندهها نفس راحتی کشیدند. یکی از شکارچیها میگفت: کبوترها را میبینم که از کجا بلند میشوند و میآیند؛ اما نمیدانم کجا آب میخورند. ازنظر او، مقصد کبوترهای وحشی جای دیگری بود و نظرش هم درست بود؛ ولی آنها در میانۀ راه، آبشخور تازهای یافته بودند و او خبر نداشت. بعضی سنگآبهای شکسته را هم در این میان مرمت کردیم تا قطرهقطره آبی که از دل سنگها و صخرهها میریخت، هدر نرود و برای زیستمندانِ تشنه بماند.