من انسانی با زاویه بیرونی دید تو قصد شناساندن چیزی را به تو دارم ک شاید ندانی یا شاید هم بهتر از من بدانی.
دنیای من مملو از رنگ است و مطمئنم دنیای توام هست. اینکه می گویند دنیای تو سیاهی مطلق است را من باور ندارم. فقط میخواهم رنگی را از اینجا برای تو چنان بازگو کنم ک بتوانی درکش کنی.
تاریکی دنیای من آیا همانی است ک در دنیای توست؟
کنار هر تاریکی روشنی هم هست ک اگر نباشد تاریکی معنای کاملی نمیابد. تاریکی واژهای است ک من فکر نمیکنم تو معنایش را کامل بدانی چون تاریکی برای هر کسی قابل درک نیست حتی تو. نقطه مقابل تاریکی روشنایی است. نمیتوان گفت ک یک قدیس تنها معنای آن را به خوبی می داند باز هم این حرفهای کلیشه ای را باور ندارم. تو میدانی من میدانم، هرکس ب نسبت وجودی خود قدرت درک چیزی را دارد، پس روشنی و رنگ سفید هرچند تعاریفی دارد اما بصیرت می طلبد شناخت این رنگ چیزی ک اذعان میکنم بصیرت تو به طبع از بصیرت من بهتر و شفاف تر است. من فقط چشمانم به روی این دنیای فانی باز است چشمان تو بسته است اما تصوری ک تو از این دنیا برای خود ساخته ای را هیچ کس با بصیرت من نمی تواند بسازد.
تمام این حرفها را زدم اما قصد برهم ریختن تصورات خوب و دلنشین تو نسبت به رنگهای این دنیا را ندارم. سفیدی تو از سیاهی من هم پاک تر است، پس تمام حرفهایم را پس میگیرم. کاش تو میتوانستی کوچکترین تغییری نسبت به بصیرت من به این دنیا ایجاد کنی.
من نمیدانم بدون داشتن درک و بصیرت کافی آیا میتوان واژه ای را تفهیم کرد یا خیر.
نمیدانم کسی ک درکی از عالم من ندارم چطور میتواند عالم مرا دریابد؟
چگونه میتوان از دنیای همدیگر باخبر شد؟ دنیای من با دنیای تو متفاوت است. دنیای من پر از موجوداتی است ک ممکن است در دنیای تو چنین موجوداتی اصلا وجود خارجی نداشته باشند.
من فردی از دنیای خودم هستم که میخواهم چیزی را از آن برای تو شرح دهم چیزی که نمیشود به آن گفت چیز، چیز چیزی است ک از بیرون قابل لمس باشد، چیزی است ک بتوان ب آن اشاره کرد، نمیدانم شاید باز هم تعریف من با تو متفاوت باشد و در نهایت بشود همان چیز، آنچه ک قصد توصیفش را دارم.
تفاوت دنیای من و تو چیست؟ اصلا میتوانم معنای یک چیز بصری را ب تو بگویم؟ آیا برای تو قابل درک است؟
اصلا دنیایی ک تو آن را میبینی از چه ساخته شده؟ نوراست انرژی است یا فقط تاریکی؟ اصلا تاریکی یعنی چه؟چه رنگی ست؟آیا تاریک تو تاریک منم هست؟
من با چشمم وقتی ب اطراف نگاه میکنم چیزهایی میبینم ک هرکدام یک رنگ دارند؟ توهم رنگی میبینی در دنیایت؟؟ رنگهایی که من میبینم متنوع است اما رنگهای تو چی؟
اصلا من نمیتوانم مفهوم هیچ رنگی را به تو بگویم. رنگ یک ویژگی است که ب اجسام نسبت داده میشه، رنگ یک قابلیت تشخیص میان انواع چیزهاست. اما این رنگ خصوصیتی ست بصری چیزی که یک سری حیوانات هم از درک و مشاهده آن عاجزاند.
شب و روز من رنگشان فرق دارند شب یک رنگ روز یک رنگ. نمی توانم نسبت به رنگهایی ک من می بینم و آنچه که تو میبینی، ن شباهتی پیدا کنم ن حتی تفاوتی. پس چطور ب تو بگویم روز روشن است و شب تاریک و سیاه!