قسمت اول
آیا تا به حال دریک چهارراه در کنار یک کودک کار ایست کرده اید؟!
اگر بله چند ثانیه؟ چند دقیقه؟ چند ماه؟ چند سال؟ چند بار؟
آیا تا به حال برای وزن گرفتن سنگینی بدن تان بر روی یک ترازوی کودک کار و شکم خالی رفته اید؟
آیا تا به حال با خوشحالی تمام و حس خوب فال حافظ را از دستان کوچک و خسته ی یک کودک کار گرفته اید؟
آیا تا به حال به چهره ی غمگین یک کودک کار نگاه کرده اید؟ ازش پرسیدید که حالت چطور است؟ اسمت چیست؟ خانه ات کجاست؟ مدرسه می روی یا نه؟ اصلا چرا غمگینی؟ اگر زخمی کبودی ای بر روی صورت یا بدنش ببنید برایتان ناراحت کننده نمی شود؟ نمی پرسید که جای این زخم ها برای چیست؟ یا ما به عنوان یک شهروند چکار می توانم بکنم؟ وظیفه ی ما چیست؟
آیا تا به حال برایتان سوال شده که چرا گاهی باید کودکی را از صبح تا شب در خیابان ببینیم اون هم تا ساعت یازده شب یا حتی یک نصفه شب؟ اصلا در آن ساعت شب تا حالا تنهایی در خیابان ها بوده اید که آنها را در آن موقع دیده باشید؟
آیا تا به حال شده که خواسته باشید به کودک کاری محبتی کنید اما او از شما فاصله گرفته باشد؟ اگر بله فکر می کنید دلیل آن چیست؟ آیا نحوه بررخورد با کودکان کار را می دانید؟
یا به نظرتان چرا باید کار کودکی وجود داشته باشد و کودکان از صبح تا شب در کارگاه ها و خیابان ها و... کار کنند
یا چه مواردی باعث می شود که کودکان به مشاغل سنگین روی بیاورند و یا مجبور به کار کردن شوند؟
یا..
من ترانه هستم به مدت هفت سال فعالیت داوطلبانه می کنم در زمینه کودکان کار و بدسرپرست و کودکانی که در محلات حاشیه در معرض خطر هستند.در قسمت های بعدی سعی می کنم به تمامی این سوال ها که گاهی ممکنه در ذهن ما روشن شده باشد و جوابی برایش نداشته باشیم در حد توانم پاسخ دهم.
نسبت به کار کودکان حساس باشیم و این را بدانیم که حق هیچ کودکی کار کردن نیست!